قصه فیلم جدید حسینعلی لیالستانی در فضای روستا میگذرد. باران کوثری، محمدرضا فروتن، داریوش ارجمند، فاطمه معتمدآریا، علیرضا خمسه، رابعه اسکویی، طناز طباطبایی، انوش نصر و جمشید مشایخی بازیگران این درام خانوادگی و اجتماعی هستند.
تورج منصوری مدیر فیلمبرداری است و کار تدوین و ساخت موسیقی متن آن را سپیده عبدالوهاب و محمدرضا درویشی انجام دادهاند. درویشی موسیقی متن فیلم را در اوکراین ساخته و آماده کرده است. قصه فیلم در باره زن جوانی (باران کوثری) است که در آستانه به دنیا آوردن اولین فرزند خود است.
همسر، پهلوان روستاو قابله (با بازی فروتن، ارجمند و معتمدآریا) دیدگاههای متفاوتی در باره تولد بچه دارند. اهالی دهکده همه منتظر به دنیا آمدن بچه هستند، با وجود تمام سختیها و مشکلات، عوامل مختلفی دست به دست هم میدهند تا بچه به دنیا بیاید، ولی مشکلات هنوز وجود دارد و قرار است اتفاقهایی رخ بدهد که هیچکدام از شخصیتهای قصه اطلاعی از آن ندارند.
کل صحنههای میزاک در دو روستای دیلمان و سیاهکل در استان گیلان فیلمبرداری شده است. لیالستانی فیلمنامه فیلم را حدود هشت سال قبل نوشت و از دو سال قبل که به فکر ساخت آن افتاد، آن را چند بار بازنویسی کرد. او در این باره به دوچرخه میگوید: «به این بازنویسی چندباره احتیاج داشتم تا قصه حال و هوای امروزیتر پیدا کند. وقتی فیلمنامهای چند سال در دست آدم باشد، تغییرات آن پله به پله صورت میگیرد و خیلی محسوس نیست. فکر میکنم این تغییرات کمک کرد تا قصه فیلمنامه بهتر، روانتر و یکدستتر شود.»
فروتن و کوثری، زوج جوان روستایی، عکس ها از سروناز مستوفی
وی با توضیح این نکته که میزاک به زبان گیلانی «بچه من» معنی میدهد، به این نکته اشاره میکند که قصه فیلم دو بخش است: «قصه اول درباره دو جوان است که در کودکی والدین خود را از دست دادهاند و حالا میخواهند ازدواج کنند. اهالی روستا تمام تلاش خود را میکنند تا این دو به هم برسند. قصه دوم در باره فرزندی است که قرار است به دنیا بیاید و مسائلی را همراه خودش مطرح میکند.»
لیالستانی که کار فیلم سازی را از سال 1372 شروع کرد، قبل از این فیلمهای «بلندیهای صفر»، «عاشق فقیر» و «تابلویی برای عشق» را ساخته و طی ده سال گذشته فیلم تازهای را کارگردانی نکرده است.
او فیلم جدیدش را یک کار واقعگرایانه و جامعهشناسانه میداند و میگوید: «همه اهالی روستا عقیده دارند زندگی زیبا و قشنگ است و خود فیلم در ستایش زندگی است. یکی از دلیلهایی که باعث شد به سراغ این سوژه بروم، این است که تمام جذابیتهایی که در زندگی هست، در این سوژه هم وجود دارد. زندگی با تمام مشکلاتی که در خود دارد، در هر شرایطی ارزش تجربه کردن را دارد و قصه فیلم میخواهد در این باره بحث کند.
فضای قصه میطلبید که ماجراها در یک روستا اتفاق بیفتد، نه در یک فضای شهری. این فضا در خدمت قصه قرار دارد و محل فیلمبرداری (لوکشین) که یک روستاست، نقش یکی از شخصیتهای فیلم را دارد.»