انجوی نژاد، غواص زمان جنگ، خاطراتش را از مهر ۱۳۶۵ شروع میکند. هنگامی که ﺑﺮﺍی بزرگداشت ﺷﻬﺪﺍی ﻭﺍﺣﺪ ﺗﺨﺮﻳﺐ ﻟﺸﻜﺮ ۲۱ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ (ع) در مشهد بوده اما ناگهان خبر میآید که مرخصیها لغو و همه باید به منطقه برگردند. در ادامه نویسنده به اهواز و مقر خودشان قرارگاه شهید وزین میرود. از آنجا همگی به خرمشهر رفته و در مرغدانی نیمه مخروبهای مستقر میشوند تا با ﻳﻚ ﺁﻣﻮﺯﺵ ﻓﺸﺮﺩﻩ، تعدادی از افراد ﺑﺮﺍی ﮔﺮﺩﺍنی ﺑﻪ ﻧﺎﻡ «ﻳﺎﺳﻴﻦ» ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺷﻮﻧﺪ. انجوینژاد در این آزمون بسیار سخت پیروز شده و از غواصان گردان یاسین میشود. او در طول داستان هم از دوستیها و شوخیها و هم از راز و نیازهای عاشقانه بچهها برای مخاطبان خود میگوید. تا جایی که ماجرا میرسد به عملیات کربلای ۵. او در اینجا راوی یکی از غریبترین صحنههای جنگ عراق علیه ایران شده است. در بخشی از کتاب میخوانیم: «دمدمای غروب بود؛ دقیقاً روز ۱۸ مهرماه سال ۱۳۶۵. اتوبوسها، گلمالی و استتارشده، آمدند و ما پنجاه نفر سوار شدیم. هیچکس از مقصد خبر نداشت. بازار شایعه داغ بود. عدهای میگفتند حمله است؛ اما ظواهر، نشانی از حمله نداشت. عدهای میگفتند لشکر منطقۀ جدیدی را تحویل گرفته، میخواهیم برویم گشت و پاکسازی؛ اما برای این کار هم پنجاه نفر زیاد بود. از دوروبر جاده فهمیدیم که به سمت خرمشهر میرویم. از دور، آسمان خونینرنگ خرمشهر، که رو به تاریکی میرفت، نمودار شد. داخل شهر که شدیم، غربت شهر و بوی تازۀ خون شهدا آمیخته با بوی باروت، همه را منقلب کرد. زمزمۀ «کجایید ای شهیدان خدایی» پیچید. به گلزار شهدا رسیدیم. دلم بدجوری گرفته بود. عکس شهدا از جلوی چشم رژه میرفتند؛ شهدای کربلای ۳، کربلای ۱، والفجر ۸، میمک، بدر، جزیره و...، حیدری، تناکی، شمسآبادی، حسینزاده، محمودی، جانپناه، سیدی، تبادکانی، هروی، راسخی و... »
کتاب پیشنهادی برای مطالعه، اثری در حوزه ادبیات پایداری با عنوان «حماسه یاسین» خاطرات سید محمد انجوی نژاد، روایت داستانی از خاطرات این نویسنده است که از دوران جنگ ناگفتههای بسیاری را بازگو کرده است.
کد خبر 626407
نظر شما