هیچ کس از خود نمیپرسد که مجلس زمان جنگ چه شکلی بود و اصولا در مسائل جنگ تاثیری داشت یا خیر؟ خیلیها نام کمیسیون دفاع را هم نشنیدهاند و اینکه روزگاری مجلس این چنین کمیسیونی هم داشته است.
این روزها وقتی نام رسول منتجبنیا به میان میآید همه یاد حزب اعتماد ملی میافتند اما، ما به سراغ او رفتیم نه بهعنوان قائم مقام حزب و نه بهعنوان یک چهره سیاسی بلکه بهعنوان آخرین رئیس کمیسیون دفاع مجلس.
- آقای منتجبنیا شما جنگیدهاید؟
حضور من در دوران دفاع مقدس در جبههها از لحظه آغاز جنگ تا لحظه پذیرش قطعنامه پیدرپی و متصل بوده است. وقتی جنگ در سال 59 شروع شد، من نماینده امام خمینی(ره) بودم و در پایگاه وحدتی دزفول خدمت میکردم. اولین بمبی که به پایگاه اصابت کرد، با چند دقیقه فاصله من در محل بودم و بهدنبال آن در همه صحنهها حاضر بودم.
وقتی که نیروی زمینی عراق به ایران حمله کرد، در آن روزهای بسیار سخت نیروهای ما پراکنده شده بودند، در آن موقع من نیروها را جمع آوری کردم و بدون داشتن اختیار از طرف امام(ره) برای حفظ کشور اسلامی فرمانده منصوب کردم. در آن موقع چون دیدم نیروها همه فرار کردهاند و نیروهای عراقی دارند میآیند خوزستان را تصرف کنند یک ارتشی سابقهدار که اسمش تیمسار پورداراب بود را به فرماندهی منصوب کردم. پشت بلندگویی که آنجا بود گفتم هر کسی از ایشان اطاعت کند من تشویقش میکنم و هر کسی مخالفت کند برایش دادگاه صحرایی تشکیل میدهم و این کار هم گرفت؛ تیمسار پورداراب نیروها را جمع کرد و اولین حملهای که به طرف عراقیها شد با فرماندهی ایشان بود.
بنابراین از آغاز جنگ من در صحنهها حضور داشتم. تا حدود هشت نه ماه هم که در اول جنگ در خوزستان هر روز در خط مقدم جبهه در کنار رزمندگان بودم و انجام وظیفه میکردم. بعد از آن بهخاطر درگیری که بین من و بنیصدر به وجود آمد به تهران آمدم و وارد سپاه شدم، چند ماهی در سپاه انجام وظیفه کردم و بعد از هفت تیر وارد مجلس و کمیسیون دفاع شدم. سه دوره که در مجلس بودم در کمیسیون دفاع بودم یا نایبرئیس و یا رئیس بودم و طبیعی است که رئیس کمیسیون دفاع یعنی کسی که بودجه جنگ و نیروهای نظامی و انتظامی زیر نظر اوست. همچنین در ستاد قرارگاه خاتمالانبیا و ستاد کل پدافند کشور و دفتر مشاورت امام(ره) در جزیره خارک برای کنترل مسائل نظامی و نفت خلیج فارس من مسئول دفتر مشاورت حضرت امام(ره) شدم.
زمانی هم که آقای هاشمی فرماندهی جنگ را بر عهده داشت و گروهی را انتخاب کرد که کل مسائل جنگ را زیرنظر او قرار بدهند، چهار نفر بودند که یکی من بودم و زمانی هم که مهندس موسوی مسئول ستاد قرارگاه خاتم شد، من مسئول تبلیغات جبهههای جنگ شدم تا لحظه آخری که حضرت امام(ره) تصمیم گرفتند که قطعنامه را بپذیرند در آن جلسه بودم که آیتالله خامنهای دعوت کرده بودند در دفتر ریاستجمهوری و مرحوم حاج احمدآقا آمد و پیام امام(ره) را قرائت کرد و همه ما ساعتها گریه کردیم و بعد تصمیمگیری شد که دستور امام(ره) به مرحله اجرا دربیاید. بعد از آن جلسه دو نفر مامور شدند که بروند رادیو و تلویزیون و با مردم صحبت کنند که یکی من بودم، پس میشود گفت از با بسمالله تا تاء تمت جنگ هم حضور مستقیم و مستمر در جبهههای جنگ داشتم و این از الطاف الهی است.
- گفتید که وقتی حاج احمد آقا داشتند پیام امام(ره) را میخواندند همه مسئولان حضور داشتند و گریه میکردند. فضای سیاسی در آن موقع برای پذیرش قطعنامه آماده نبود؟
امام(ره) زمانی قطعنامه را پذیرفتند که یک هفته قبل از آن در سخنرانی هرگونه شک و تردید در مورد جنگ را مساوی مخالفت با رسولالله و مخالفت با اسلام عنوان کرده بودند. یعنی مردم را آماده کرده بودند برای ادامه جنگ تا زمانی که به پیروزی برسند، ولی وقتی که مسئولان کشور اعم از مسئولان سیاسی، اقتصادی، نظامی از سپاه و ارتش و سیاست خارجه همه خدمت امام(ره) آمدند و گفتند که ادامه جنگ برای موجودیت نظام ما خطر جدی دارد امام(ره) پذیرفتند، یعنی نه با میل و رغبت بلکه به تعبیر خودشان جام زهر را نوشیدند.
در جلسه خصوصی نامهای که مسئولان نظامی خدمت امام(ره) نوشتند قرائت شد. در آن نامه گفته بودند که ما توان ادامه جنگ را نداریم. در این صورت ممکن است برای کل نظام مشکل ایجاد شود لذا امام(ره) هیچ چارهای نداشتند جز اینکه بپذیرند.
فضای سیاسی کشور در آن موقع فضای جنگی بود ولی مردم به لحاظ عشق و ارادتی که به امام(ره) داشتند هر تصمیمی که امام(ره) میگرفتند پذیرفته میشد. یعنی مردم نگاه میکردند که امام(ره) چه تصمیمی میگیرد و میدانستند که تصمیم امام(ره) تصمیمی است که سنجیده و از سر دلسوزی و قاطع است. با فاصله 10 روز، امامی که میگفت تردیدی در جنگ نباید باشد پیامی دادند که قطعنامه را پذیرفتیم و مردم هم پذیرفتند.
اگر امام(ره) میگفت جنگ، جنگ بود و اگر میگفت صلح مردم صلح را میپذیرفتند یعنی فضای سیاسی فضای کاملا عشق و ارادت و اخلاص نسبت به رهبر خودشان بود و این ارتباط بین مردم و امام(ره) وجود داشت.
- در زمینه پذیرش قطعنامه، مجلس تاثیری نداشت؟
ما در این رابطه نقشی نداشتیم. امور در دست سپاه و ارتش بود. عرض کردم که در آن جلسه همه خدمت آیتالله خامنهای بودیم، مهندس موسوی نخستوزیر، آقای هاشمی رئیس مجلس، دکتر ولایتی، محسن رضایی و فرماندهان ارتش بودند یعنی آنهایی که دخیل در مسائل بودند.
کمیسیون دفاعی مجلس در جریان این بود که بعضی از مسئولان و فرماندهان نسبت به ادامه جنگ مشکل دارند و اظهار میکنند که ما توانش را نداریم، ولی اینکه نامه به امام(ره) بنویسند و رسما اعلام بکنند ما هیچ اطلاعی نداشتیم. تنها در همان جلسه بود که از من دعوت کردند که در آن جلسه شرکت بکنم و من نمیدانستم در رابطه با چی هست. وقتی نشستیم و صحبت کردیم و بزرگان تشریف آوردند، با فاصلهای مرحوم حاج احمدآقا تشریف آورد و گفت که امام(ره) یک پیامی دارند و شروع کردند پیام را خواندن. همه گریه کردند و یک فضای عجیبی آن روز به وجود آمد و گریه به ما مهلت نمیداد و خیلی نگران شده بودیم و میدانستیم که امام(ره) تحت فشار قرار گرفتند و با میل و رغبت این تصمیم را نپذیرفتند و چارهای نبود تا اینکه این پیام به مرحله اجرا دربیاید.
- پس از انتشار نامه حضرت امام(ره) فضای مجلس چگونه بود؟ سؤالی یا ابهامی نداشتند؟
اگر کسی هم سؤالی در ذهنش بود به هر حال اظهار نکرد که مخالفتی در آن بشود. مقدماتی که امام(ره) پیمودند مقدمات بسیار منطقی بود. امام(ره) آن زمانی که فرمودند که جنگ را باید ادامه بدهیم به این دلیل بود که فرماندهان جنگ میگفتند ما آماده هستیم، برویم عراق را تصرف میکنیم. امام(ره) با تدبیر فرماندهی میکردند و آن زمانی که امام(ره) قطعنامه را پذیرفتند نظریه کارشناسهای نظامی و غیرنظامی بود امام(ره) روی مسائل کارشناسی تاکید داشتند و میگفتند باید روی همه مسائل براساس نظریه کارشناسها عمل شود.
- برخی از جوانان امروز یک سؤالی دارند که چرا وقتی که عراق خاک ایران را ترک کرد چرا جنگ را ادامه دادیم ...
ببینید راهبرد حضرت امام(ره) این نبود که نیروی مسلح ایران برود و خاک عراق را تصرف بکند بلکه هدف این بود که کلیه اراضی تحت اشغال عراق از تصرف آنها در بیاید. البته نه فقط این بلکه ما یک تودهنی هم به آنها بزنیم که آنها جرات نکنند که اقدامهای ایذایی داشته باشند، چون به قدری که ما نیروهای دشمن را تا لب مرز به عقب میراندیم، آنها تودهنی نمیخوردند و این خطر بود که مجددا حمله بکنند. یعنی هیچوقت مرز ما امنیت نداشت مثل قبل از جنگ که داستان مفصلی دارد که همیشه اینها اقدامهای ایذایی را علیه ما داشتند.
قرار بر این بود که اینها از سرزمین ما خارج شوند و یک تودهنی بخورند که دیگر برنگردند و دیگر نخواهند که به کشور ما تجاوز کنند. امام(ره) هیچوقت نظرش این نبود که مانند بعضی از فرماندهان جنگ که شعار میدادند، رژیم صدام را ساقط کنیم. در فتح خرمشهر هم این مسئله هست و هنوز هم حل نشده. خیلیها معتقدند که بعد از فتح خرمشهر امام(ره) اعتقادشان بر ادامه جنگ نبوده این اختلاف نظر وجود دارد و من نظر هیچیک را تطبیق نمیدهم. این مسئله به جراید و مجلات هم کشیده شد و یک عده این عقیده را دارند که بعد از فتح خرمشهر امام(ره) گفتند که دیگر جنگ را خاتمه بدهیم چون ما به مقصدمان رسیدیم و متجاوز را بیرون راندیم ولی بعضیها میگویند نه به هر حال آنها باید تودهنی میخوردند. ولی آنچه مسلم است به هیچ وجه امام(ره) راضی نبودند که خاک عراق به تصرف ایران دربیاید.