در آن سال، گروهی از هنرمندان مجسمهساز با گردهمآمدن در آن محل، کارگاههای خود را به محل گذر مردم منتقل کردند و برای اولینبار در برابر چشم مردم به ساخت مجسمه پرداختند.
مردمی که تا آن زمان اگر مجسمهای میدیدند، فقط در زمان نمایش در یک نمایشگاه بود این بار توانستند از نزدیک شاهد مراحلی باشند که یک تکه چوب به یک مجسمه تبدیل میشود. در کنار آن کارگاه یکهفتهای که سمپوزیوم «چوب و احساس» نام داشت، نمایشگاهی نیز برگزار شد که در آن مجسمههای چوبی از پیشآمادهشده همان هنرمندان در معرض دید مردم قرار گرفته بود.
واقعیت این است که کمتر پیش میآید مردم کشور ما برای دیدن آثار تجسمی به یک گالری بروند و یکی از دلایل فاصله زیاد هنرمندان این حوزه با مردم به همین موضوع بازمیگردد. اما در تجربههایی که حدود دو سال پیش به ثمر رسید، خود هنرمندان نیز دریافتند که با برقرارکردن ارتباط با مردم چه تبادلهایی بین آنها و افرادی به وجود میآید که تا پیش از آن شاید هیچ علاقهای به دیدن یک مجسمه انتزاعی نداشتهاند. رویدادی که بعد از سمپوزیوم چوب و احساس برگزار شد، اولین سمپوزیوم بینالمللی مجسمهسازی تهران بود که در آن علاوه بر هنرمندان ایرانی، تعدادی از هنرمندان کشورهای دیگر نیز حضور داشتند و بهمدت یک ماه در پارک چیتگر و در برابر نگاه مردمی که برای تفریح به آن محل آمده بودند به کار پرداختند.
در این دو رویداد تعداد زیادی از مردم به گفتوگو با هنرمندان میپرداختند و سؤالهای خود را درباره آثارشان میپرسیدند. مطمئنا این سؤالها همیشه در ذهن مخاطبان آثار هنری به وجود میآید ولی تا زمانی که امکانی برای پاسخگویی به آنها وجود نداشته باشد، تنها نتیجهای که به دست میآید، دلسردشدن مخاطب از دیدن کارهای مشابه آن آثار است.
با وجود آنکه دو سمپوزیومی که از آنها نام برده شد با استقبال گسترده مردم روبهرو شد و یادگارهای بصری فراوانی برای شهر تهران از آن دو رویداد بر جا ماند اما گویا دیگر قرار نیست چنین تجربههای ارزشمندی تکرار شود. برای بررسی میزان تاثیرگذاری این دو رویداد میتوان آنها را با سمپوزیومهای نقاشی مقایسه کرد که در موزه هنرهای دینی امام علی برگزار شد. هرچند در سمپوزیومهای نقاشی نیز کار به شکل کارگاهی دنبال میشد اما بهدلیل محلی که برای این اقدام انتخاب شده بود، مردم عادی راهی به آنها پیدا نمیکردند و هنرمندان باز هم در دایره محدود خودشان باقی میماندند.
جمشید مرادیان که در سمپوزیوم چوب و احساس نیز حضور داشت، قصد دارد به تجربهای مشابه دست بزند و در باغموزه هنر ایرانی، چند درخت خشکیده را به مجسمههای چوبی تبدیل کند. او که در طول یک دهه اخیر به کشورهای مختلفی سفر کرده و در سمپوزیومهای گوناگونی حاضر شده، سال گذشته نیز در همین محل یک مجسمه چوبی از خود به یادگار گذاشت.
هر چند حضور دوباره یک مجسمهساز در میان مردم و کارکردن او در محلی که روزانه محل استراحت و تفریح گروه زیادی از شهروندان است، میتواند تاثیر مثبت فراوانی در ارتقای نگاه بصری مردم داشته باشد اما تا زمانی که این فعالیتها مانند گذشته به شکل سازماندهیشده و هدفمند انجام نشود، نمیتوان انتظار تاثیرگذاری چشمگیری از آن داشت.