همشهری آنلاین-روناک حسینی: شاعر مدرن و روزنامهنگار امریکایی در قرن نوزدهم که او را پدیدآورنده شعر آزاد امریکا میدانند، ناچار شد به ابراز علاقه طرفدارش «آن گلکریست» جواب رد بدهد. گلکریست، نویسنده و مادر ۴ فرزند بود که به تازگی شوهرش - یک منتقد ادبی - بر اثر ابتلا به مخملک درگذشته بود.
وقتی ویلیام روزتی، در فرآیند انتشار نسخه انگلیسی مجموعه شعر برگهای علف (Leaves of Grass)، آن را با گلکریست به اشتراک گذاشت، او «کاملا طلسم شد». او ابتدا مقالهای ناشناس در «رادیکالِ» بوستون، با عنوان «ارزیابی یک زن انگلیسی از والت ویتمن» منتشر کرد، و بعد، پس از دو سال، شخصا برای او نامه نوشت.
گلکریست در نامههای خود اشعار ویتمن را میستود: «[خواندن کتابهای شما] مثل این بود که روحی آسمانی، روح مرا دربربگیرد. پیش از این هرگز در خواب هم ندیده بودم که عشق به چه معناست: و نه اینکه زندگی به چه معناست.». او به ویتمن اعتماد کرد و درباره مرگ شوهرش هم برای او نوشت. گلکریست به عشق خود نیز اعتراف کرد: «ای والت عزیز، آیا در هر کلمه [از نوشتههایم] رایحه عشق یک زن را حس نکردی؟ آیا ندیدی که از پس نقابی شفاف، روحی لرزان و درخشان از عشق، دستانش را به سوی تو دراز کرده است؟»
وقتی گلکریست از سوی ویتمن جوابی برای ابراز عشقش دریافت نکرد، از او درخواست کرد: «از رنج بیهوده عدم اطمینان رهاییام ده و با یک خط یا یک کلمه، بگذار مطمئن شوم که دیگر در میان ابری تیره، از دید تو پنهان نیستم.»
سپس، در چنین روزهایی از ماه نوامبر در سال ۱۸۷۱ - دو هفته پس از آخرین نامه آن گلکریست - ویتمن سرانجام با ملایمترین و رمانتیکترین شیوه ممکن، علاقه او به خود را رد کرد:
«من مدتها منتظر زمان و حال و هوای مناسب بودم تا با روحیهای جدی مثل نامههایت و با همان اعتماد و محبت بیوقفه پاسخ شما را بدهم. اما در فصل حاضر، بیشتر از هر زمان دیگری کار به من سپرده شده، و اگرچه خوب و راضی هستم، اما گویا بهترین احوالاتم از من پرهیز میکنند. آرزو دارم یک روز، یک روز تعطیل یا عیدی مقدس، تحت تأثیر آرامش و روشنی، زمانی برای پاسخ به نامهات اختصاص دهم با این امید که بتوانم نامهای بنویسم که برای تو و من مفید واقع شود. اما حداقل باید بدون معطلی نشان دهم که نسبت به عشق تو بیاحساس نیستم. من نیز عشق خود را برایت میفرستم و از اینکه خلاصه مینویسم، دلشکسته نشو. کتاب من بهترین نامه، پاسخ و واقعیترین توضیح من است. در آن جسم و روح خود را نهادهام. تو این را بهتر و کاملتر و واضحتر از هر کس دیگری میفهمی. و من به طور کامل و واضح محبتی را که در این نامهها است درک میکنم. همین بس که مطمئنا رابطهای بسیار زیبا و ظریف وجود دارد که هر دوی ما با خوشحالی آن را پذیرفتهایم.»
این یک روش بسیار مهربان برای گفتن این موضوع است که من در این باره علاقمند نیستم و باید علاقه شما را رد کنم. در همین حال، ویتمن از گلکریست میخواهد که فقط کتابش را دوباره بخواند؛ که البته روش خوبی برای رد خواستگاران ادبی است.
افسوس، شاید نامه بیش از حد محبتآمیز بود، چرا که گلکریست با حرارت پاسخش را داد: «زندگی برای من معنایی ندارد جز...شایستگی برای همسر تو بودن.» او نامههای بیشتری برای ویتمن مینوشت، در حالی که بیمیلی از سوی ویتمن آشکار بود. با این حال، این داستان پایان خوشی دارد: هنگامی که گلکریست در نهایت، پس از ۷ سال نامهنگاری با ویتمن، به آمریکا نقل مکان کرد، آنها به سرعت به دوستان یکدیگر تبدیل شدند.
وقتی گلکریست درگذشت، ویتمن در شعرش با نام «رفتن به سویی»، از او با عنوان دوست اهل معرفت خود و همینطور یکی از نجیبترین و شریفترین دوستان خود یاد کرد. بنابراین شانس خود را بیازمایید، در حالی که شرط احترام را هم رعایت میکنید.
منبع: لیتهاب، کلکسیون ویژه کتابخانه دانشگاه پنسیلوانیا و کتابخانه کنگره.
نظر شما