جلسه تحقیق و بازپرسی از متهم به قتل شیما، دختر نوجوانی که از سال گذشته ناپدید شده، دیروز در دادسرای جنایی تهران در حالی انجام شد که مرد سالخورده منکر جنایت شد و تنها به دفن جسد در حاشیه رودخانه ارس اقرار کرد. این در حالی است که جسد دختر هنوز پیدا نشده است.

شیما

به گزارش همشهری آنلاین، «شیما صباگردی مقدم» دختر نوجوانِ ساکن تهران، آخرین بار روز ۲۶ مردادماه سال گذشته برای خرید از خانه خارج شد و دیگر به خانه برنگشت. تحقیقات پلیس نشان می‌داد که وی آخرین بار حوالی ترمینال بیهقی تهران بوده که با بررسی تصاویر دوربین‌های مداربسته ترمینال، مشخص شد که مردی وی را سوار بر خودروی پژوپارس سفید کرده و با خود برده است.

مالک خودرو، مردی ۶۲ساله به نام بهلول بود که بازداشت شد اما ادعا کرد که از سرنوشت شیما خبری ندارد. این مرد مدتی بعد آزاد شد، اما چند روز قبل و با انتشار فیلمی در شبکه‌های اجتماعی که در آن پدر شیما از رئیس قوه قضاییه برای پیدا کردن دخترش کمک می‌خواست، رسیدگی به پرونده از سر گرفته شد و بهلول که تنها مظنون پرونده بود، بار دیگر بازداشت شد و تحت بازجویی قرار گرفت.

درحالی‌که پدر شیما در گفت‌وگو با همشهری از اعتراف این مرد به قتل دخترش خبر داده بود، متهم دیروز برای تحقیق به دادسرای جنایی تهران منتقل شد و در تحقیقات، منکر جنایت شد و گفت که شیما حالش بد شده بود و در خانه او جانش را از دست داد و او از ترس، جسدش را به شمال‌غرب کشور برد و کنار رودخانه ارس دفن کرد. این در حالی است که وقتی مأموران پلیس آگاهی تهران با نیابت قضایی راهی آنجا شدند نتوانستند هیچ اثری از جسد پیدا کنند و در این شرایط تحقیقات برای یافتن جسد دختر گمشده ادامه دارد.

گفتگو با متهم

همشهری گفتگویی با متهم ۶۲ ساله انجام داده است که می‌خوانید.

از آشنایی‌ات با شیما بگو. چطور او را می‌شناختی؟

من با ماشینم مسافرکشی می‌کردم. یک روز شیما سوار ماشینم شد و با هم حرف زدیم. لابه‌لای حرف‌هایش متوجه شدم که با خانواده‌اش قهر کرده و نمی‌خواهد به خانه برود. به او گفتم که تنها زندگی می‌کنم و می‌تواند در خانه من زندگی کند و بماند تا با خانواده‌اش آشتی کند. او هم قبول کرد و به خانه‌ام آمد.

تنها زندگی می‌کنی؟

سال‌ها قبل از همسرم جدا شدم و تنها زندگی می‌کنم. بچه هایم پیش همسرم هستند.

برای شیما چه اتفاقی افتاد؟

من او را نکشتم. مرگ او یک حادثه بود و من نقشی در آن نداشتم. شیما ۲ هفته‌ای می‌شد که در خانه من بود. صبح‌ها سر کار می‌رفتم و شب برمی‌گشتم. او مشکل خاصی نداشت، اما یک روز صبح از خواب بیدار شدم و دیدم شیما نفس نمی‌کشد و مرده است. ظاهرا حالش بد شده بود و به کام مرگ رفته بود و نبضش نمی‌زد. ساعت ۱۰ صبح بود که متوجه مرگ او شدم و در آن شرایط باید به فکر پنهان کردن جسد می‌بودم. چون می‌ترسیدم برایم دردسرساز شود.

با جسد چه کردی؟

تصمیم گرفتم ببرمش به آذربایجان. به شهری که زادگاهم است و آنجا را مثل کف دستم می‌شناسم. تمام کوچه، پس‌کوچه‌ها، خیابان‌ها و جاده‌های فرعی‌اش را می‌شناسم. فکر می‌کردم که آنجا برای دفن جسد مناسب است. شبانه پتویی دور جسد پیچیدم و وقتی مطمئن شدم تمام همسایه‌ها خواب هستند، آن را داخل ماشینم گذاشتم و حرکت کردم به سمت زادگاهم. آنجا هم در یک ساعت خلوت، جسد را در حاشیه رودخانه ارس، جایی که می‌دانستم پرنده هم پر نمی‌زند، دفن کردم.

بعد از دفن جسد چه کردی؟

به تهران برگشتم و به کارهایم ادامه دادم. اصلا فکرش را هم نمی‌کردم که لو بروم. من در مرگ شیما نقشی ندارم و او را نکشته‌ام.

در راه کسی به تو مشکوک نشد؟

نه. از فرعی‌هایی رفتم که پلیس نبود. کسی مرا ندید.

در این مدت به محل دفن جسد رفتی؟

۲ بار رفتم.

در خانه‌ات تعدادی لباس و یک جفت کفش زنانه کشف شده است. آنها متعلق به چه کسانی هستند؟

لباس‌ها و کفش زنانه را دوستم به من داده بود که آنها را بفروشم. شغل من مسافرکشی و دستفروشی است. دوستم لباس‌های دست‌دوم را با یک وانت برایم می‌آورد و من در خیابان‌ها بساط می‌کردم و می‌فروختم.

پدر شیما گفته وقتی تو دستگیر شدی، دختر جوانی در خانه‌ات زندانی بود که چند روز بعد از دستگیر شدن تو آزاد شد. آن دختر که بود؟

اینها صحت ندارد. من با پای خودم به اداره پلیس آمدم و کسی مرا دستگیر نکرده. هیچ دختری هم در خانه من نبود. من هر بار که احضار شدم و احضاریه به دستم رسید، با پای خودم به اداره آگاهی رفتم. بار اول که مدت‌ها قبل بود و من تهران بودم و بار دوم هم همین چند روز پیش بود که با برادرم شهرستان بودم و وقتی به من زنگ زدند، به تهران آمدم و خودم را معرفی کردم.

در این مدت از مرگ شیما با چه کسانی حرفی زدی؟

به هیچ‌کس حرفی نزدم و رازی بود در سینه‌ام.

گفتی شیما حدود ۲ هفته در خانه‌ات بود. او را زندانی کرده بودی؟

نه. وقتی از خانه بیرون می‌رفتم، در را قفل می‌کردم، اما زندانی‌ام نبود. در این مدت حتی یکی دو بار از خانه بیرون رفت، اما برای اینکه همسایه‌ها متوجه نشوند، اغلب در خانه می‌ماند. من هم روزها که برای دستفروشی و مسافرکشی از خانه بیرون می‌رفتم، در را قفل می‌کردم. بعد شب برمی‌گشتم و او مشکلی با این قضیه نداشت.

مواد مصرف می‌کنی؟

هر از گاهی می‌کشم. یک شب قبل از مرگ شیما هم مواد کشیدم.

منبع: همشهری

بیشتر بخوانید:

کد خبر 563327

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار حوادث

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha