با افزایش توان صداوسیما در 2 دهه گذشته، گسترش شبکههای تلویزیونی به یکی از اصول این رسانه تبدیل شد تا بتواند بار بزرگی از پر کردن فراغت جمعیت میلیونی ایران با سلایق مختلف را به دوش بکشد و تعداد شبکهها از 2 شبکه به 7 شبکه برسد و به آنها شبکههای برون مرزی هم اضافه شود و در عین حال محدودیت زمان پخش هم شکسته شود.
اما از تاسیس آخرین شبکهها، شبکههای خبر و آموزش، (بدون احتساب شبکههای برون مرزی) چیزی حدود 7 سال میگذرد؛ یعنی در دهه 80 خبری از شبکهای جدید نبوده است. در حالیکه شبکههای ماهوارهای به سرعت در حال رشد هستند و از همین رو نیاز افزودن به خوراکهای داخلی به شدت احساس میشود.
از طرف دیگر اگر به پتانسیل موجود در 7 شبکه داخلی نگاهی آماری داشته باشیم تا بتوانیم با نظر به تواناییهای موجود پیشنهادی معقول و شدنی برای تاسیس شبکهای جدید داشته باشیم، چند گزینه پیش رویمان هست که از همه آنها محتملتر تاسیس شبکهای است به نام کودکان و نوجوانان. در راس همه پیشنهادها؛ شبکهای که اکثر کشورهای جهان نمونهای از آن را برای کودکان و نوجوانان سرزمین خود راه انداختهاند و همین لزوم وجود نمونهای از آن را در داخل تشدید میکند.
با یک حساب سرانگشتی و باز هم بدون احتساب تولیدات گروه سنی کودک و نوجوان شبکههای برون مرزی که برخی از آنها با نگاه ویژه برای کودکان و نوجوانان مقیم در سایر کشورها ساخته میشود و جذابیتی برای مخاطب وطنی این گروه سنی ندارد، شبکههای داخلی روزانه چیزی حدود 16 ساعت برنامه روی آنتن میفرستند.
16 ساعت برنامهای که گرچه کودکان و نوجوانان علاقهمند، حساب ساعتهای پخش پراکنده آنها را دارند اما در لابهلای دیگر برنامهها گم است و از سوی دیگر پخش آنها محدود به نیمی از شبانه روز است و از ساعتی به بعد عملا از چنین برنامههایی خبری نیست. چرا که باقی برنامهها که عموما مختص گروه سنی بزرگسال است جایگزین میشود.
اما درصورت تاسیس شبکهای به نام کودکان و نوجوانان و در حالیکه تجربه نشان میدهد توان برنامه سازان و گروه مدیریتی برای پاسخ به خوراک روزانه این شبکه مناسب است، باعث میشود نتایجی حاصل شود که تنها درصورت محقق شدن آن امکان حصول آن وجود دارد؛ امکان جذب مخاطبان بیشتر با هدفمند شدن برنامهها و کنداکتور پخش، امکان رقابت بیشتر میان سازندگان برنامههای این گروه سنی و در نتیجه کیفیتر شدن برنامهها، هدفمندشدن سیاست تولیدات داخلی با ایجاد یک مدیریت واحد و جلوگیری از هدر رفتن امکانات و بودجه و نیروی انسانی با حذف موازیکاریها، جذب نیروی جدید برنامه ساز با توجه به نیاز یک شبکه مستقل به خوراک روزانه، امکان تکرار برنامهها و منطقی بودن این تکرارها با توجه به نیاز شبکه و در نتیجه پر کردن زمان بیشتری از کنداکتور پخش با صرف هزینه کمتر، کم شدن از بار کنداکتور پخش سایر شبکهها (در حالیکه شبکههای دیگر هم میتوانند بهصورت محدود جایی در پخش روزانه خود به این گروه سنی مخاطب بدهند) و در انتها ارتقای کمی توان صدا و سیما.
هرچند تاسیس یک شبکه تلویزیونی به این راحتی که ما پیشنهاد آن را میدهیم نیست اما اثرات مثبت آن بدون شک بیش از زحمت راهاندازی آن است. برای این منظور میتوان برای نمونه بهطور موقتی شبکهای مانند آموزش را که مخاطب کمتری هم دارد 2قسمت کرد و در دل این شبکه یک شبکه کودک راه انداخت و نتایج حاصل از آن را ارزیابی کرد.
واقعیت این است که شاید چون کودکان توانایی اعتراض و مطالبه حق خود را ندارند به سیاستهای کلان مدیران هم راه نمییابند و آن بخشی هم که در تلاش برای عملی شدن این پیشنهاد هستند بزرگترهایی هستند که میدانند بخش کودکی درون همه انسانها همیشه باقی است و برای بهرهمند شدن بخش کودک خودشان تلاش میکنند یا برنامه سازان و بزرگترهایی که به سبب دمخور بودن با کودکان و درک نیازهای آنها برای بهبود شرایط آنها تلاش میکنند.
در حالیکه بهنظر میرسد راضی کردن کودکان بسیار راحتتر و شیرینتر است و در عین حال آنها موجودات محقتری هستند برای داشتن یک شبکه چرا که انتخابهای محدودی برای زمانهای فراغت خود که بسیار زیاد است دارند. پس به امید آنکه کودکان و نوجوانان در سیاستهای کلان مدیران رسانه جا باز کنند.