اکنون به مناسبت چهاردهمین سال درگذشت وی، قسمتهایی از متن جلسه سوم در اینجا تقدیم میشود. قسمتهای انتخاب شده شامل مباحث استاد راجع به زبان، علم هرمنوتیک، تفقه در کلام، آشفتگی زبان و کلام در وضع حاضر است.
در این نوبتکده صورتپرستی
زند هر کس به نوبت کوس هستی
حقیقت را بهر دوری ظهوریست
ز اسمی بر جهان افتاده نوریست
این ابیات جامی را سابقاً خواندم، بعد در باب معنی این اسماء و در باب اقسام اسماء و از جمله اسماء افعال و دور و دولت اسماء به سخنان دیگری و از جمله به عباراتی از قیصری شارح مقدمه فصوصالحکم مراجعه خواهم کرد.در برنامه گذشته به « بَلبَله بابلی زبان» اشارهای کردهام و عیناً عبارت یکی از هرمنوتها و بهاصطلاح این گزاره گران معاصر آلمانی را نقل کردم. عیناً به فرانسه هم ترجمه کردم. به عربی: بَلبَله [است] که معنای آن تشویش، اغتشاش و آشفتگی است.
بنده در اینجا Sprachverwirrung babylonische را تعبیر کردم به «بلبله بابلی زبان در عصر حاضر» و از آنجا با بضاعت مزجاتی که در این قضایا دارم به منطقهای خودبنیاد جورواجور امروزی که غیر از منطق به معنی دوره اسلامی کلمه و همچنین منطق و نطق و ینطقون و غیره در کلامالله مجید [است] باز میگردم و در باب آنچه از معنی نطق و منطق در کلامالله مجید درمییابم توضیح مختصری [میدهم]. فراموش نمیکنم چند سال قبل کتابی به زبان فرانسه خواندم [این کتاب حاصل سخنان] عدهای [بود که] دور هم جمع شده بودند و حرفهایی زده بودند.
اسم کتاب l’homme encombre بود. وقتی در خیابان ازدحام شود، به فرانسه میگویند:
encombrement. encombre را [به] ازدحام زده ترجمه میکنم. عنوان کتاب «انسان ازدحامزده امروزی» بود. یک آقای زبانشناسی هم سخنانی گفته بود که چاپ شده بود،
تحت عنوان du langag encombre: « زبان ازدحام زده» که آن را به زبان ازدحام زده آخرزمان امروزی و به بلبله بابلی زبان ارتباط میدهم.
بههر حال حق یا باطل، بنده از وقتی که غربزدگی را برای خود در گوشه خمولی از غرب مطرح کردم، خود بهخود توجهام جلب شد به اینکه خوب باید از نو هر چیزی را برای خود بخوانم. اصطلاحی که امروز در غرب رواج پیدا کرده است، یعنی دوباره خواندن و از نو خواندن و بازخوانی تاریخ و گذشته هر امر، آن زمان مثل امروز در غرب رواج پیدا نکرده بود. برای از نو خواندن به صرافت طبع و به سوق طبیعی به [سراغ] مسئله اتیمولوژی و اشتقاق وجه تسمیه فارسی و عربی، هر دو رفتم.
حاصل این کار یک صندوق یادداشت است. مخصوصاً [به زبان] عربی تحت عنوان فرهنگ اشتقاقی زبان عربی، البته معمولاً قبل از اینکه بنده این مسائل را عنوان کنم میدانم که خلاف آمد عادت است ولی بههر حال اعتقاد قطعی دارم که این نوخوانی بنده به جای خود صحیح است و مستلزم اسم آخر زمان است بدون آنکه مدعی بشوم کشفیاتی محیرالعقول کردهام [و به بنده] وحی و الهام [میشود] چنین حرفهایی نیست.
این همه کشفیات [در غرب یا توسط دیگران] شده است. کار من این است در این گوشه از نو شروع به خواندن کنم. اینکه این زبان چیست؟ بگذریم از اینکه دیگران گفتهاند حتی رجوع زبان سامی به زبان مادر هندی است ولی روی آنها کار نشده. بنده کار کردم تا آنجایی که [ریشه] بعضی از کلمات را یادداشت کردم یک کلمه ثلاثی مثلاً قَرَأ هفت [تا] هشت ریشه دارد [به زبانهای] سانسکریت، هندی قدیم، لاتینی و یونانی و برخلاف آنچه تصور میشود از راه اوستا [در] فارسی تأثیر کرده. باور بفرمایید با این کار بود که بیشتر به زبان عربی و پُری آن اعتقاد پیدا کردم. حال این زبانهای آرامی، سامی و غیره چه بوده است؟ کار بنده عبارت از یک امر ماتقدم (apriori) است.
فرهنگ مفصل2 هزار صفحهای و مطابقه آن با این زبانها است. میخواهم به یک اتیمولوژی بروم. کلمهای است به یونانی اصل [آن] کلمه اِتئوس است و زبان شناسان [آن را] با sat هندی تطبیق کردهاند، فارسی آن «هست» و عربی آن «حق» میشود. [برای من] مسلم [است که] «هست» همریشه و هم معنی با eteos است. ولی «حق» چند ریشه و اصل دارد، یکی از آنها با همین eteos و sat همریشه و هممعناست. ولی اگر دیگران نپذیرفتند، مانعی ندارد، بالاخره هم معنی هست، اگر همریشه نباشد. مشترک معنوی است ، اگر مشترک لفظی نباشد. این eteos که [به معنی] هست و حق است، ترکیبات متعددی در زبان یونانی دارد، چنانکه sat در زبان هندی چنین است. [کلمه دیگر] zeteo [است]، یعنی تحقیق میکنم. zetesis عیناً به معنی تحقیق است.
حالا این کلمه zetesis با کلمه تحقیق گذشته از اینکه مسلماً هممعنی است، معتقدم که همریشه هم هست. کلمه دیگری exetazein است که مصدر آن است. exetazo متکلم وحده است، یعنی اجتهاد میکنم و exetasis [به معنی اجتهاد است]. اضافه کنم، اعتقاد بنده این است که اجتهاد با همین کلمه مشترک لفظی و معنوی است. [کلمه] «جهاد» هم داریم. مطابق بازخوانی آخرزمان بنده «جَهَدَ» دو ریشه دارد. [یکی به معنی جنگ و] یکی هم اجتهاد [است].
کلمه «جهاد» را بعد خواهم گفت که هندی، سانسکریت و اوستایی دارد. البته از نظر معنی منقول، بنده اجتهاد را به فقاهت و فقه اسلامی، نه معنای عام آن و نه معنی اصلی لغوی ارتباط میدهم. هرچند تذکر نسبت به معانی اصلی لغت به معنی منقول آن هم مدد میرساند. مانند «صلاه» که به یونانی kaleo میشود ولی ما که صلاه میگوییم خصوص این صلوه و نماز اسلامی است.
همینطور کلمات دیگری که در اصول فقه گفته شده است. در این جلسه به این تعداد کفایت میکنم. [کلمه ethymos] با حق، حقیقتاً، حتم، مسمّی و اسم همریشه است. میخواهم عرض کنم کلمه «اسم» در عربی با همین ethymos همریشه و هممعناست. چنانکه ما میدانیم مفسران قرآن در مسئله اسماء گفتهاند: مراد از علم الاسماء علم به حقایق اشیاء است. در باطن اسم، علم به حقایق اشیاء برای کسانی نهان و آشکار است، اما امروز ما اتیمولوژی میگوییم. کلمات یونانی که با افلاطون و ارسطو شروع نمیشود سوابق پریروزی و پس فردایی دارد. بعد از افلاطون و ارسطو کمابیش دیروزی و امروزی و فردایی میشود. اصل کلمات از جمله ethymos اصلاً معنی حقیقی کلمات یعنی معنی لغوی اصلی کلمه است.
در زبان های فرنگی خصوص علم اشتقاق را اتیمولوژی گفتهاند و حال آنکه بنده معتقدم اصل ethymologiaدر سابق به معنی لقاء الحق و لقاء الاسم بوده است، یعنی اینکه انسان از رَبّش تلقی کلماتی کرد و یعنی که ethymologos شد و متلّقی کلمات شد، به معنی حضوری کلامالله مجید گویا آمد و ناطقه پیدا کرد و «ما ینطقُ عن الهوی ان هو الا وحی یوحی» (النجم / 3 و4). این مقدمه را برای این شروع کردهام که به هند بروم، نه از باب تاریخزدگی و historisme و historicisme به معنای خودبنیاد جدید که بعد توضیح میکنم. این تاریخ که میگوییم مثلاً فلان علم یا کلمه از تو، از من، مال من [و] مال تو [و از] این حرفها نیست. انسان اگر به اصل ذاتش برود همه یکی و همه امت واحد پریروز و پس فردا هستند. دو کلمه در هندی هست devavidya و devavid [بعد] باز میگردم به اینکه vid چه ارتباطی با وجد و وجدان و وجود و یافتن دارد.
غربیها این کلمه devavid را به تئولوژی معنی کردهاند که ما معمولاً خداشناسی میگوییم. تئولوژیست و خداشناس را گفتهاند devavid، آنکه deva را، یعنی خدای هندی را میشناسد. devavidya را خداشناسی گفتهاند. آنچه امروز علم اشتقاق و وجه تسمیه میگوییم و فرنگیها اتیمولوژی میگویند هندیها آن را devavid گفتهاند. چرا چنین است؟
برای اینکه در پریروزِ بشر کلام معنی دیگری داشته که غیراز معنی بعدی است. آنچه در مآثر ما از امر، گفتن، کلمه، تکلم و از آنجا کلامالله موجود است. در باب کلام و کلمه لازم است توضیحاتی بدهم و آن اینکه آیا کلام قدیم است یا حادث؟ کلمه سابقی به اسم tanumantra هست tanu به معنی تن نیست، شاید بعد تن شده، tanu چه به هندی و چه به سانسکریت یعنی auto (خود). mantra با mythos و mythe همریشه است. tanu یعنی ذاتی، tanumantra یعنی کلام ذاتی که بعد در اسلام به کلام نفسی تعبیر شده است.
متکلمان سابق نه متأخرین حدیث نفسی و حدیث نفس هم گفتهاند. مثلاً باقلانی آن را هم معنی با کلام نفسی گرفته است. این کلام ذاتی قدیم است یا حادث؟ چقدر بحث شده است؟ در قرون وسطی هم بحث شده؟ حالا در دوره جدید، در پایان تاریخ و در همین دوره بَلبله بابلی زبان بحث در حدوث و قِدَم کلام خوشبختانه بازگشته است. درباب اینکه کلام نفسی، tanumantra، آیا قدیم سرمدی است، حادث به حدوث زمانی است و یا حادث به حدوث دهری است، سخنها گفتهاند.
بنده میخواهم این نکته را بیان کنم که کلامالله حادث به حدوث دهری است نه صرف زمانی. این کلام انسان است که دو جهت دارد یک جهت آن به حدوث دهری و یک جهت آن به حدوث زمانی و دنیوی میرود، طولی و عرضی است. حدوث زمانی عرضی و حدوث طولی دهری است. وقتی خواجه حافظ میگوید:
در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
سیری از کلام عرضی زمانی مخصوصاً زبان امروزی است، با بیان خودبنیادانه اغلب زبانشناسان از چیستی زبان، به کلام نفسی و به تنومنتره. حالا برای خواجه کلام نفسی چه بوده است؟ قدیم به قدِمَ سرمدی است یا دهری؟ بالاخره شاعر اصیلی است که البته سوابقی خصوصاً در علم کلام داشته است.
رئالیته (realite) که امروز واقعیت میگویند، در اصل مشتق از res به معنی کلمه است. چنانکه در اسلام تا صدرالمتألهین شیرازی تفصیل داده شده و خوشبختانه در این آشفتگی زبان بار دیگر حروف عالیات توسط اشخاص مطرح شده است.
در باب کلماتالله با رجوع به کلامالله مجید و حروف عالیات و آنچه ما امروز ابژه، عین و شیء میگوییم، کلماتالله است. هر موجودی متعلق «کن فیکون» است، به «کن» تکوینی و تشریعی. بنابراین عرایض بنده به اینجا منتهی شد که علم الاسماء تاریخی را میشود علم الحقایق تاریخی هم گفت.