بدون شک همه ما در زندگی با مسائل ناخوشایند روبهرو شدیم. لحظههایی که گاهی تصور میکنیم آخر دنیاست. اینجور وقتها هر کدام از ما روش بخصوصی برای
رو به رو شدن با مشکلات و غصههایمان داریم، روشی منحصر به فرد برای خودمان...
لحظههای خاکستری.
شیرین، پنجره ساختمان قدیمیشان را در دزاشیب دوست دارد. آنجاست که میتواند همه آدمها را از بالا نگاه کند. به قول خودش، شبیه پرنده بالای درخت میشود و خیالش را پر میدهد تا سبک شود؛ آدمها را نگاه میکند و قصهپردازی میکند. گاهی توی خیالش دستهایش در دستهای گرم پیرزن همسایه، که میخندد و شبیه مادربزرگهای قصه است، آرام میگیرد و به غصههایش فکر نمیکند.
نرگس وقتهایی دارد که خودش میگوید:«بی بهانه خراب میشود!» لحظههای پر اضطراب درس و کنکور و فکرهای همیشگی که انگار تمام شدنی نیست. او این وقتها، کنج اتاق کوچک خودش را دوست دارد، گوشه این اتاق صورتی کز میکند و مینویسد. میگوید: «اصلا برایم مهم نیست، شعر مینویسم، داستان؟... یا هذیان میگویم. وقتی که فکرهایم را مینویسم، ذهنم رها میشود و میتوانم بدون اضطراب به راه حل مشکلاتم فکر کنم، جالب اینکه گاهی نتیجه، شعرهایی میشود که خودم فکر میکنم با هزار سال تمرکز هم به دست نمیآید.»
زهرا پر حرف است، وقتی ناراحت و نگران است به قول خودش همه را عاصی میکند. میرود جایی که گوشی برای شنیدن باشد؛ شاید مشاور، شاید مادر، شاید دوست و آنقدر حرف میزند که آرام میشود.
مهتاب، شبیه هیچکس نیست؛ لحظههایی که بیتاب میشود، حداکثر 15 دقیقه میخوابد و میگوید: «این ویژگی از نظر خیلیها خندهدار است، اما وقتی از خواب بیدار میشوم، دیگر به مشکلاتم فکر نمیکنم، کاملاً برای انجامدادن کارهایی که برنامهریزی کردم تمرکز دارم.»
نگار، پر جنبوجوش است؛ کمتر مضطرب و نگران میشود و این وقتها ترجیح میدهد که ورزش کند، پیادهروی، دو! و فکر میکند با این کار نه تنها از دست هیجانهای اضافی خلاص، که فسفر مغزش آزاد میشود.
یلدا، که مادر و پدری شاغل دارد و همیشه تنهاست، به کتاب پناه میبرد. خودش میگوید: «با قصهخواندن نه تنها برای مدتی دردها و دغدغههایم فراموش میشود، بلکه گاهی از رفتار شخصیتهای قصه استفاده کرده و نتیجه گرفتهام.»
یلدا معتقد است کتابها، که حاصل تجربههای مستقیم و غیر مستقیم نویسندهها هستند، علاوه بر درگیرکردن تخیل آدمها، هزار و یک راه حل را پیشروی ما میگذارد، به شرط آنکه یاد بگیریم خودمان را از شخصیتهای قصه جدا نکنیم و با درک درست اتفاقهای آن بتوانیم از تجربههای قصه استفاده کنیم.
مشکلات این جهان واقعی...
جهان ما ، جهان زشتی و زیبایی نیست؛ جهان واقعیت است و انسان سالم قبول میکند که مشکلات وجود دارند و باید با آنها به عنوان مسئله برخورد کرد.
دکتر سعید بهزادی، روان شناس معتقد است: «هر انسانی به یکی از سه شیوه زیر با مشکلاتش برخورد میکند: اول مسئلهمدارانه؛ یعنی مشکل را درک میکند و برای حلکردن آن دنبال راه حل میگردد. دومین شیوه هیجانمدارانه است؛ عصبانی میشود، میترسد و... بالاخره آخرین و ناکارآمدترین شیوه، که شیوه مخرب یا ناسالم است، مثلا روزها میرود داخل اتاقش و در را روی خودش میبندد و...»
عکس از فارس
دکتر بهزادی میگوید: « نوجوان دارد وارد دنیای بزرگسال میشود و باید بداند دنیا پر از اتفاقهای ناخوشایند است که مسلماً گریبان آنها را هم میگیرد. در این شرایط بهتر است اول مشکل را به چشم یک مسئله بررسی کند. یعنی باور داشته باشد که هیچ انسانی بدون مسئله نیست و باید برای رفع مشکلات، راه حلهای موجود را پیدا کرد. قدم دوم این است که اگر هیجانش درگیر مسئله شد، با آن واقعبینانه برخورد کند. مثلاً اگر پدر و مادرش با خواست او مخالفت کردند، بپذیرد که به لحاظ طبیعی ممکن است ساعتی ناراحت باشد و این اصلاً فاجعه نیست. در نهایت باید فرآیند حل مسئله را یاد بگیرد، یعنی تمرین کند که مشکلاتش را درست بررسی کند و دنبال راه حلهای سالم باشد؛ مثلاً با والدینش مذاکره کند، یا با دوستی حرف بزند که آرام بگیرد.»
او درباره سبکها و سلیقه برخورد ما با هیجانها میگوید: «وقتی عصبانی هستیم، یا دچار هیجانهای عاطفی میشویم، آدرنالین خون افزایش یافته و حالت ناخوشایندی برای ما ایجاد میکند. اگر به خودمان زمان بدهیم، ارگانیسم بدن آرامآرام تنظیم میشود و ما آرامش خود را به دست میآوریم؛ در این حالت هر کسی میتواند روش منحصر به فردی برای آرام گرفتن داشته باشد، روشهایی مثل پناه بردن به غار تنهایی، یا... اما یادمان باشد این روشها نباید برای ما عادت شود، چرا که تبدیلشدن روش به عادت اصلا خوب نیست و نوجوان را با مشکلاتی مثل افسردگی مواجه میکند.»
او میگوید: «نوجوانی سن پر اضطراب و پر تنشی است و ورزشکردن، به خصوص ورزشی شبیه شنا، در کنترل احساسهای منفی بسیار مؤثر است.»
دکتر بهزادی اضافه میکند: «از دیگر عواملی که به درک درست مسائل و حل مشکلات ما کمک میکند، آگاهی از مشکلات است، ما باید یاد بگیریم دانش خودمان را نسبت به مشکل افزایش بدهیم، به این صورت که مثلاً نوع مشکل و دغدغه ذهنیمان را در کتابها و مقالهها جستوجو کنیم.»
او میگوید :«این کار به ما کمک میکند، همه جنبههای مشکل را ببینیم و به راهحلهای منطقی برسیم.»
دکتر بهزادی تاکید میکند: «اگر با مشکل خاصی مواجه شدید، سعی کنید با یک دوست، مشاور مدرسه و یا پدر و مادر حرف بزنید و یا اینکه از آنها بخواهید شما را پیش یک مشاور یا روانشناس ببرند.»
*
هیچ مشکلی در دنیا نیست که راه حل نداشته باشد. اضطرابها، ترس و ناراحتی... رفتارهای واقعی نیستند؛ واکنشی هستند که نسبت به محرکی ناسالم در انسان بهوجود میآید و فقط با شاخ و برگهای پیچیده و درهم فضای ذهن را مشغول میکند. مولد باشید و با هرسکردن فکرها و حسهای مزاحم به کشف راهحلهای جدید فکر کنید.