او که دبیر علمی کنگره 50 سال مددکاری اجتماعی که تیرماه سال جاری برگزار میشود نیز هست با انتقاد از شرایط انفعالی جامعه مددکاری کشور، تأکید میکند که لازم است فرهنگسازی بیشتری برای ارتباط بیشتر مردم و نهادها با مددکاران اجتماعی صورت گیرد.
- آقای دکتر! دستاوردهای 50 سال مددکاری در ایران از دیدگاه شما چه بوده است؟
قبل از انقلاب با نفوذی که بنیانگذار مددکاری اجتماعی در رژیم گذشته داشته و فرصتهایی که ایجاد میکرده، توانست در برخی زمینههای اجرایی و عملی اقدامات گستردهای در این حوزه انجام دهد که به عنوان مثال میتوان به ایجاد 2 سازمان وابسته به دانشگاه خدمات اجتماعی اشاره کرد؛ یکی سازمان ملی رفاه خانواده و یکی هم انجمن بهداشت و تنظیم خانواده که اولی بیشتر و دومی کمتر در راستای گسترش مددکاری و ایجاد زمینه کار عملی برای مددکاران نقش بهسزایی داشتهاند.
وقتی سازمان ملی رفاه خانواده قبل از انقلاب به وجود آمد- با توجه به تعدادی از مراکز رفاه خانواده که در شهرهای مختلف وجود داشت- محل مناسبی برای کارورزی دانشجویان بود که بعداً این سازمان با سازمان بهزیستی ادغام شد و جزو مجموعه بهزیستی قرار گرفت.
بنابراین بخشی از سازمان بهزیستی فعلی متعلق به دانشگاه خدمات اجتماعی سابق است و بر همین اساس هم مددکاران خود را جزو سازمان بهزیستی میدانند. بعد از انقلاب فراز و نشیبهای مختلفی در این زمینه بوده است و ادغامهایی انجام شد که از جمله این ادغامها میتوان به ادغام مدرسه مددکاری و دانشگاه خدمات اجتماعی با دانشگاه علامه طباطبایی اشاره کرد که در حال حاضر این دانشگاه متولی اصلی مددکاری کشور است. بعد از آن، دانشگاههای دیگر نیز در این رشته دانشجو گرفتند. همه این اتفاقات و تشکیل نهادهای آموزشی جدید در حوزه مددکاری موجب شده است تعداد فارغالتحصیلان این رشته نسبت به قبل از انقلاب به طور قابل ملاحظهای افزایش یابد.
از طرف دیگر، فضاهای جدیدی ایجاد شده و برخی محدودیتهایی نیز شکل گرفته است. به عنوان مثال ما در حال حاضر در روستاها زیاد کار مددکاری نداریم، در حالی که قبل از انقلاب در بحث توسعه روستایی بخشهای مددکاری قوی داشتیم، به طوری که دانشجویان مددکاری به عنوان کارورزی به روستاها میرفتند و هر سال تعدادی از دهداران و کسانی که در تعاونیهای روستایی کار میکردند، به عنوان بورسیه مددکاری در دانشگاهها جذب شده و بعد هم به عنوان کارشناس، در فضای خود کار میکردند. این کار بعد از انقلاب محدود شد و طی3 -2 سال اخیر کاملاً فعالیت آن متوقف شده است که البته مجدداً قصد داریم آن فضا را ایجاد کنیم.
در مقابل، موضوعات جدیدی در حوزه مددکاری در سالهای بعد از انقلاب ایجاد شد، مثلاً حضور مددکاران اجتماعی در کلانتریها بحث جدیدی است که بسیار اثرگذار بوده است.
علاوهبر این در شوراهای حل اختلاف جایگاه مناسبی میتواند برای مددکاری وجود داشته باشد و همچنین در شهرداری. الان در مسائل اجتماعی، آسیبهای اجتماعی و مسائل شهری، مددکاری وارد شده است. این فضاها جای کار بیشتری برای مددکاری ایجاد میکند؛ مثلاً حضور مددکاران در نهادها و سازمان ها و تعامل آنها با سازمان زندان ها. در حال حاضر، در سازمان زندانها خوشبختانه فضای بهتری برای کار مددکاران بهخصوص در بحث مراقبت بعد از خروج زندانیان و بحث بازپروری در خصوص جوانان و نوجوانان بزهکار در کانون اصلاح و تربیت ایجاد شده است.
- بهطور کلی در دنیای امروز مددکاری تنها با آسیبهای اجتماعی و فقرا و اینطور مسائل سر و کار ندارد، بلکه همه انسانها به نوعی نیاز به مددکاری دارند و این موضوع به قشر خاصی محدود نمیشود. بسیاری معتقدند مددکاری در ایران به اندازه قدمت 50 ساله آن رشد نکرده است. نظر شما چیست؟
در این خصوص با نظر شما موافق هستم. من هم معتقدم مددکاری در این 50 سال بسیار بیشتر میتوانست رشد کند. وقتی نگاه میکنیم مددکاری هنگامی ایجاد شد که بسیاری از رشتهها وجود نداشت، توقع داریم رشد بیشتری نیز نسبت به سایر رشتهها داشته باشد در حالی که اینگونه نیست. قبل از انقلاب رشدی در مددکاری نداشتیم. تعبیرم این است که در زمان پیروزی انقلاب که مددکاری در کشور 20 ساله بود، ما باید حداقل 20 دکترای مددکاری در کشور میداشتیم که اگر این گونه بود وضعیت ما خیلی متفاوت میشد، در حالی که فرصتی برای فارغالتحصیلان آن زمان برای ادامه تحصیل در مقطع دکترا ایجاد نشد.
این به نظر من بزرگترین ضربه را به مددکاری اجتماعی در ایران زد. بعد از انقلاب هم به دلیل شرایط جنگی، فرصت زیادی ایجاد نشد. بسیاری از افرادی که برای ادامه تحصیل بورسیه شدند و قرار بر بازگشت آنها بود، برنگشتند. آنهایی هم که برگشتند، جذب دانشگاههای ذیربط نشدند. در داخل هم چون مددکاری دوره دکترا نداشت، برخی دوستان در رشتههای دیگر مثل جامعهشناسی ادامه تحصیل داده و دکترا گرفتند.
- در مقایسه با سایر کشورها وضعیت مددکاری در ایران چگونه است؟
ما در این زمینه وضعیتی متوسط داریم، از برخی کشورها جلوتریم، با برخی برابر هستیم و از برخی عقبیم. اگر با انگلستان مقایسه شویم خیلی عقب هستیم. آنجا آنقدر مددکاری اجتماعی تخصصی شده است که برای انجام هر کاری، نوع تخصصی مددکاری وجود دارد. ما در مقایسه با همسایگان وضعیت مناسبی داریم. با ترکیه تقریباً همطراز هستیم. پاکستان تا چند سال اخیر دکترای مددکاری نداشت و اخیراً در این سطح دانشجو جذب میکند. باید اذعان کنم وضعیت مددکاری در ایران برای خودمان قابل قبول نیست و به هیچ وجه راضی نیستیم. باید مددکاری اجتماعی در مقاطع مختلف تحصیلی، گرایشهای مختلف داشته باشد. ما در مقطع کارشناسی این مسئله را اصلاح کردیم و طرح آن را به وزارت علوم هم فرستاده شده است ولی هنوز تصویب و ابلاغ نشده است. ما باید برای کارشناسیارشد هم بازنگری کرده و زیرشاخههای مختلف را مطابق با نیاز روز طراحی کنیم.
- به نظر شما عمده مشکل مددکاری در ایران چیست؟ برخی معتقدند حتی تعدادی از اساتید دانشگاه در این رشته نیز با مددکاری عملی اجرایی آشنایی ندارند.
ما حتی 10 دکترای مددکاری که بتوانند آموزش مددکاری در کشور را برعهده بگیرند، نداریم و دورههای دکترای مددکاری در دانشگاه علامه طباطبایی نیز راه نیفتاده است. از آن طرف، افراد معدودی که در این زمینه دکترا دارند و صاحبنظر هستند، کارشان و تواناییشان محدود است. شما تصور کنید اگر 30 نفر هیات علمی مددکاری داشته باشیم با مدرک دکتری، آنها میتوانند تالیف و ترجمه کنند. بحث دیگر این است که داشتن دکتری یک طرف مسئله است و توانایی انجام تالیف و ترجمه مناسب، طرف دیگر. ممکن است فردی دکترای مددکاری بگیرد ولی توانایی تالیف و تحقیق نداشته باشد که این موضوع از عمده مشکلات و محدودیت منابع در مددکاری است.
ما به منابع مکتوب تألیفی متناسب با کشور و همچنین آثار ترجمهای نیاز داریم. ضمن اینکه قبول داریم مددکاری بینرشتهای است و از جامعهشناسی و روانشناسی بهره میگیرد، اما خودش هم حرفهای خاص خودش را دارد و باید در این زمینه تألیف داشته باشیم.
- نقش مددکاری در کنترل آسیبهای اجتماعی چیست؟
یکی از حوزههایی که مددکار اجتماعی میتواند تاثیرگذار باشد، حوزه آسیبهای اجتماعی است. حوزه آسیبهای اجتماعی و انواع آن از زمینههای کاری مهم مددکار است؛ از اعتیاد و تکدی گرفته تا فرار از منزل، فحشا و... . مددکار اجتماعی در بعد پیشگیری براساس ایدههایی که در مددکاری مطرح شده میکند. همه بررسیها هم نشان میدهد بخش بالایی از آسیبهای اجتماعی ریشه در نابسامانی اجتماعی دارد. نمیخواهم نقش عوامل دیگر را کمرنگ کنم. اما در این مجموعه عوامل، نقش خانواده بسیار مهم است. اساس کار مددکاری کار با خانواده است. مددکار اجتماعی از همان ابتدا میتواند اثرگذار باشد. به عبارت دیگر در شکلگیری خانواده، انتخاب مناسب و توجه به معیارهای همسرگزینی، مددکار میتواند نقش بهسزایی داشته باشد. مددکاراناجتماعی میتوانند با بررسی نیازهای مهم زندگی مشترک افراد، به دولت برای تأمین آنها کمک زیادی کنند و استحکام موردنظر اتفاق بیفتد. وقتی خانواده استحکام داشته باشد اعضای آن خانواده هم استحکام زیادی دارند و این بهترین پیشگیری از طرف مددکار است.
من در تحقیقی که در زندانهای اوین و قصر داشتم، روشن شد نیمی از زندانیان به این مکانها برمیگشتند و سابقهدار بودند. این نشان میدهد شرایط بزه و تخلف در جامعه وجود دارد. وقتی برچسب زندانی بودن به پیشانی آدمها میخورد، شرایط سختی در جامعه خواهد داشت، نه کار به آنها میدهند و راهی ندارند بهجز خلاف مجدد. ما باید با اصلاح قوانین و مقررات و برنامههای مراقبت، با تبلیغات درست و فرهنگسازی از سوی صدا و سیما تلقی مردم را از یک فرد زندانی درست کنیم.