این نوعی حاضریخوری است که رایج میشود و البته کاملاً ضدفرهنگ است. مطمئن باشید با چنین انتقالهایی بازهم استعدادهای منطقه شکوفا نمیشود.
یک تیم با مجموعهای از بازیکنان حرفهای وارد یک شهرستان میشود. این انتقال مکانی است و هیچ جنبه دیگری ندارد. در حقیقت انتقال فرهنگی صورت نمیگیرد.
افرادی که از نفوذ خودشان استفاده میکنند تا تیمها را از تهران خارج کنند به دنبال چیزی هستند که برای آن زحمتی نکشیدهاند و میخواهند یک مجموعه آماده را به خدمت بگیرند.موضوع دیگر جنبه سختافزاری است.
باید پرسید که این استانها و شهرستانها آیا حقیقتاً از نظر امکانات، محل اسکان تیمهای میهمان، استادیوم و دیگر شرایط لازم، توان پذیرایی از تیمهای لیگبرتری را دارند؟ من با قاطعیت میگویم خیر.
اگر همدان را مثال میزنند، باید بگویم پاس یک مجموعه پرافتخار و حرفهای بود. یک باشگاه کامل که به یک تیم تبدیل شد. پاس ابتدا یک تیم بود اما با یک ورزشگاه زیبا و مدرن با یک مجموعه کامل اداری و ورزشی، یک خبرگزاری و یک روزنامه به یک باشگاه بینظیر در فوتبال ایران تبدیل شد.
حالا پاس در همدان طرفدارانی دارد اما مردم این شهر و دوستداران این تیم از کسب رتبه پنجم رقابتهای لیگ خوشحال هستند. آیا پاس در اندازههای واقعی خودش ظاهر شده؟
بحث من، مردم و استان نیست اما نمیتوان به این انتقالها، عنوان محرومیتزدایی اطلاق کرد.
اقدام سازمان ورزش در ساخت یک ورزشگاه ۱۵ هزار نفری در استان سیستان کمک به محرومیتزدایی است اما انتقالهای اخیر چوب حراجی است که به فوتبال تهران زدهاند.
نگاه من کاملاً ورزشی است، اما آقایانی که تصمیمگیرنده هستند حتماً نوع دیگری به این موضوع مینگرند. من بهعنوان یک معلم فوتبال که سالها با این رشته زندگی کردهام، مخالفم و فکر میکنم این انتقالها در عمل پس زده میشوند.
اینکه براساس چه تفکر و نیازی چنین انتقالهایی صورت گرفته برای من روشن نیست، چون اطلاعاتی بیش از آنچه در رسانهها منتشر میشود ندارم اما تاکید میکنم که این اتفاق از دو وجه اجرایی و فرهنگی به سود فوتبال کشور نیست.