در جامعه امروز تولید علم و پیشرفت فناوری با سرعت و شتاب بسیار زیاد در حرکت است اما این تحولات در جامعه ادبی امروز ما و کسانی که نقد ادبی می‌کنند چندان تأثیرگذار نبوده و هنوز ما در حال و هوای ادبیات قرن ۱۹ به سر می‌بریم.

رجبعلي اعتمادي ملقب به ر اعتمادي

همشهری‌آنلاین - سعیده مرادی: رجبعلی اعتمادی با نام مستعار «ر. اعتمادی» نویسنده نام‌آشنایی برای چند نسل مردم ایران است که داستان‌های عامه‌پسند و بعضا عاشقانه‌اش در بین نسل جوان، به‌ویژه جوان‌های دهه‌های ۵۰، ۶۰ و ۷۰ شهرت دارد. داستان‌هایی که به قول نویسنده، رمز موفقیت آنها واقعی بودن آنها است و اینکه از دل جامعه ایرانی بیرون آمده است. ر. اعتمادی در نوع خودش بهترین بوده، چه آن زمان که در کسوت روزنامه‌نگار فعالیت داشت و مجله پرفروش و بین‌المللی جوانان را سردبیری می‌کرد و چه زمانی که به‌عنوان نویسنده دست به قلم گرفت و تا امروز ۴۰ اثر پرفروش را روانه بازار کتاب کرده است. با ر. اعتمادی که متولد سال ۱۳۱۲ در لار استان فارس است گفت‌وگویی کرده‌ایم که خواندنش خالی از لطف نیست.

  • منتقدان ادبیات داستانی شما را نویسنده‌ای عامه‌پسند می‌دانند. خودتان درباره این نگاه چه نظر و دیدگاهی دارید؟

در ایران اگر کسی کتابش پرفروش باشد می‌گویند سبکش عامه‌پسند است. حال اصلا عامه‌پسند چیست؟ اگر عامه‌پسند بودن به این معنا است که مردم یک کتاب را زیاد می‌خوانند، پس سعدی، خیام و حافظ و دیگر بزرگانِ شعر و ادب فارسی هم عامه‌پسندند. ما باید نگاه‌مان را با اوضاع امروز جامعه منطبق و آثاری تولید کنیم که جامعه و مردم می‌خواهند. یک‌سری نویسنده داریم که خودشان را روشنفکر می‌دانند و من هنوز هم متوجه دلیل این نگاه آنها نشده‌ام؛ چون این مردم و جامعه هستند که باید بگویند فلانی روشنفکر است نه این که خودمان به‌خودمان چنین عنوانی بدهیم. این افراد کتاب‌هایی می‌نویسند که مورد اقبال جامعه و استقبال مردم قرار نمی‌گیرد و بعد اگر کسی کتابش پرفروش شود می‌گویند او عامه‌پسند بوده و ما خاص هستیم. اگر عامه‌پسند بودن به این معناست که مردم آثار من را می‌خوانند به این موضوع افتخار می‌کنم.

  • فعالیت شما به‌عنوان یک روزنامه‌نگار بر سبک نوشتاری‌تان تأثیرگذار بوده است؟

من چون روزنامه‌نویس بودم و با مردم و جامعه ارتباط فراوان داشتم از آغاز کار با خودم عهد کردم آنچه را می‌نویسم از درون جامعه و واقعیت‌های آن باشد. وقتی هم تصمیم گرفتم داستان بنویسم همین رویه را در پیش گرفتم. یعنی سوژه‌ای را که مدنظرم بود دنبال می‌کردم و روی آن تحقیق انجام می‌دادم و بعد نوشتن را شروع می‌کردم. به‌عنوان مثال، برای رمان دومم با عنوان «ساکن محله غم» ۲‌ ماه در لباس مبدل به‌عنوان یک میوه‌فروش در محله جمشید زندگی کردم. من همیشه در جذب مخاطب موفق بوده‌ام و این یکی از شانس‌های بزرگ زندگی من بوده است. در نیمه دوم قرن بیستم مرکز خبرنگاران و روزنامه‌نگاران جهانی در شیکاگو از هر کشوری ۱۰ روزنامه‌نگار فعال را که بهترین خود در این حرفه بودند انتخاب می‌کرد. من جزو ۱۰ نفر اول از ایران بودم. چرا که توانسته بودم ۴۰۰ هزار جوان را به خواندن مجله جوانان علاقه‌مند کنم.

  • چرا در نسل جدید دیگر نویسنده‌های بزرگی ظهور نکرده که بتوانند آثار جاودانه‌ای خلق کنند؟

در چند دهه اخیر تحولات و دگرگونی‌های بزرگی در جوامع بشری اتفاق افتاده که نویسندگی و کتاب و رمان هم از این تغییرات بی‌نصیب نمانده است. یکی از پیامدها و نتایج این تحولات این بوده که ما دیگر نه نویسنده جاودانه داریم و نه کتاب جاودانه. زمانی که ویکتور هوگو، رمان «بینوایان» را می‌نوشت هم ویکتور هوگو و هم آثارش جاودانه بودند. این جاودانگی هم ناشی از این بود که اجتماع آن روز پیشرفت چندانی نداشت. اما در جامعه امروز شما می‌بینید که سرعت رشد تکنولوژی باعث شده که علوم به‌شدت تخصصی شوند. برای مثال در گذشته ما فقط یک پزشک یا طبیب داشتیم اما امروز یک پزشک متخصص چشم است و یکی گوش و... در کنار این موضوع تولید علم و پیشرفت تکنولوژی با سرعت و شتاب بسیار زیادی در حرکت است اما، این تحولات در جامعه ادبی امروز ما و کسانی که نقد ادبی می‌کنند چندان تأثیرگذار نبوده و هنوز ما در حال و هوای ادبیات قرن ۱۹ به سر می‌بریم. ادبیاتی که در آن نویسنده باید هادی جامعه باشد. امروز دیگر در دنیا هم اینگونه نیست.

  • از نویسندگان نسل جدید کدام نویسنده را می‌شناسید که نوشته‌هایش به دل‌تان نشسته است و به لحاظ نوشتاری سبکش نزدیک به شما است؟

معمولا از کسی اسم نمی‌برم. هر نویسنده جای خودش را دارد و نباید کسی را با کسی مقایسه کرد. متأسفانه یکی از مشکلاتی که در جامعه فرهنگی و ادبی ما وجود دارد نظرتنگی است. یعنی وقتی شما یک رمان می‌نویسید و شهرت پیدا می‌کنید، هزار عیب روی شما می‌گذارند. اما من اعتقاد دارم که هرکس که وارد این عرصه می‌شود جای خودش را پر می‌کند.

  • از اواخر دهه ۵۰ تا اوایل دهه ۷۰ شما ممنوع‌الکار شدید. در این مدت چه کارهایی انجام دادید و چطور توانستید ارتباط خود را با مخاطبان حفظ کنید؟

من از سال ۱۳۵۹ تا سال ۱۳۷۰ هم ممنوع‌القلم و هم ممنوع‌السفر و هم ممنوع‌النفس بودم، اما خب نمی‌توانستم خودم را از جریان اخبار و رسانه دور نگه‌ دارم. در تمام این مدت من سوژه‌های خبری را دنبال می‌کردم و به قول دوستان به یک رسانه شفاهی تبدیل شده بودم. وقتی اعلام کردند که می‌توانم کارم را ادامه دهم بلافاصله و بدون فوت وقت شروع به نوشتن کردم و از سال ۷۰ تاکنون حدود ۲۰ رمان جدید نوشته‌ام. البته از سال ۱۳۷۰ تا حدودی محدودیت‌ها برداشته شد و اما هنوز هم بخشی از این محدودیت‌ها وجود دارد. من ۴۰ رمان دارم که از این تعداد فقط ۱۵ یا ۱۶ کتاب اجازه چاپ گرفته‌اند و مابقی همچنان بلاتکلیف‌اند.

  • کتابی بوده که به تازگی آن را مطالعه کرده باشید؟

اخیرا رمان جدیدی نخوانده‌ام. برای اینکه رمان خوبی وجود ندارد که در این سن و سال بخواهم وقتم را روی خواندن آن بگذارم. تنها کتابی که خوانده‌ام و خیلی خوشم آمد یک تحقیق راجع‌ به رباعیات خیام بوده است. برای آدمی به سن من وقت بسیار ارزشمند است و هنوز با کتابی که بخواهم این وقت بسیار ارزشمند را صرف آن کنم برخورد نداشته‌ام.

  • این روزها کتابی در دست نوشتن دارید که به ما معرفی کنید؟

آخرین کتابم که انتشارات شادان آن را چاپ کرد، عنوانش «آخر خط» است که قرار بود به یک‌ سریال ۳۰ قسمتی تبدیل شود، اما به‌دلیل اوضاع بد اقتصادی و نبود سرمایه‌گذار کلا این اتفاق نیفتاد. هم‌اکنون رمان«گرگ‌ها عاشق می‌شوند» را در دست نوشتن دارم و امیدوارم طی ۶‌ ماه آینده تمام شود.

کد خبر 597165

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha