به گزارش همشهریآنلاین به نقل از هفت صبح، این در شرایطی بود که خاطره ژنرال نجیبالله که تا پای جان در دهه نود در کابل ماند و سر آخر اعدام شد، هنوز کم رنگ نشده بود. حالا سنجر سهیل صاحب امتیاز پرتیراژترین روزنامه افغانستان در گفتوگویی با یکی از ۵۳ نفری که با غنی از کابل فرار کرده بودند، ماجرای آن چهل ساعت عجیب را روایت کرده که غنی از کابل خارج و به دنبال جایی برای فرار بود. بخشهایی از این روایت را بخوانید.
صبح روز سقوط؛ یکشنبه، بیستوچهارم اسد سال ۱۴۰۰ خورشیدی
هر روز طبق معمول ساعت نُه صبح یک جلسه برگزار میشد که در آن اشرف غنی، حمدالله محب مشاور امنیت ملی، متین بیک رئیسدفتر، فضلمحمود فضلی رئیس اداره امور و شمار دیگر از مقامات حکومت پیشین حضور داشتند. خبر آوردند که امرالله صالح، معاون اول ریاست جمهوری نیز دو روز قبل از کابل به پنجشیر رفته و تاکنون برنگشته است.
ساعت از ۱۲ پس از چاشت گذشته بود که کارمندان ارگ و برخی ادارههای دیگر دسته دسته از دفاتر خود خارج شدند و به خانههایشان رفتند. در همین دقایق صدای شلیک گلوله از اطراف ارگ به گوش آمد و سبب سراسیمگی بیشتر شد. برخی میگفتند که صدای شلیک گلوله بهخاطر متفرق کردن مردمی است که در اطراف بانکها به منظور بیرون کشیدن پولهایشان تجمع کرده بودند.
دستور رسید که به سمت چرخبالها برویم. از آنجایی که بخشی از نیروهای محافظتی رئیسجمهور هنوز در مقر وزارت دفاع مستقر بودند و انتظار آمدن رئیسجمهور را میکشیدند. چرخبالها پرواز کردند و برخلاف تصور و انتظار، نه به سمت وزارت دفاع؛ بلکه به سمت شمال کشور به پرواز درآمدند.
حرکت به سمت چرخبالها
من بعدها فهمیدم که شماری از مقامات ارشد حکومتی از جمله حمدالله محب، از چند روز قبل برنامهریزی کرده بودند تا برخی از نزدیکان اشرف غنی را به امارات متحده عربی منتقل کنند. شمار اعضای این گروه ۱۳ نفر بود که شامل رولا غنی همسر اشرف غنی، حمدالله محب مشاور امنیت ملی و یکی از معاونانش و عدهای از نزدیکان رولا غنی بودند.
برای این ۱۳ تن در پرواز خطوط هوایی امارات که همان روز (یکشنبه، بیستوچهارم اسد) انجام میشد، بلیت رزرو شده بود. هواپیمای امارات با وجود اینکه از دوبی به سمت کابل پرواز کرد، به دلیل آشفتگی در میدان هوایی کابل و تجمع هزاران انسانی که با هجوم آوردنشان، نظم میدان را به هم زده بودند، قادر به نشست نشد.
هواپیما دوباره به سمت دوبی برگشت و به همین دلیل مسئله خروج ۱۳ تن که ذکرشان رفت، منتفی شد. دقایقی بعد دیدیم که یک موتور با خودش اشرف غنی را نیز آوردهاند. برای من این گونه خروج غیرمعمول رئیسجمهور و انتقالش توسط یک موتر معمولی، عجیب به نظر میرسید.
پرواز به سمت شمال و درخواست نشست اضطراری در قلمرو تاجیکستان
در نخستین دقایق متوجه شدم که برخلاف تصورم، چرخبالهای حامل ما به سمت مقر وزارت دفاع نمیروند. از کارمند فنی چرخبال که بر آن سوار هستم، پرسیدم که کجا میرویم. او اما از مقصد پرواز چیزی نگفت. تنها همین قدر گفت که قلمرو هوایی افغانستان در اختیار نیروهای امریکایی است و برای آنان زمینه پرواز کردن بدون هماهنگی با آمریکاییها هنوز فراهم نشده است. به همین دلیل نمیدانست که مقصد کجاست.
همانطور که در امتداد مسیر دریای آمو در حال پرواز بودیم، خلبانها با مقامات و مسئولان ازبکستان تماس گرفتند و از آن کشور تقاضای نشست اضطراری در میدان هوایی ترمز [که در مرز با افغانستان قرار دارد] را کردند. طرف ازبکستان نیز پاسخ نداد. اما هلیکوپترها که سوختشان تمام شده بود بالاخره در این کشور به زمین نشستند.
پس از آن ما یکی بعد از دیگری از چرخبالها پیاده شدیم. سربازان اوزبیک بدون هیچ درنگی شروع به جستوجوی بدنی ما کردند و از همه خواسته شد که سلاحها، مرمیها و تجهیزات دیگر نظامی به شمول وسایل شخصیمان را در جلوی خود گذاشته و از آنها فاصله بگیریم. درجریان جستوجوی بدنی ما، آنعده از همراهانمان که پاسپورت و یا سند اقامت کشورهای دیگری را داشتند، کمتر مورد تحقیر و شماتت قرار گرفتند.
آن ۳۱ ساعت انتظار از طولانیترین و رنجآورترین لحظات زندگیام بود. نانی برای خوردن و آبی برای نوشیدن نداشتیم. دستشویی وجود نداشت و علاوه بر آن، بیشتر از ۲۰۰ سرباز اوزبیک با تفنگهای آماده به شلیکشان مراقب ما بودند. هر کدام از ما که هنگامیکه در آن ۳۱ ساعت نیاز به رفع حاجت پیدا میکردیم، مجبور میشدیم با اجازه سربازان به پشت یکی از چرخبالها برویم و همانجا خودمان را تخلیه کنیم.
فرود یک هواپیمای سفیدرنگ بدون نامونشان و پرواز به سمت ابوظبی
حوالی شام روز دوشنبه پس از ۳۱ ساعت بلاتکلیفی، یک هواپیما کوچک سفیدرنگ که هیچگونه نشان تجاری و دولتی نداشت، در میدان هوایی ترمز فرود آمد و در گوشهای از میدان و دورتر از ما توقف کرد. وضعیت داخل هواپیما بسیار معمولی بود و از بخش ویژه برای رئیسجمهوری و دیگر مقامات خبری نبود. آنان در چوکیها نزدیک به کابین هواپیما نشستند و ما در چوکیهای عقب جابهجا شدیم.
هیچکس با هم حرف نمیزد و ما نمیدانستیم کجا میرویم. دقایق بعد هواپیما حرکت کرد و بعد از ارتفاعگیری از طریق بلندگوی خبر دادند که قرار است به سمت شهر ابوظبی در امارات متحده عربی برویم. در داخل هواپیما برای نخستین بار بعد از ۲۸ ساعت، اندکی غذا و آب صرف کردیم.
بعد از سهونیم ساعت پرواز، هواپیما در میدان هوایی ابوظبی فرود آمد. به مجرد بازشدن دروازه هواپیما، چند مرد عرب داخل هواپیما شدند و پس از احوالپرسی با اشرف غنی و حمدالله محب، آنان را به شمول فضلمحمود فضلی، رولا غنی و شماری از دستیاران نزدیکشان با خود بردند. برخورد عربها برخلاف اوزبیکها خیلی محترمانه بود. آنان اشرف غنی و همراهانشان را با موتورهای لوکس و ویژه از داخل میدان بیرون کشیدند.
نظر شما