باراک اوباما اگر چه از موضع گذشته خود مبنی بر عقبکشیدن نظامیان آمریکا بلافاصله بعد از به قدرت رسیدن کوتاه آمده اما همچنان ادامه حضور نظامیان آمریکایی را در بلندمدت در عراق خطرناک و غیرضروری میداند. او از این نظر با جان مک کین نامزد جمهوریخواهان در انتخابات ریاستجمهوری آمریکا اختلاف نظر دارد. این در حالی است که کاخ سفید روز شنبه اعلام کرد، جورج بوش رئیسجمهور آمریکا در تماس تلفنی با نوری المالکی نخستوزیر عراق درباره افق عقبنشینی نیروهای نظامی آمریکا از عراق به توافق رسیدند. البته سخنگوی کاخ سفید همزمان با اعلام این خبر این نکته را هم گفت که عقبنشینی نظامیان آمریکایی از عراق بدون برنامهریزی نخواهد بود.
جان مک کین ماه گذشته با این اظهار نظر خود که تعیین جدول زمانی برای خروج نیروهای آمریکایی از عراق، «خیلی مهم» نیست، بلوایی به پا کرد. ویبااشاره به حضور نیروهای آمریکایی در ژاپن، کره جنوبی و آلمان اظهار داشته که آنچه مهم است، کاهش تلفات نیروهای کشورش در عراق است. با وجود ناخشنودی عمومی از اظهارات مک کین، بعضی وی را به خاطر صراحت لهجه در بیان باورهایش مورد تحسین قرارمیدهند.
سناتور مک کین هنوز به مردم ایالات متحده درباره 3 پرسش بنیادی، پاسخهای روشنی نداده است: اینکه دقیقا چه اهداف دیپلماتیکی برای نگه داشتن شمار قابل توجهی از نظامیان آمریکایی در عراق طی سالهای آینده وجود دارد؟ چه نتیجه قابلقبولی برای آمریکا حاصل شده است که با تکیه بر آن بتوان هزینههای کمرشکن دستیابی به اهداف مورد اشاره را توجیه کرد؟ و در نهایت اینکه چه راهبرد مشخصی برای رسیدن به این اهداف وجود دارد؟
مک کین ممکن است حقیقتا بر این باور باشد که هنوز برای حضور نظامیان آمریکایی در عراق، هدفی سیاسی وجود دارد. هرچند هدف مورد نظر او، به شکل قابل ملاحظهای متعادلتر و معقولتر از هدفی است که بوش و طرفداران جنگ در این باره مطرح میکنند، هدفی که میتواند همچنان تلفات و هزینههای بیشتری را برای آمریکا توجیه کند. اما اگر او نتواند از سطح شعارهایی مانند «پیروزی» و «ثبات» فراتر رود، رسیدن آمریکاییها به این نتیجه که چنین هدفی در واقع اصلا وجود ندارد، بسیار محتمل خواهد بود. در این صورت آمریکا باید هزینه گزاف دیگری را بهصورت حساب جنگ در عراق بیفزاید، هزینه گزافی که میتوان آن را «مرگ راهبرد» نامید.
کارل فون کلاسویتس، استراتژیست سرشناس در قرن 19 زمانی اظهار داشته بود که جنگ در واقع تداوم دیپلماسی با سایر ابزارهاست. گرچه این نظر ممکن است ناخوشایند بهنظر برسد اما در واقع جنگی را که فاقد اهداف سیاسی است، مورد تردید قرار میدهد. فون کلاسویتس – متاثر از آشوبهای سیاسی ناشی از جنگهای ناپلئون – درک کرده بود که جنگ ذاتا پدیدهای سیاسی است، نه رویارویی صرفا فنی و مکانیکی بین دو ارتش.
بر این اساس، «پیروزی» را هم نمیتوان براساس تعداد تلفات دشمن، تعریف و تعیین کرد. مککین خود زمانی در میان مهلکهای قرار داشته است که طی آن آمریکا با وجود تار و مار کردن ویتکنگها و ارتش ویتنام شمالی در هر عملیات، در نهایت جنگ را به حریف واگذار کرد. از اینرو وی باید به شکلی غریزی دیدگاه کلاسویتس را درک کند. به خلاف این تصور، وی، بوش و بسیاری از رهبران جمهوریخواه، باراک اوباما و دمکراتهای همفکر او را به خاطر امتناع از پذیرفتن این موضوع که ایالات متحده در حال کسب پیروزی در عراق است، سرزنش میکنند.
در حالی که تمرکز و توجه آنان به پیشرفت آمریکا در سطح تاکتیکی است و اینکه تعداد کشته شدگان آمریکایی و تلفات درگیریهای فرقهای در عراق روبهکاهش است و آرامش بر مناطق مختلف سایه افکنده، آنها همچنان از پاسخ دادن به این پرسش بنیادی طفره میروند که ادامه حضور در عراق چه اهداف راهبردی و سیاسی مهمتری را برآورد میکند؟ به سختی میتوان ثبات را یک هدف سیاسی با ارزش در قبال قربانیان آمریکا در عراق و بار سنگین هزینههای حضور در این کشور که روی دوش مالیاتدهندگان آمریکا قرار دارد، دانست. براساس دیدگاهی آمریکایی، ثبات هنگامی اهمیت خواهد داشت که شرایط آن با منافع ایالات متحده همسو باشد و ثبات بهخودی خود بیمعناست.
حال این پرسش مطرح میشود که عراق جدید «با ثبات»، تحت مراقبت نیروهای آمریکایی، چه ویژگیهایی خواهد داشت. احتمالات بسیاری دراینباره مطرح است:
احتمال نخست این است که پس از آنکه عربهای سنی میانه رو (شامل طرفداران سابق صدام حسین) القاعده را تار و مار کنند و پس از آنکه تشکیلات شیعه بر شکافهای فرقهای فائق آید، شاهد جنگ داخلی در عراق خواهیم بود. مانند همه جنگهای داخلی، چنین جنگی نیز پس از ماهها، سالها و دههها پایان خواهد یافت، خواه پایان یافتن آن حاصل مصالحه، نابودی یکطرف درگیری یا تجزیه کشور باشد.
احتمال دیگر آن است که عربهای عراق به نوعی مصالحه با یکدیگر دست یابند که در آن صورت انرژی و توان آنها معطوف به نابودی حکومت خودمختار کردها و مسدود کردن دست اندازیهای ترکیه به شمال عراق خواهد شد.
بیش از همه این احتمال وجود دارد که نیروهای عرب شیعه، کنترل بیشتر مناطق بینالنهرین یا حتی تمامی آن را در دست بگیرند. گرچه دشمنی اعراب (حتی اعراب شیعه) و ایرانیان دارای ریشههای تاریخی محکمی است، یک دولت شیعه احتمالا همچنان تحت نفوذ عوامل ایران قرار خواهد داشت و به سوی تهران متمایل خواهد شد.
حال باید گفت کدام یک از این احتمالات و پیامدهای قابل تصور میتواند بهعنوان یک هدف سیاسی با ارزش، توجیهکننده افزایش تلفات نیروهای آمریکایی در عراق که به موقعیت جهانی ایالات متحده لطمه میزند، باشد.
برخی اینگونه استدلال میکنند که واقعیت ساده استقرار دمکراسی در عراق – که به باور آنها میتواند در چارچوب یکی از سناریوها و احتمالات مورد اشاره تحقق یابد- میتواند هدفی سیاسی حتی به بهای افزایش قربانیان آمریکا در عراق تلقی شود.
اما با توجه به تجربه انتخابات دمکراتیک در فلسطین آیا آمریکا میتواند به لحاظ منطقی انتظار داشته باشد که دمکراسی در عراق بدون حضور نیروهای آمریکایی، رابطه دوستانه این کشور را با ایالات متحده تضمین کند؟
در مبارزات انتخاباتی ریاستجمهوری، ممکن است بتوان به مک کین برای ابراز امیدواری دوباره به «پیروزی» آمریکا در جنگ عراق تا سال 2013 حق داد، اما این پرسش نیز باید مطرح شود که پیروزی بر چه چیزی ؟
کریستین ساینس مانیتور
29 ژوئن 2008