برای همین در یکی از ماههای پُرخیروبرکت سال تصمیم گرفتم نماز ظهر را در مسجد محل بخوانم. با این فکر که ظهر خلوتتر است به سمت مسجد حرکت کردم.
فاصله خانه تا مسجد به 20 دقیقه پیادهروی طول میکشید، با این حال اشتیاق نماز خواندن در جمع باعث شد طولانی بودن راه بهنظرم نیامد، وقتی وارد مسجد بزرگ محل شدم همه در حال آماده شدن برای خواندن نماز بودند من نیز خواستم در صف بایستم که خانمی مسن گفت: اینجا نایست جای کسی است.
خواستم در صف دیگر بایستم باز اجازه ندادند، تعجب کردم، در جایی به آن بزرگی نمیتوانستم در صف نمازگزاران قرار بگیریم؛ با خود فکر کردم اگر قرار باشد این خانمهای مسن جا برای هم بگیرند دیگر برای من که اولین بارم بود که میخواستم نمازم را در مسجد بخوانم جایی نمیماند.
کمی عصبانی شدم و به زور خود را در صف کنار آنها قرار دادم با هزار هُل دادن و فشار و اعتراض. بالاخره با صدایالله اکبر به تندی قامت بستم تا شاید اعتراضها تمام شود، ولی عجب نمازی شد آن روز! در طول نماز فقط حواسم به این بود که به زمین پرتاب نشوم.
آنچنان خانمهای مسن هنگام رکوع و سجده هُل میدادند که تعادلم را به سختی حفظ کرده بودم، سعی داشتم نمازم شکسته نشود و بالاخره نماز ظهر به پایان رسید. آنقدر با شنیدن سلام خوشحال شدم که بیدرنگ مشغول جمع کردن سجادهام شدم.
خانمها با اخم مرا زیر نظر داشتند، بیاعتنا به آنها از جا برخاستم که خانمی گفت: نماز عصر مانده! به زور لبخند زدم و پاسخ دادم: «در خانه میخوانم» با این جمله اطرافیان از تاسف سری تکان دادند.
یکی گفت: «ای روزگار» دیگری گفت:«جوانهای حالا را چه به نماز جماعت» آن یکی گفت: «خدا اهلشان کند» تمام این کنایهها را به جان خریدم و از بین جمع شلوغ رد شدم.
با هزار اعتراضی که در بین راه شنیدم بالاخره به در خروجی رسیدم، آنقدر عجله داشتم که کفشهایم را برداشتم و تا در خروجی مسجد پابرهنه رفتم. با پا کردن کفشهایم نفس بلندی کشیدم که بابای مسجد را دیدم. با لبخند به او سلام کردم. او گفت: هنوز نماز عصر مانده دخترم کجا با این عجله؟
با دلخوری گفتم: شما که نمیدانید در قسمت خانمها چه خبر است. دفعه بعد که خواستم بیایم از صبح زنبیل میگذارم و بعد با لباس رزمی میآیم تا از هُلهای آنها در امان بمانم.
بنده خدا تأسفبار سرش را تکان داد و گفت: نمیدانم چرا بعضی از خانمهای مسن فکر میکنند مسجد را خریدهاند، در حالی که شما جوانها هم در اینجا سهم دارید، این همه امام جماعت بعد از نماز تأکید میکند که جوانها را به خواندن نماز تشویق کنید، آن وقت باز یادشان میرود. شما به دل نگیرید و باز هم برای خواندن نماز به مسجد بیایید.