تعدادی از این جوانان فکرهایشان را عملی میکنند و بعضی هم به دلایلی ناچار میشوند که تصمیمشان را تغییر دهند. اما نکته در این است که نهادهای دولتی، وزارتخانهها و در مجموع همه کارشناسان مسائل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی معتقدند حتی رفتن یک جوان هم اتفاق مهمی است که باید از رخ دادن آن جلوگیری کرد.
این در حالی است که همین جوانان فرنگ رفته هر از گاهی به عنوان مسافر به ایران برمیگردند اما هیچکدام از این نهادها و کارشناسان آنها تلاش نمیکنند که این جوانان را به ماندن در ایران تشویق و دلگرم کنند و خیلی راحت از اتفاقاتی که درباره آنها رخ میدهد، میگذرند و به مناسبتهای مختلف از فرار مغزها مینالند.
نمونه این اتفاقات در حوزه موسیقی را میتوان برپایی کنسرتهای کوچک جوانانی دانست که از ایران رفتهاند و با تجربیاتی جدید به ایران بازگشتهاند اما کنسرتشان به یک جمع خانوادگی تبدیل میشود! در حالی که این افراد حداقل با زندگی در یک محیط جدید و تحصیل در دانشگاههای خارج، تجربیاتی دارند که باید در قالب کنسرتهای پژوهشی از آنها استفاده کرد. اما متأسفانه هیچ سازمان و نهادی برای برپایی کنسرتهایشان هم از آنها حمایت نمیکند.
در حالی که میتوان بستری فراهم کرد تا این نیروهای متخصص و حرفهای تجربیات خود را در اختیار هنرمندان دیگر قرار دهند و موسیقی و در مجموع همه رشتههای هنری را به سوی علمیتر شدن سوق دهند. در این صورت کمبود متخصص که یکی دیگر از مشکلات عرصههای مختلف به ویژه حوزه فرهنگ است کمتر به چشم میخورد.
چند هفته پیش یکی از این جوانان از آمریکا آمد و در کنسرتی قطعاتی از بتهوون، فرانتس لیست و باخ را اجرا کرد. او در این کنسرت که در یک کلیسای آلمانی برگزار شد، نشان داد که با تحصیل در آمریکا تجربیاتی در نوازندگی پیانوی کلاسیک به دست آورده که شاید ارائه آنها به نوازندگان ایرانی خالی از لطف نباشد. اما او هم مانند سایر هنرمندان جلای وطن کرده، آمد و بیسرو صدا کنسرتی برگزار کرد و رفت.
نمونه این اتفاقات در سالهای گذشته بسیار رخ داده است. هنرمندی را میشناسم که در یکی از کشورهای اروپایی انتو موزیکولوژی (موسیقیشناسی قومی) خوانده که در ایران حتی در مقطع کارشناسی ارشد موسیقی هم تدریس نمیشود. اما او به ایران برگشته، گوشهای نشسته و بیسر و صدا گاه فقط مقالاتی مینویسد بدون آنکه کسی توجه کند، او یکی از همان نیروهای متخصص است که علاوه بر آشنایی با موسیقی و فرهنگ ایران، در رشتهای تخصص پیدا کرده که در ایران کس دیگری مثل او نمیتواندآن را تدریس کند.
این اتفاقات در حالی میافتد که چند نهاد قدرتمند به نامهای مرکز موسیقی معاونت هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، خانه موسیقی، انجمن موسیقی ایران و مرکز موسیقی حوزه هنری، با امکانات مالی و معنوی خوب، برای حمایت موسیقی داریم که میتوانند بخشی از بودجهشان را به هنرمندان ایرانی اختصاص دهند که با بازگشت به ایران، میتوانند به علمی شدن موسیقی ایران در بخش نوازندگی، آهنگسازی و آموزش کمک کنند، حداقل کارگاههای چند روزه برای در اختیار قرار دادن تجربیاتشان در نظر گرفته شود. البته ممکن است این هنرمندان چندان راضی نباشند که تجربیاتشان را با دیگران در میان بگذارند اما بالاخره شاید چند نفر حاضر باشند این به اصطلاح مستر کلاسها را برگزار کنند.
حداقل فایده چنین برنامههایی این است که هنرمندان درک میکنند. شاید بتوان با حمایت نهادهای مرتبط نه اسپانسرهای تجاری، بدون ارائه کارهای مبتذل، در همین ایران هنرمند ماند.