همشهریآنلاین - مریم سرخوش: این روزها نام «دینهکوه» در انتهاییترین بخش الموت شرقی بیشتر از همیشه تکرار میشود، همان روستایی که کوچههایش را به نام مادران نامگذاری کردهاند. آنهایی که رفتهاند اما حضورشان بیشتر از هر زمان دیگری حس میشود و البته چندتایی هم که هنوز از برکت حضورشان لبخند و زندگی در روستا موج میزند. همانها که دیگر زنان روستا به شوخی میگویند «اینها کوچهدار شدهاند و ما را تحویل نمیگیرند.»
اما دینهکوهِ امروز را مردم سختکوش و مهماننوازش دوباره ساخته و سر زبان انداختهاند، وقتی که سه سال پیش چند جوان، اهل همین روستا تصمیم گرفتند تا دستی به سر و روی روستای پدریشان بکشند و بزرگترها هم استقبال کردند. آخر در دینهکوه جوانها زندگی نمیکنند، میانگین سنی جمعیت روستاییاش به تایید دهیاری ۶۵ تا ۷۰ سال است و دیگر زاد و ولد هم ندارند. قرار است با همین نسل بازنشسته که پیرترینشان ۹۵ سال دارد، روزهای خوشی را در روستا رقم بزنند. البته آنقدر که انرژی دارند خلأ جمعیت جوان احساس نمیشود. به همین دلیل از پس هر کاری برمیآیند؛ با همکاری و همیاری و لبخند. گزارش میدانی همشهری از دینهکوه، روستای همسایه با کوه قزوین و صحبتهای شورایار و دهیار آن را که سه سال است برای رساندن بهبود وضعیت این منطقه تلاش میکنند را بخوانید.
۳ انقلاب عمرانی در دینهکوه
«اصغر بیکانی» شورایار روستا جزو همان جوانهایی است که خودش اکنون ساکن کرج است اما از سه سال پیش تمام آخر هفتههایش را برای آبادانی دینهکوه گذاشته. در ورودی روستا به استقبالمان میآید و در ساختمان دهیاری پاسخگوی سوالاتمان میشود. او میگوید: برای شناخت دینهکوه باید فلشبک بزنیم به دهه شصت، زمانی که محور منطقه و در مرکزیت الموت شرقی بودیم. حتی دبیرستان هم داشتیم. اما از سال ۷۰ جمعیت کم شد و خیلیها مهاجرت کردند. مشکلات زیاد بود و مهمترین آن راه. هر سال از اوایل آذر تا فروردین و اردیبهشت سال بعد به خاطر برف، روستا مسدود میشد و زندگی سخت میگذشت.
بیکانی ادامه میدهد: در دینهکوه سه انقلاب عمرانی داشتیم. اوایل دهه ۸۰ که برق آمد و تقریبا فضای سنتی روستا از بین رفت. انقلاب دوم هم با شروع ساخت جاده الموت – تنکابن رخ داد که ۱۵ سال از شروع آن میگذرد اما هنوز تمام نشده. انقلاب سوم هم اخیرا رخ داده؛ نصب تابلوهایی به نام مادران و مادربزرگهایمان.
این عضو شورای روستا به مشکلاتی که احداث جاده الموت – تنکابن برای روستاهای این منطقه به وجود آورده اشاره میکند و میگوید: اقلیم بکر و بافت سنتی روستا در حال از بین رفتن است اما برای توسعه چارهای جز قبول ساخت این مسیر نداشتیم اما چشمهای که آب شرب اهالی روستا را تامین میکرد از دست دادیم. به دلیل تراشهای که به کوهها خورد، دامداری این منطقه هم از بین رفت و اهالی امکان چرای دامها را ندارند. انفجارهای مهیب برای عریض کردن جاده و رانش زمین در ۵۰۰ متری روستا هم ترس و وحشت عجیبی برای اهالی به وجود آورد. در نهایت با وجود تمام این مشکلات همه رضایت دادند که جاده احداث و زودتر تمام شود.
وی ادامه میدهد: البته با توجه به مشکلاتی که برای روستا به وجود آمد، از استانداری و فرمانداری قزوین و شرکت آب و توسعه در استان تهران تقاضای برخی خدمات کردیم که بخشی از آنها انجام شده و برخی هم در آیندهای نزدیک محقق میشود. در این مدت دیوارکشیهای زیادی انجام دادیم طی ماههای آتی کلیه معابر روستا دیوارکشی خواهد شد. سنگفرش روستا هم تا دو هفته دیگر انجام خواهد شد.
این عضو شورا درباره قول محمد اسلامی، وزیر راه به اهالی روستا برای آسفالتریزی ۵۰۰ متر از ورودی روستا هم بیان میکند: چند وقت پیش در دیداری که وزیر از این جاده داشت دهیار روستا تمام مشکلاتی که به دلیل احداث این جاده برای اهالی به وجود آمده بود را توضیح داد و از ایشان قول گرفت که بخشی از ورودی روستا همزمان با جاده اصلی آسفالتریزی شود. نامهای که وزیر امضا کرده بود در روند اداری گم شد و ما برای مکاتبه با ادارات مختلف و به جریان انداختن دوباره این نامه مشکل داشتیم. دهیار روستا در پیج اینستاگرامی آقای اسلامی، پیامی را در دایرکت ارسال کردند و ایشان پاسخمان را دادند. همین مساله باعث شد که امیدواریمان برای آسفالت مسیر خاکی روستا بیشتر شود. البته اگر برای محقق شدن این شرایط به مشکل بخوریم و مسئولان انجامش ندهند، با کمک اهالی مسیر روستا آسفالتریزی خواهیم کرد. اهالی دینهکوه همه جور همکاری با ما دارند و برای آبادانی روستا هر اقدامی را انجام میدهند. مثلا با مصوبه دهیاری قرار است هر کسی در این روستا ساخت و سازی انجام میدهد ۱۰ نهال در منطقهای که دهیاری تعیین میکند بکارد که مورد موافقت آنها هم قرار گرفته است.
بیکانی درباره تصمیمشان برای توسعه و رونق دوباره روستا هم عنوان میکند: چند وقت پیش نزد بخشدار رفتیم و تقاضا داشتیم که برخی امور روستا انجام شود. اما بخشدار گفت «اصلا دینهکوه کجا هست؟» از همان زمان مصمم شدیم که نام روستا را دوباره سر زبانها بیندازیم.
او میافزاید: دینهکوه ظرفیت بالایی در بومگردی و گردشگری دارد. جنگل کوهستانی، رودخانه و آبشارهایی داریم که تاکنون کسی در آنها تردد نکرده است. امامزاده بالای کوهستان هم جنبه گردشگری مذهبی دارد. برای معرفی این ظرفیتها مسیر طولانی در پیش داریم اما الان دیگر نام روستایمان مطرح شده است.
داستان خانم دهیار دینه کوه
«فاطمه پیکانی» اولین دهیار و زن مسئول در دینهکوه است. او از روزهایی میگوید که هنوز اهالی روستا حضورش را باور نکرده بودند و در تمام جلسات مردانه روستا تنها میماند. اما اکنون به قول همه اهالی چه زن و چه مرد، هیچ کاری بدون «فاطمه خانم» انجام نمیشود. پیکانی میگوید: ما دو دوره شورا نداشتیم و دلیل آن هم آمار اشتباه سال ۹۵ بود. آن زمان مامور آمار به منطقه مراجعه میکند اما داخل روستا نمیآید. تلفنی از شورایاری وقت سوال میکند که جمعیت چقدر است؟ او میگوید ۵۰ خانوار اما مامور آمار میشنود ۵ خانوار و همان را ثبت میکند. بعد از ثبت کشوری، شورا متوجه این اشتباه میشود و مراجعات زیادی هم به فرمانداری و استانداری میکند اما نمیتواند آمار را اصلاح کنند.
او ادامه میدهد: سه سال پیش نه به نیت تشکیل شورا و دهیاری بلکه به خاطر دل خودمان یک سری کارها مانند ساماندهی زبالهها و نصب تابلوی ورودی روستا را آغاز کردیم. بعد از مدتی تصمیم گرفتیم که شورا و دهیاری داشته باشیم. خیلی تلاش کردیم که اصلاح آماری صورت بگیرد و در نهایت هم موفق شدیم جمعیت حقیقی دینهکوه را با ۹۵ خانوار و حدودا ۲۵۰ نفر ثبت کنیم. به پیشنهاد همان گروهی که داشتیم من دهیار روستا شدم. روزهای اول خیلی میترسیدم. تا آن زمان دینهکوه نه دهیار داشت و نه مسئول زن. جلساتمان در مسجد تشکیل میشد و همه آقا بودند و منم تنها گوشهای مینشستم اما کمکم خانمها هم آمدند. الان مدیریت زنانه در روستای ما جا افتاده و خانمها جلودار جلسات شدهاند.
دوست داشتیم نام همه مادران بر کوچهها باشد
او درباره نامگذاری کوچهها به نام مادران هم عنوان میکند: زنان روستای ما با وجود تمام زحماتی که میکشیدند، دیده نمیشدند. به جز خانهداری، باغداری، کشاورزی، دامداری هم برعهده زنان بود. به همین دلیل طرح نامگذاری کوچهها به نام خانمها رقم خورد. اول میگفتیم ممکن است مردان روستا قبول نکنند و بهشان بربخورد اما نهتنها موافق بودند بلکه تشویقمان هم کردند. در ابتدا بخشداری قبول نمیکرد و پیشنهاد داد که اسم گل بذاریم، اصرار کردیم آنها هم قبول کردند. در حال حاضر ۳۶ پلاکگذاری انجام شده و ۲۰ کوچه دیگر مانده است و کلی اسم. دوست داشتیم نام همه مادران باشد اما مجبور شدیم برای انتخاب از بینشان اولویتبندی کنیم.
شوق اهالی از نصب پلاکها
شورایار روستا هم در تکمیل صحبتهای دهیار عنوان میکند: ما برای انتخاب اسامی شرایط خوبی داشتیم. چون به خاطر یک رسم قدیمی، اسم تکراری در روستا نداریم. وقتی هم که سراغ اسامی شناسنامهای آنها رفتیم دیدیم که برخی اسامی اصلا آن چیزی نبوده که ما سالهاست میشنویم. مثلا فرخلقا را «لِقا» صدا میکنند و ناز خانم را «نَزخانم». بیکانی به خاطرات جالبی هم از روزهای پلاکگذاری اشاره میکند که آقایان میآمدند و میگفتند «آقا پلاک ننه ما یا زن ما رو بده خودمان ببریم نصب کنیم.» یا شخصی دیگری که به او میگوید «این اسامی را میبینیم و روزی چندبار فاتحه میخوانیم».
او تاکید میکند: با این کار زنان و مردان به کوچههای روستا تعلق خاطر پیدا کرده و شرایط حفظ و نگهداری بهتر از قبل شده است. خود من هر روز که از زیر این پلاکها رد میشوم یکی از خاطرات کودکیام زنده میشود. چون با تک تک اینها زندگی کردهام و از هر کدامشان هزاران یادگاری گوشه ذهنم مانده.
پیکانی، دهیار روستا هم میگوید: فضای روستای ما را خودتان دیدید، زنان ما اعتماد به نفس خوب و باور قشنگی درباره نقش مهم خودشان پیدا کردهاند و در این سن و سال انرژی فوقالعادهای دارند. از سوی دیگر در تعطیلات جمعیت روستا بیشتر میشود؛ فرزندان اهالی به همراه دوستانشان به «دینه کوه» میآیند و گاهی جا برای پارک ماشینها نداریم.
حس خوب کوچهای که به نام ماست
میان اهالی سراغ آنهایی میرویم که چشم روستا به برکت حضورشان روشن است و هر روز چشمشان به تابلوهایی باز میشود که به نامشان خورده. حس خوبی دارند و حرفهای جالبی میزنند. «گل افروز» همسر کدخدای روستاست که به قول خودش سواد ندارد اما با لهجهای شیرین میگوید: «از خوشحالی داره پرم میگیره، خیلی دوست داشتم این کارِه.»
«نوا» هم در خانهاش را چند قدم آنطرفتر از تابلویی که به نامش خورده، باز میکند. عصا زنان بیرون میآید و با خنده میگوید: «من که هنوز نمردم، چرا اسمم را بالای کوچه زدهاند.» «گلستان»، پیرزن روستایی همسایه به خنده جوابش را میدهد و میگوید: «ناز میکند، چون الان کوچه به نامش شده.» کم کم دیگر زنان روستا که از حضورمان مطلع شدهاند میآیند. «کبوتر پیکانی» به همراه «مهلقا» از راه میرسند، همان پیرزنی که هنوز لقا صدایش میکنند. «سیدهحوا» که کوچهای به نامش نیست و میگوید: «من سنم کم است و تابلو به نامم نزدهاند.» دخترهای مرحومه «مِی خانم» هم از حس قشنگی میگویند که نام مادرشان را روی تابلوی ورودی کوچه میبینند. اینکه فراموش نمیشود و هر روز حساش میکنند.
یادگاری مردان به زنان روستا
حرف مردان روستا هم جالب است. سیدامینالله موسوی یکی از قدیمیهای روستا و حامی طرح پلاکگذاری بوده و میگوید: «این یک یادگاری از ما به خانمهای روستاست.» میخندد و ادامه میدهد «آقایان همه جا هستند. خواستیم که زنانمان هم دیده شوند.» به گفته سیدامین قدیمیترین زنی که نامش پلاک خورده «سلطنت» عمه پدریاش است. او البته به مشکلات روستا هم اشاره میکند و میافزاید: «در الموت شرقی ما آخرین روستا بودیم و محرومیتهای زیادی داشتیم. به قول قدیمیها هر آنچه دیده بیند دل کند یاد، ما سالها دیده نمیشدیم و داشتیم از یاد میرفتیم. اما روستایمان را دوباره میسازیم.»
حاج سبحان پیکانی همان کدخدای قدیمی است که نام همسرش را روبهروی خانهاش نصب کردهاند؛ «گلافروز» نظرش درباره نصب این پلاکها جالب است، با همان لحن کدخدامنشیاش میگوید «کسی که عقل داشته باشد قدر این کار را میداند و کسی هم که عقل ندارد از آن انتقاد میکند.» وقتی از او سوال میکنم که وقتی اسم همسرت را روی پلاک میبینی چه حسی داری، گل افروز را نگاه میکند و میگوید: «خودش را دارم، نگاهش میکنم و لذت میبرم.»
سیدافضل موسوی هم میگوید: «همه چیز داریم اما ایکاش مشکل ساختوساز هم حل میشد. خانههایمان کوچک است و برای مهمانداری جا کم داریم. اگر دکتری هم باشد که حداقل هفتهای یکبار به روستا سر بزند و اهالی را معاینه کند، خوب است. خرید گاز مایع هم سخت و گران است و برای پر کردن هر کپسول باید ۷۵ هزار تومان پول بدهیم.»
***
دینهکوه را ترک میکنیم با سوغاتی ارزشمند؛ این که سالمندی خزان زندگی نیست. پیرزن و پیرمردهای انتهای الموت شرقی خم به ابرو نداشتند. میخندیدند و غبار عمر بر زندگیشان ننشسته بود. اینجا دورهمیهای عصرگاهی تمامی ندارد و خنده و شوخیهایشان با فاطمه خانم و آقای بیکانی نشانه قدردانیشان از زحمات این جوانان خلاق و پرتلاش است؛ وقتی که میگویند تا همین یک ماه پیش، از ساعت ۷ غروب به بعد، سرگرمی دیگری جز خواب نداشتند اما به همت جوانهای شورایاری و خانم دهیار آنتن شبکههای دیجیتال به روستا رسیده و شبکههای تلویزیون را میبینند مثل آینه.
نظر شما