صبح چشم او
مادر شبیه ابرهاست
وقتی که از غم میچکد
وقتی که پنهان، گوشهای
آرام و نمنم میچکد
مادر شبیه پردههاست
وقتی کنار پنجرهست
در قاب سبز شیشهای
زیباتر از یک منظرهست
مادر شبیه روستاست
از بس که پاک وبیریاست
در خندههایش زندگی
در حرفهای او خداست
مادر شبیه آینهست
وقتی که خیره در من است
در صبح چشم آبیاش
صدآفتاب روشن است
ماه خطخطی
یکنفر درخت را تکان دهد
لابهلای شاخهها
گیر کرده است
ماه