به گزارش همشهری آنلاین، «۲۰مهاجر سردشتی بههمراه یک عربتبار و صاحب قایق، یک ساعت پس از اینکه سواحل فرانسه را ترک کردند تا خودشان را بهصورت غیرقانونی به انگلستان برسانند، بهدلیل واژگون شدن قایق در دریا غرق شدند و تیمهای امدادی توانستند تنها ۱۵نفر از آنها را نجات دهند.
۷نفر دیگر که همگی آنها از اهالی سردشت و روستاهای اطراف بودند در میان امواج گرفتار شدند و در نهایت اجساد ۴نفرشان پیدا شد؛ رسول، آنیتا و آرمین ایراننژاد و شیوا محمدپناهی که همگی از اعضای یک خانواده بودند و از مرداد امسال بدون اینکه حتی اقوام و بستگانشان را در جریان بگذارند در آرزوی زندگی بهتر، راهی آنسوی مرزها شده بودند، غافل از سرنوشت تلخی که در انتظارشان بود.» این تازهترین جزئیات از مرگ خانواده ایراننژاد در کانال مانش است. خانوادهای که تصاویر آنها نه در ایران که در کشورهای اروپایی نیز بارها و بارها در رسانهها و شبکههای اجتماعی دست بهدست شده و دل خیلیها را به درد آورده است. این گزارش جزئیات کاملی است از زندگی این خانواده، تصمیم ناگهانی آنها برای مهاجرت و اتفاقاتی که در آخرین ثانیههای زندگیشان رخ داد.
خانه محمد ایراننژاد، بزرگ خانواده ایراننژاد در سردشت این روزها میزبان میهمانان زیادی است که گروه گروه برای دلداری و تسلیت گفتن راهی آنجا میشوند. از همسایهها و اقوام گرفته تا مسئولان محلی و استانی. از روزی که تصاویر دردناک رسول، پسر خانواده به همراه همسر و ۳فرزندش (آنیتا، آرمین و آرتین) در رسانههای بزرگ دنیا منتشر شده، خیلیها برای همدردی راهی این خانه شدهاند، اما چهکسی میداند که تنها مرهم زخمهای پدر و مادر پیر ایراننژادیها دیدن اجساد عزیزانشان، غسل کردن و دفن آنها در همان شهری است که در آنجا به دنیا آمدند و بزرگ شدند؟
صدای علی، برادر بزرگ رسول ایراننژاد از پشت تلفن گرفته و پر از غم است. او به همشهری میگوید: «همه تلاش ما بازگرداندن جسد برادرم و همسر و فرزندانش به شهرمان است. اما به ما گفتهاند که هزینه انتقال هر جسد دستکم ۳۰۰میلیون تومان است. یعنی به غیراز جسد آرتین ۱۵ماهه که هنوز پیدا نشده، یک میلیارد و۲۰۰میلیون تومان باید بدهیم که بتوانیم اجساد را به ایران منتقل کنیم. اما این پول را از کجا بیاوریم. همه آنهایی که در این روزها به خانه پدریام آمدهاند از وضعیت زندگی ما باخبرند. حتی پدر و مادرم حاضرند خانهشان را بفروشند که اجساد عزیزانشان را ببینند و در شهر خودشان دفن کنند، اما مگر ارزش این خانه چقدر است؟ دستمان به جایی بند نیست. مسئولانی که برای همدردی به خانهمان آمدهاند میگویند که در حد توانشان هر کاری از دستشان بر بیاید انجام میدهند و حالا همه امیدمان وزارت امور خارجه است.»
این اما همه هزینههای انتقال اجساد نیست. علی ادامه میدهد:«خواهر زن برادرم که در یکی از کشورهای اروپایی زندگی میکند خودش را به فرانسه رسانده و پیگیر کارهاست. مسئولان بیمارستان به او گفتهاند که هزینه نگهداری اجساد در آنجا بابت هر ۲۴ساعت، ۸میلیون تومان به پول ایران است. الان حدود یک هفته از انتقال اجساد به سردخانه این بیمارستان میگذرد. هرچه زمان میگذرد، هزینه انتقال اجساد بیشتر میشود و ما ماندهایم و پدر و مادر چشمانتظارمان. تنها چیزی که آنها را آرام میکند، دفن اجساد در سردشت است، اما فراهم کردن این مبلغ واقعا از توان ما خارج است و به همین دلیل از مسئولان خواهش میکنیم که به ما کمک کنند.»
سفر مرگبار
درباره خانواده ایراننژاد و تصمیم آنها برای مهاجرت جزئیات زیادی در رسانهها منتشر نشده است. علی، برادر بزرگ رسول که تلاش میکند بغضاش را فرو دهد میگوید: «رسول از اواخر پارسال تصمیم به مهاجرت گرفته بود. خواهرزنهایش در اروپا زندگی میکنند و آنها هم میخواستند برای زندگی بهتر به آنجا بروند. برادرم کار درست و حسابی نداشت و کارگر بود. عید که شد، خانهاش و همه اسباب و اثاثیهاش را حراج کرد. چیزی حدود ۱۵۰میلیون تومان دستش را گرفت که بخشی از آن را به قاچاقچیان داد که او و خانوادهاش را به ترکیه ببرند.
روزی که برای خداحافظی آمده بود، جلوی در را گرفتم. قسماش دادم که نرود. اما گفت که اینجا نه کاری دارد و نه درآمدی. میخواهد برود که آینده بچههایش تامین شود. آنها رفتند و بعدا خبر داد که در ماکو هستند. ۲۰روز در آنجا بودند اما بهخاطر کرونا، نتوانستند از مرز رد شوند. بعد از ۲۰روز برگشتند و خیالم راحت شد که سر او به سنگ خورده اما اشتباه میکردم.»
سفر بیخبر
رسول وقتی نتوانست به ترکیه برود به سردشت برگشت. با پولی که برایش مانده بود زیرزمین خانهای را اجاره کرد؛ ۷میلیون تومان پول پیش و ماهی ۵۰۰هزار تومان کرایه. با همسر و ۳فرزندش به آنجا نقل مکان کردند و خودش مدتی را بهکار کردن در باغهای انگور گذراند و بابت شخم زدن باغها دستمزد ناچیزی میگرفت و پس از آن هم شد شاگرد یک بنا. تا اینکه مرداد امسال اتفاق عجیبی رخ داد.
برادر رسول میگوید: «رسول بیآنکه به ما چیزی بگوید دست زن و بچهاش را گرفت و دوباره راهی مرز ترکیه شد. ۳روز از رفتنش گذشته بود که ما در جریان قرار گرفتیم. به ما چیزی نگفته بود که مانعش نشویم. حتی آخرین بار که مادرم را دیده بود، او را بوسیده و گفته بود که میخواهد چند ماهی به تهران برود.
آنها ابتدا به ترکیه و از آنجا به ایتالیا و بعد به فرانسه رفتند. وقتی شنیدم بیخداحافظی رفته، قلبم بهدرد آمد. با این حال برادرم وقتی به مادرم زنگ زد و گفت که پول میخواهد، هر کاری از دستمان برمیآمد انجام دادیم. با قرض گرفتن از دوستان و آشنایان ۸۰میلیون تومان جور کردیم و در چند مرحله برایشان فرستادیم.
آخرین باری که زنگ زد و گفت که نه پول دارند و نه غذا، در فرانسه بودند. در کمپی در یک جنگل. میگفت برای رفتن به انگلستان پول میخواهد. مادرم میگفت که طاقت ندارد پسر و عروس و نوههایش را در سختی ببیند. او و خواهرم طلاهایشان را فروختند. کلی هم قرض کردیم و ۲۱۷میلیون تومان ارز از طریق صرافی برایش فرستادیم. دلمان خوش بود که به چیزی که میخواهد میرسد تا اینکه خبر دادند قایق آنها در راه انگلستان غرق شده و برادرم و خانوادهاش جانشان را از دست دادهاند.
لحظات تلخ
علی ایراننژاد جزئیات روزی که خانواده برادرش جانشان را از دست دادند، به نقل از نجاتیافتگان اینطور تعریف میکند: «قرار بود ساعت ۳صبح سهشنبه هفته گذشته خانواده برادرم و عدهای مهاجر دیگر با قایق از سواحل فرانسه به انگلستان بروند. آنها ۲۰سردشتی بودند بههمراه صاحب قایق و یک مرد عربتبار. اما حدود ساعت ۷صبح بود که قایق آماده شد و قاچاقبرها از مهاجران خواستند که سوار شوند. داخل قایق فقط برای ۳نفر جلیقه نجات بود. با این حال همگی قبول کردند که زودتر به انگلستان بروند. قایق در کانال مانش به راه افتاد و یک ساعت بعد از شروع حرکت بود که آن اتفاق افتاد.»
او ادامه میدهد: «امواج شدید شد و ابتدا آب زیادی وارد قایق شد. همه تلاش میکردند که آب را خارج کنند که ناگهان قایق واژگون شد. آنهایی که شنا بلد بودند خودشان را به سطح آب رساندند. هر کسی چیز را گرفته بود و به آن آویزان بود. برادرم مدام فریاد میزد و بچههایش را صدا میکرد. او ۳بار به زیر آب رفت که آنها را پیدا کند. درنهایت موفق شد کودک ۱۵ماههاش را پیدا کند. در آن لحظه قایق به حالت اولیه برگشته بود و برادرم، کودکش را به داخل قایق انداخت. بعد دوباره زیر آب رفت که بقیه را نجات دهد، اما دیگر پیدایش نشد. همان موقع بود که قایق دوباره واژگون شد و برادرزادهام زیر آب رفت.»
چند ثانیه پس از این حادثه بود که زن و مردی که سوار بر یک قایق ماهیگیری بودند، متوجه ماجرا شدند و تیمهای امدادی را خبر کردند. آنها همزمان به نجات حادثهدیدگان شتافتند و بالگرد امداد نیز سر رسید. ۱۵نفر از سرنشینان قایق نجات یافتند و بعد از کمی جستوجو، پیکرهای رسول ۳۵ساله، همسرش شیوا ۳۵ساله و ۲فرزندش (آنیتا ۹ساله و آرمین ۶ساله) از آب گرفته شدند. رسول و آرمین جانشان را از دست داده بودند، اما همسرش و دختر ۹ساله آنها هنوز زنده بودند که به بیمارستان انتقال یافتند اما آنها نیز در بین راه جانشان را از دست دادند.
علی ایراننژاد میگوید: «بهغیر از آرتین، کودک ۱۵ماهه برادرم، ۲سردشتی دیگر که از اهالی روستاهای اطراف هستند نیز هنوز پیکرشان پیدا نشده است. یکی از نجاتیافتگان هنوز در کماست و بقیه هم در شوک هستند و منتظرند هر چه زودتر به ایران برگردند. یکیشان میگفت که هر اتفاقی در زندگیاش بیفتد دیگر حاضر نیست به مهاجرت غیرقانونی فکر و حتی یک ثانیه نشستن در قایق قاچاقچیان را تحمل کند.»
نظر شما