تنهای ابری
من ماندهام با چشمهای بیقرارم
میخواهم امشب بغض غمها را ببارم
از شانههای محکمت دیگر خبر نیست
بر شانۀ تنهاییام سر میگذارم
در کوچۀ چشمان تو خورشید جا داشت
دیگر نمیافتد به این کوچه، گذارم
تنها نگاه سردی از تو سهم من شد
من این نگاه سرد را هم دوست دارم
شبهای طولانی، غزلهای دلآشوب
جامانده بعد از رفتنت در روزگارم
از دست خود هم رفتهام، آیینه خالی ست
از چشمهای خیس دردم در فرارم
دیگر مجالی نیست، با این قلب ابری
میخواهم امشب بغض غمها را ببارم
حرفهای «من» به تو
شعرهایی که به نظرمان زیبا میرسند، میتوانند دلیل های متفاوتی برای موفقیتشان داشته باشند: یک تصویر زیبا، زبان محکم، اندیشۀ عمیق و... اما مهمترین دلیل جذابیت شعر «تنهای ابری» شاید زبان ساده، روان و صمیمی آن باشد. شاعر از زاویۀ اول شخص و از جایگاه ضمیر «من» حرفهایش را بیان میکند و این مسئله موجب میشود که مخاطب هنگام خواندن شعر، همذاتپنداری بیشتری با شاعر داشته باشد؛ انگار که اصلاً حرفها از زبان دل خود او جاری شده باشند.
تسلط شاعر بر وزن عروضی و نیز قافیه و ردیف به حدی است که با وجود مشکل بودن قالب «غزل»، حرفها در بیشتر بیتها شکل طبیعیشان را حفظ کردهاند و از خطر تصنع و دستخوردگی مصون ماندهاند. به این نکته مثبت، خوشنشستن قافیهها در پایان بیتهای زوج را نیز اضافه کنید که حسی فراتر از یک قافیهسازی اجباری به مخاطب میدهد.
و البته نمیتوان از ترکیب تازۀ عنوان شعر (تنهای ابری) نیز غافل شد؛ نامی که کمی آدم را به یاد مجموعه شعر «ابر شلوارپوش» اثر مایاکوفسکی، شاعر روس میاندازد. با وجود همۀ این خوبیها، «تنهای ابری» پایانبندی محکمی ندارد و یکی-دو بیت آن نیز به قوت بقیه شعر نیستند، مثل بیت یکیمانده به آخر!