ابتدا: طرفداری از کتاب «کوچک زیباست» شوماخر، یا ضدیت شدید با آن. معمولا هر دوره یکی از این دو نگاه غالب میشود و سپس بعد از مدتی جای خود را به آن دیگری میدهد.
در اواخر دهه 80 در برابر کتاب «کوچک زیباست» کتاب کوچک احمقانه است (Small is ttuped) به بازار آمد که نگاهی بهشدت بازارگرا، محافظهکارانه و اصطلاحا ضدسبز داشت.
در دهه 90 نیومالتوسیستها (در رأس آنها مؤسسه ناظر جهان و شخص لستر براون) با آمارهای نگرانکنندهشان درباره وضعیت جهان باعث به محاق رفتن کتاب اخیر و نوزایی دوباره کوچک زیباست، شدند. طرفداران جهانیسازی در سالهای اخیر البته کوشیدهاند نیومالتوسیستها را پسبرانند.
آنها میکوشند این تصور را القا کنند که چاره مهار پیامدهای ناخواسته تکنولوژی و مدرنیسم، در خود تکنولوژی نهفته است و بشر در جریان حرکت تاریخی خود به سمت توسعه، مشکلات زیستمحیطی و پدیدههای مخربی مثل فقر و گرسنگی را هم یکییکی مهار خواهد کرد؟ اما آیا واقعا ما به سمت مهار مشکلات پیشگفته حرکت میکنیم؟
روزگاری شاعری گفته بود: «فاصله میان شقاوت و شهادت یک لوله تفنگ است – بسته به اینکه کدامسوی آن ایستاده باشی...» قضاوت در اینباره نیز البته بستگی دارد به اینکه شما در شمار کدامیک از دهکهای اجتماع جهانی باشید. واقعیت این است که حتی در 30 سال اخیر نیز فاصله دهکهای اول و دهم، یعنی غنیترین اغنیا و فقیرترین تهیدستان کره زمین افزایش یافته است. همچنان گرسنگان گرسنهتر و متمولان جهانی بهرهمندتر میشوند. بر این مبنا در برابر طرفداران افراطی اقتصاد لیبرال و جهانیسازی، همچنان جریان «کوچکگرا» فعال و پرشور است. شاید هم پرشورتر از گذشته.
بعد: شهر آینده، چگونه سیمایی دارد؟ احتمالا آنچه در ابتدا به ذهن میآید متروپل عظیمی است با میلیونها و شاید دهها میلیون جمعیت، با مجموعه پیچدرپیچی از بزرگراهها و تقاطعهای ترافیکی، آسمانخراشهای سربهفلککشیده و فناوریهای پیچیدهای که بهطور گسترده متکی به منابع لایزال انرژی وابسته هستند و لحظهای وقفه در فعالیت آنها زندگی هزاران نفر را با مخاطره روبهرو میکند. آیا شهرنشینی در جهان به این سمت پیش میرود؟ نگره «کوچک زیباست» میگوید نه.
به سمت شهرهای بزرگ و بزرگتر رفتن انگارهای ماقبل پستمدرنیسم است و اکنون بشر با لمس و تجربه دردناک زندگی در کلانشهرهای بزرگ روزبهروز بیشتر متمایل میشود به زندگی در سکونتگاههای کوچک و کوچکتر. شوماخر گفته بود یک شهر مطلوب، اساسا نباید بیش از 100 هزار نفر جمعیت داشته باشد، اما اکنون ما نه با شوماخرگراهای طرفدار شهرهای 100 هزار نفری، بلکه با «گایابیست»هایی روبهرو هستیم که زیستن در خانههای منفرد تک و تنها در دل کوه و دشت را تبلیغ میکنند.
سرانجام: یک کلانشهر پرازدحام، شلوغ و متراکم اما بهرهمند از انواع فناوریهای مدرن را ترجیح میدهید یا یک سکونتگاه کوچک، آرام و پاکی را که فقط بهاندازه نیاز واقعی شما در زندگی روزمره فناوریهای مدرن و نو را عرضه میکند؟ انتخاب بسته به موقعیت تاریخی شماست.
اگر در جامعهای بهسر میبرید که دوران گذار به سمت مدرنیسم را طی میکند، البته کلانشهر مدرن بیشتر اغوایتان میکند، اما اگر دوره مدرنیسم را بهصورت ملموس تجربه کرده و فرصت نقد آن برایتان فراهم شده باشد (آنچه که به آن نگاه پستمدرن در برنامهریزی منطقهای اطلاق میشود) البته به سکونتگاه کوچکتر رأی خواهید داد.