شعار «به دیدار مالزی بیایید در سال 2007» نه فقط در همه جای این کشور، بلکه در بسیاری از فرودگاههای بزرگ و مراکز توریستی دیگر نقاط جهان هم دیده میشود. شیوه تبلیغات آنها آنقدر جذاب و لطیف است که واقعاً بیننده را هم کنجکاو میکند و هم ترغیب که به مالزی برود و ببیند آنجا چه خبر است.
در این گزارش ضمن آن که اشاره میشود به روشهای مالزی برای دستیابی به اهدافی که میخواهد تا سال آینده به آنها برسد، مقایسهای خواهد شد بین این روشها و آنچه که در ایران برای توسعه گردشگری انجام میشود و البته تمرکز بیشتر نوشتار بر «ساراواک» خواهد بود؛ جایی که به نظر میرسد توسعه آن دقیقاً وابسته به طرحهای گردشگری سالهای اخیر بوده، نه مجموعه برنامههای جامع اقتصادی و سیاسی که طی سه دهه گذشته در کشور مالزی اجرا شده است.
شرق بارانی دور
مالزی یکی از چند کشور رازآمیز جنوب شرق آسیاست، از جهاتی شاید رازآمیزتر از بقیه آنها و در شرایط حاضر قطعاً مرفهتر از اندونزی، تایلند و فیلیپین. اگرچه بهواسطه وسعت و جمعیتش نمیتواند زرق و برق کشور-شهر کوچک سنگاپور و یا رفاه کشور-کاخ برونئی را داشته باشد.
کشور مالزی از دو بخش تشکیل شده است: شبهجزیره مالزی که در همسایگی تایلند زبانهای است جدا شده از قاره آسیا و بخش شرقی که قسمتی از جزیره بزرگ برونئی است و مابین این دو پاره نیز دریای چین جنوبی قرار دارد.
آب و هوای هر دو قسمت گرمسیر بارانی است و مناظر غالب در همه جا جنگلهای انبوه استوایی، سواحل پلاژیک با ماسههای درخشان و کوهستانهای سرسبز است. ده درصد از کل مساحت کشور مالزی را جنگلهای باتلاقی تشکیل میدهد؛ جنگلهایی که ورود به آنها دشوار و در مناطقی بعضاً ناممکن است.
بارانهای مداوم موجب شست و شوی مداوم خاک و کمرمق شدن آن هستند. منابع معدنی چندانی نیز در این کشور وجود ندارد. پس، عجیب نیست که تا به این پایه توسعه توریسم برای آنها حیاتی و مهم است: مالزیاییها در سرزمینی زندگی میکنند که شکافتن جایجای آن برای یافتن رگه ای از سنگآهن یا نهشته ای از نفت و گاز و یا کشت و کار و زراعت چندان سودمند نیست.
پس، به فراست دریافتهاند به تماشا گذاشتن این سرزمین منفعتی افزونتر از دیگر کسب و کارهای ممکن است و ای کاش برای گیلان و مازندران و گلستان نیز ما همین را درمییافتیم.
در رویکرد هوشمندانه مالزیاییها هرآنچه که میتوانسته نقطه ضعف آنها باشد بالعکس به نقطه قوت و عامل جذابیت تبدیل شده است.
مثلاً گسترههای وسیع جنگلهای باتلاقی که در شرایط عادی نهتنها به درد سکونت و کشت و زرع نمیخورند، بلکه اغلب عواملی هستند برای مبتلا شدن مناطق همجوار به بیماریهای همهگیری همچون مالاریا و... در شرایط حاضر بهعنوان چشماندازهای بکر و دستنیافته معرفی شدهاند که دیدار از آنها میتواند بسیار هیجانانگیز و ماجراجویانه باشد.
به همین خاطر است که میبینیم در اندکمدتی پس از اجرای طرح جامع جهانگردی در استان ساراواک انبوه گردشگران جوانان اروپایی سرخوشانه در جایجای این سرزمین دوردست گشت و گذار میکنند.
ساراواک پاک
کوالالامپور البته مشهورتر از آن است که نیاز به توصیف داشته باشد. نپانگ نیز هم نشانههای مدرن کوالالامپور را دارد هم رونق آب و رنگ اقتصادی همسنگ آن. اما تأمل این نوشتار بیشتر بر ساراواک است. از آن جهت که رونق خود را نه از مرکزیت سیاسی و یا صنایع و حوزههای فعال اقتصادی بلکه صرفاً از صنعت توریسم و بهطور مشخصتر بخش اکوتوریسم دارد.
ساراواک به نیمه کمتر مدرنشده و کمتر رونقیافته مالزی یعنی بخش شرقی آن تعلق دارد. پاره غربیتر این بخش ساراواک است و پاره شرقی آن استان صباح.
برای توسعه توریسم ساراواک متکی بوده است به جنگلهای انبوه استوایی، سواحل دریای چین جنوبی، جلوههای زندگی بومی و نیز تنوع حیاتوحش منطقه. به جرأت میتوان در ایران سه نقطه را که از این نظر (تنوع چشماندازهای طبیعی، غنای حیاتوحش و بقای زندگی بومی) توانایی رقابت با ساراواک را داشته باشند معرفی کرد. نخست محدودهای از البرز شرقی که قلب آن پارک ملی گلستان است.
لبههای این محدوده را باید آشوراده، خوشییلاق، جهاننما و فارتوران درنظر گرفت. دوم، محدودهای از البرز غربی که قلب آن تالش است.
مرزهای این منطقه به تقریب انزلی، دیلمان، درفک و اردبیل هستند. و سوم، منطقه عمومی زاگرس مرتفع از الیگودرز تا دنا و از سمیرم تا حدود کوهستانی اندیکا و ایذه. اما، ساراواک هماکنون به عالم فخر میفروشد و هر سه منطقه پیشگفته در ایران رونقافزای اقتصاد کشور که هیچ، حتی نمیتوانند اعتباری بسنده برای حفاظت از میراث طبیعی خود فراهم کنند. چگونه است که ساراواک میتواند، اما گلستان و تالش و چهارمحال و بختیاری نه؟
مقایسه دشوار
مقایسه مابین ساراواک و تالش و گلستان بسیار دشوار است، از آن جهت که بهواقع آنچه که ساراواک را به یک قطب ممتاز گردشگری تبدیل کرده است عمدتاً نه سیاستگذاریهای مرتبط با این حوزه، بلکه برنامههای جامع محیطی بوده است.
نخستین نکتهای که در ساراواک به چشم میآید توازن چشمانداز است. انگار از لحظه خلقت مقرر بوده که اینجا یک سرزمین اکوتوریستی باشد، به همین خاطر آرامش بیغش در همهجای آن بهچشم میخورد. در ساراواک نه خبری از انبوه سولههای کوچک و بزرگ فعال یا متروک هست، نه ساختمانهای نیمهکاره، نه بزرگراههای پیچدرپیچ و نه هرآنچه که با آرامش و فراغت یک محیط طبیعی میتواند در چالش و تضاد باشد.
احترام به مردم بومی
تردیدی نیست که اهالی ساراواک را میتوان مردمی غیرفقیر بهشمار آورد. از آن جهت که در هیچکجای این استان نمیتوان نمونههای از حاشیهنشینی را مشاهده کرد و بسیار بهندرت هم در مکانهای تردد جهانگردان متکدی دیده میشود. با این وجود موج رفاه و نوگرایی، هرگز باعث اضمحلال زندگی و هویت بومی نشده است.
در اعماق جنگلهای منطقه مردم بومی همچنان مثل تصویری که از آنها در فیلم کینگکونگ نشان داده میشود زندگی میکنند. (میدانیم که آنچه که تحتعنوان مکان تولد و زندگی اولیه فیلم کینگکونگ نشان داده میشود جزیره برونئو است که ساراواک هم بخشی از آن به شمار میرود.)
شگفت است که چند قدمی با دور شدن از لابی مدرن هتل پنجستاره در لابهلای درختان مردی بومی را میبینید با نیزهای در دست که لباس او فقط پارچه کوچکی است به دور کمر بسته. برخلاف آنچه که در ابتدا ممکن است تصور کنید، او نه آدمی وحشی و ترسناک است و نه مردی فقیر و محروم. او مردی از ساراواک است که برای خوشامد شما که یک توریست خارجی هستید ترجیح داده با هویت بومی خود در مقابل شما ظاهر شود.
معیارهای حفاظت محیط زیست
ساراواک یکی از پاکترین مناطقی است که ممکن است در زندگی خود ببینید. در سراسر این منطقه هیچکجا مناظر آزارنده آلودگیهای محیطی مشاهده نمیشود. نه خبری از انبوه زبالههای رهاشده در اطراف جادهها هست نه هیچکجا در جوار شهرها و روستاها ممکن است بوی تعفن فاضلاب شما را آزار بدهد.
در یک مسیر صد کیلومتری با وجود دقت من و همراهانم حتی یک مورد زباله در اطراف جاده ندیدیم، باور نکردنی است، اما وقعاً همینگونه بود!
بازاریابی منطقی
ترکیب سنی و ظاهر فرهنگ توریستهایی که در جای جای ساراواک تردد میکنند بهخوبی نشان میدهد سیاستهای بازاریابی در این منطقه چقدر منطقی و دقیق بوده است.
ساراواک جایی برای عیش و عشرت نیست. از این نظر هیچ شباهتی ندارد به مراکز توریستی همجواری مثل پاتایا و بالی.
جایی برای ارضای کنجکاویهای فرهنگی و تماشای آثار تاریخی هم نیست. عمدتاً جایی است برای درک طبیعت، حظ بردن از آن و تجربه یک لذت دیریاب و گرانبها: آرامش و سکوت. بهواقع ساراواکیها به شما آرامش و چشمانداز میفروشند.
انبوه توریستها نشان میدهد ساراواکیها فروشنده خوبی بودهاند و از میان خریداران هم سراغ بهترین آنها رفتهاند: توریستهای غیرعشرتگرایی که بافت اجتماعی جامعه بومی را با خطر روبهرو نمیکنند و به قواعد اخلاقی و هنجارهای مذهبی آن احترام میگذارند.
آمادگی جامعه بومی
در برنامهریزیهای توریستی اغلب گفته میشود که جامعه محلی هم بخشی از جاذبه است. یعنی قرار است همانقدر که فیالمثل معماری بومی یزد شما را به یک حال و هوای عرفانی، شرقی و هزار و یکشبی میبرد، جامعه محلی این شهر نیز نشانهای از این حال و هوا را در خود بروز دهد.
گذشته از آنکه جامعه بومی با ارائه یک هویت محلی در مواردی همچون پوشاک، تغذیه، موسیقی، معماری و... میتواند مکمل جاذبههای توریستی منطقه خود باشد، رفتار آنها با توریستها بخش مهم و مؤثری از زیرساختهای گردشگری منطقه نیز به شمار میرود و البته در نهایت میزان مهربانی و مهماننوازی آنهاست که توریست را ترغیب میکند چند روزی بیشتر بماند یا روزی دوباره به آنجا بازگردد.
رفتار مردم ساراواک بهخوبی نشان میدهد که در این باره آنها آموزشهای لازم را فراگرفتهاند و عمیقاً نیز به نقش خود در رونق زادبومشان واقف هستند.
این راه
راهی که ساراواک رفته است، راهی دشوار و ناشناس نیست. راهی هموار است و نه چندان پر پیچ و خم. اما درنوردیدن این راه برای گلستان و تالش و چهارمحال دشوار بهنظر میرسد. بهراستی چرا اینگونه است؟
به بهانه وضعیت صنعت گردشگری در مالزی در همین صفحه در فرصتی دیگر دلایل این دشواری را واکاوی خواهیم کرد.