همشهری آنلاین - محمد بلبلی: دکتر شیخاوندی دکترای جامعهشناسی از دانشگاه کلمبیا و دکترای برنامه ریزی اجتماعی از دانشگاه سوربن دارد. او بنیانگذار آموزش و پرورش تطبیقی در ایران است و سابقه تدریس در دانشگاه کلمبیا(نیویورک)، دانشگاه تهران، دانشگاه علامه طباطبایی و... دارد. او سابق بر این عضو شورای عالی انسان شناسی و فرهنگ و عضو هیات مدیره انجمن جامعه شناسی ایران هم بود. با این استاد برجسته علوم اجتماعی در ایران، در آستانه تولد هشتاد و هشت سالگیاش گفت و گو کردیم. هر چند به دلیل شرایط سنی او امکان بسط دادن موضوعات و بحث تفصیلی وجود نداشت اما او با همه سختی ها زمانی برای دیدار با او و گفت و گو برای ما فراهم کرد. دغدغه مهم این روزهای دکتر شیخاوندی شادی جامعه ایرانی است. چیزی که میگوید اثرش دارد کمتر میشود.
وضعیت اجتماعی و فرهنگی امروز جامعه را چگونه ارزیابی میکنید؟
طی یکی دو سال اخیر که بیماری کرونا شیوع پیدا کرده من هم مثل دیگر مردم خانهنشین شدهام و کمتر در بین جامعه هستم، این مساله باعث شده اخبار مربوط به اوضاع و احوال روز را تنها از راه رسانهها دنبال کنم، به دلیل اوضاع نهچندان مطلوب موجود در جامعه و اخباری که عموما دارای بار منفی هستند، تا حدودی از پیگیری اخبار داخلی خودداری میکنم، اما برای کسب اطلاعات از فرهنگ کشور همزبان تاجیکستان، بیشتر شبکههای تلویزیونی مربوط به این کشور را دنبال میکنم.
چه تفاوت یا شباهتی اجتماعی بین جامعه ما و تاجیکستان وجود دارد؟
کشور ما با تاجیکستان شباهتهایی در تاریخ معاصر دارد و هر دو در حال طی کردن یک گذار هستیم، در هر دو کشور انقلاب صورت گرفته و حکومتها تغییر کردهاند، با این تفاوت که تاجیکستان دارای جامعهای شادابتر از جامعه ماست. البته ما تاجیکستان را از طریق رسانه میبینیم و رسانه هر کشوری تصویری شیک و شاداب از جامعه خود منتشر میکند، اما چیزی که در ظاهر می بینیم این است که آنها روی شادی بیشتر از ما کار می کنند.
چرا جامعه ما شادابی لازم را ندارد؟
خیلی زود بعد از انقلاب در کشور ما جنگ آغاز شد و بعد از آن نیز یک روند منفی اقتصادی اتفاق افتاد که جامعه را در تنگناهای مختلف اقتصادی و فرهنگی قرار داد، همین مسائل مردم ما را دچار افسردگی و پرخاشگری کرد. شادمانی در افراد باعث ایجاد انگیزه و انرژی شده و مردم را برای پیشبرد زندگی مصممتر میکند، اما در حال حاضر بزرگترین دغدغه مردم در کشور ما مساله «نان» است، وقتی جامعه به این نقطه برسد و عمده تلاش خود را به کسب درآمد برای گذران زندگی معطوف کند، از مسائلی که باعث ایجاد شادی و نشاط میشود عقب میماند.
چه اندازه از اقشار جامعه ما دچار این عدم نشاط است؟
تنها طبقه مرفه جامعه میتواند فراغتی برای رسیدن به خواستهایی غیر از غم نان داشته باشد، اما قشر ضعیف و زیر خط فقر که در سالهای اخیر با سرعت زیادی رو به ازدیاد هستند و بخش بزرگی از جامعه را تشکیل میدهند، در واقع فرصتی برای زندگی کردن ندارند و بیشتر روز را درگیر تامین حداقلها برای اداره خانواده هستند، واضح است که این جامعه دچار غمزدگی شده و هر روز فاصلهاش با شادی و نشاط بیشتر میشود.
آیا مشکلات اقتصادی دلیل اصلی این افسردگی است؟
وقتی اکثریت جامعه دچار استرس و نگرانی باشد، این مساله به بقیه جامعه تسری پیدا کرده و مردم را دچار افسردگی میکند، به نوعی میتوان گفت بیشتر جامعه ما در ایران به دلیل فشار اقتصادی، افزایش مهاجرت، رشد حاشیهنشنی و... درگیر «مسابقه بقا» شده و مسابقه بقا در جامعه ما نسبت به فرهنگ، مطالعه، تربیت و... اولویت پیدا کرده است.
آیا مسئولان فرهنگی توانستهاند الگوی مناسب تربیتی به جامعه معرفی بکنند؟
الگوی تربیتی باید در مدارس و در سنین پایین به جامعه معرفی شود، آموزش و پرورش ما خیلی در این زمینه موفق نبوده، زیرا از ابتدای انقلاب تا کنون بارها شیوههای آموزشی و حتی کتابهای درسی تغییر پیدا کردهاند، این رویه باعث شد تا ما در تربیت معلم، برای نسلهای بعدی نیز موفقیت لازم را نداشته باشیم.
کشور ما در حوزههای دینی، ادبیات، اسطورههای تاریخی و... الگوهای تربیتی زیادی دارد، آیا در معرفی این الگوها موفق عمل شده است؟
دانشآموزان ما با تضاد ملموس بین فضای تربیتی مدرسه و خانه روبهرو هستند و به نوعی بین الگوهای مذهبی و فرهنگی، سرگردان شدهاند، دانشآموزان در مدرسه با نوعی تربیت خاص و در خانه با فرم دیگری از تربیت مواجه میشوند، تا وقتی این دو محیط هماهنگی لازم را برای مسائل تربیتی نداشته باشند، موفقیت چندانی در تربیت نسلهای آینده ایجاد نخواهد شد.
چگونه این روند باید تصحیح شود؟
باید شیوه تربیتی آموزگاران تغییر پیدا کرده و یک برنامه بلندمدت با هدفگذاری درست برای آموزش معلمانی که تربیت نسلهای آینده را دارند ایجاد شود، اما این پرسه بسیار سخت و طولانی خواهد بود، زیرا کتابهای درسی دارای اشکال هستند و اینکه مدام دچار تغییرات در متن میشوند. البته این یک مساله کلیست که به وضعیت اقتصادی و فرهنگی نیز به شدت وابسته است، ابتدا باید معضلات اقتصادی و فرهنگی حل شوند تا بتوان فرم تربیتی درستی را برای جامعه پایهریزی کرد.
نظر شما