در این میان سودای حجم، بیش از هر چیز دیگری مورد توجه قرار گرفته و اغلب راهکارها به افزایش حجم صوتی اقبال نشان داده است. طبیعی است که در چنین شرایطی صاحبنظران و اساتید در پی این باشند که چگونه میتوان به این پیکره لاغر صوتی حجم بخشید. محدوده صوتی باس و عدم وجود سازهایی با این تونالیته خیلیها را بر آن داشت که دست به ساخت سازهایی بزنند که از این قابلیت برخوردار باشند.
اما با وجود تجربههای بسیار، حمایتی صورت نگرفت؛ اعتبار و نامی میبایست که چنین تجربههایی به کار آید و محمدرضا شجریان با ساخت دو ساز(صراحی و بمساز) سعی کرد تا حدودی به این آرزو جامه عمل بپوشاند. اما حقیقت ماجرا فراتر از این بود. به نظر میرسد پیکره موسیقی ما نهفقط به لحاظ صوت که از نظر اندیشه و بیان صداهای فکری، نحیف و رنجور است. به مناسبت کنسرت محمدرضا شجریان و گروه شهناز سراغ مجید درخشانی رفتیم و گفتوگویی کردیم که میخوانید:
-
رپرتوار این کنسرت با رپرتوار کنسرت چندی پیش گروه شهناز چه فرقی کرده بود؟
تغییر عمدهای در کار نبود اما نحوه اجرا تغییر کرده بود؛ نوانسها و حالتها عوض شد و این حاصل تمرینهای خوب گروه بود. چیزی که خیلی تفاوت ایجاد کرد میان کنسرت اخیر و کنسرت قبلی گروه شهناز، ارتقای سطح صدابرداری بود؛ به جرات میتوانم بگویم که در کنسرت قبلی 50درصد زحمتهای ما از بین رفت و کار ما لطمه خورد. حساب کار را بکنید؛ وقتی که ما نوازندهها، صدای سازهای یکدیگر را نمیشنیدیم، طبیعی است که در چنین موقعیتی مخاطب هم صدای خوبی نشنود. یکی دیگر از فرقهای این کنسرت، اضافه شدن چندساز به گروه بود. یکی از این سازها قانون بود که من تصور میکردم حالت عربی دارد و به ارکستر نمیخورد.
نوازنده قانون ما خیلی ایرانی ساز میزند و همین سبب شده بود رنگ و بوی دیگری به ارکستر اضافه شود. ساز دیگر «صراحی» بود که استاد شجریان آن را ساختهاند و صدایش در محدوده «آلتو» تعریف میشود. این ساز صدایی بین قیچک و ویولن آلتو دارد. اما به دلیل پوستی بودن، تونالیته خاصی دارد و خیلی ژوست صدا میدهد. یکی از محاسن این ساز آن است که میتوان پوزیسین با آن اجرا کرد. یکی دیگر از سازهایی که اضافه شد«بمساز» بود که یک اکتاو از پیانو کمتر است. نتوانستیم این سنتور را به گروه برسانیم، چون تازه سه هفته مانده به کنسرت آماده شد. اما به صورت تکنوازی از آن استفاده کردیم. یک سنتور دهخرک هم استاد ساخته بود که در گروه مورد استفاده قرار گرفت.
- چه ضرورتی وجود دارد که شما و استاد شجریان اینقدر روی حجیمکردن صدای ارکستر اصرار دارید؟
محدوده صوتی ارکستر ایرانی کم است و یک محدودههایی را اصلا ندارد؛ به خصوص در محدوده بم. ما به سازهایی مثل کنترباس احتیاج داریم. صدای باس وقتی وارد ارکستر میشود، به آن حالوهوایی دیگر میدهد. شما به ارکسترهای بزرگ و مطرح دنیا نگاه کنید! میبینید که سازهای باس نقش بسیار مهمی در آن دارند. ارکسترهای ایرانی لاغر به گوش میرسند و علتش هم این است که صدای باس در آنها به گوش نمیرسد. این محدوده، صدای گوشنوازی دارد و ما در این محدوده سازی نداریم که از آن استفاده کنیم. باید سازهایی ساخته میشد. از طرفی معتقدم اگر صدای باس در ارکستر باشد، شنونده هم راحتتر جذب میشود؛ چون از تندی و تیزی صدا میکاهد و مثل یک تابلوی رنگین تزئین شده به نظر میرسد. ارکسترهای ایرانی به این محدوده صوتی نیاز دارند.
- یعنی شما معتقدید ابداع این سازها باعث گسترش زبان موسیقی ایرانی در آینده خواهد شد؟
صددرصد. وجود این سازها حس و بیان ارکستر را قوی میکند. علاوه بر این فراموش نکنید که این سازها برآمده از فرهنگ موسیقی ایرانی است و ما به آنها نیاز داریم.
- شما این نیاز موسیقایی اجتماع را چگونه تشخیص میدهید؟
هر کسی، در هر زمینه هنری که کار کند، در واقع با نوع سلیقه مخاطبانش آشناست. درست است که قطعات ساخته شده بیان حسی خود هنرمند است اما خودش هم به نوعی یک شنونده است. البته در نوع کار ما مخاطب، شنونده عام نیست. موسیقی اصیل ایرانی امروزه مخاطب خاص دارد و یک موسیقی جدی و غیر تفننی است. اما وجود یک ارکستر خوش صدا میتواند در علاقهمند کردن یک جوان که چندان هم موسیقی ایرانی را نمیپسندد موثر باشد. خیلیها هستند که با موسیقی سنتی خیلی ارتباط برقرار نمیکنند یا موسیقی تکنوازی را اصلا دوست ندارند اما به محض اینکه یک قطعه توسط ارکستر حجیم میشود، ارتباط بهتری برقرار میکنند. خودم از سالهای نوجوانی خیلی به ارکستر «گلها» علاقهمند بودم؛ فقط به خاطر اینکه رنگآمیزی خوبی در ارکستر وجود داشت. از سوی دیگر این حجم به مثابه رنگآمیزی برای مخاطب عام هم جذاب خواهد بود. به عنوان مثال تصنیف معروف آقای خرم «تو ای پری کجایی»؛ اگر آقای قوامی این تصنیف را با یک آنسامبل سنتی خوانده بود، چنین تاثیری نداشت.
- چیزی که شما تحت عنوان حجم از آن یاد میکنید فقط در ارکستراسیون نباید اتفاق بیفتد؛ در موسیقی ما که وابستگی زیادی به کلام دارد صداهای (اندیشههای) متعددی وجود دارد که خیلی از آنها نادیده گرفته شده است. یکی از نقاط ضعف بسیاری از رپرتوارها از جمله رپرتوار کنسرت اخیر شما همین علیالسویه پنداشتن نقش کلام در انتقال مفهوم حجم است!
شکی نیست که شعر در موسیقی نقش بسیار مهمی دارد.
- اما این اهمیت، چندان برای آهنگساز ایرانی مهم نیست. به هر حال انتقال حجم هم به وسیله ارکستر میسر میشود، هم توسط کلام. قدم اول در انتقال مفاهیم امروزین، انتخاب غزل معاصر و اشعار متناسب با زندگی معاصر است.
شکی نیست که آثار بزرگانی چون ابتهاج و شفیعی کدکنی زبان و بیان امروزی دارند، اما خیلی از آنها مخاطب عمومی ندارند. در بحث آواز این نتیجه حاصل شده که شعر کلاسیک بهتر جواب میدهد اما در تصنیف میتوان سراغ هر دو نوع (کلاسیک و معاصر) رفت. انتخاب اشعار به نوع موسیقی وابسته است. این کنسرت پروژهای بود که من حدود 9سال پیش قسمتی از آن را با استاد شجریان ضبط کرده بودیم و تصمیم گرفتیم آن را دوباره زنده کنیم. یک تصنیف در مایه همایون هم استاد شجریان داشت که به این رپرتوار افزوده شد. البته تصنیف قدیمی «باد صبا» هم با یک تنظیم جدید وارد کار شد تا این مجموعه همایون کامل شود.
- بحث من این است که در موسیقی ما تلفیق شعر و موسیقی به گونهای است که اگر از هم جدا شوند اتفاقی نمیافتد؛ یعنی اگر از روی یک تصنیف شعرش را بردارید و شعر دیگری با همان وزن جایگزین کنید، اتفاقی نمیافتد. این آسیب درباره قطعاتی که شما و آقای شجریان در کنسرت اخیر داشتید، صدق میکند؟
من چندان که باید به وزن کلام کار ندارم بلکه آکسانها و تاکیدهای معنایی کلام برایم مهم است. اعتقاد دارم وزن عروضی اشعار هیچ وقت نباید به موسیقی و جملهبندیها تحمیل شود؛ یعنی هیچ ربطی ندارد. شما باید بدون در نظر گرفتن اوزان عروضی سراغ شعر بروید. به عنوان مثال همان تصنیف موفق «آمدهام که سر نهم» را در نظر بگیرید! میبینید واژه آمدهام درست سر ضرب میافتد اما من سراغ آن نرفتم و سر ضرب را سکوت انداختم. اگر میخواستم روی وزن شعر ریتم انتخاب کنم خیلی معمولی میشد شعر به تنهایی در جامعه وجود دارد؛ وقتی مورد استقبال قرار میگیرد که علاوه بر اجرای خوب با یک ملودی درست و ریتم و تمپوی متناسب تلفیق شود.
سالها پیش یک ملودی روی شعر استاد شفیعی کدکنی گذاشته بودم که مجوز به آن نمیدادند (البته بعدها دادند)؛ من رفتم بخش نظارت و ارزشیابی و گفتم این شعر به خودی خود در جامعه وجود دارد و بارها به چاپ رسیده است. یعنی شعر ممنوعی نیست و افراد بسیاری در اجتماع آن را خواندهاند؛ پس چرا مجوزش را نمیدهید؟ آنها پاسخ دادند وقتی این شعر با موسیقی شما تلفیق میشود تازه بسیاری از معانی نهفته در آن آشکار میشود و جنبه سیاسی پیدا میکند.
البته عکس این موضوع هم بارها برای آهنگهای دیگر اتفاق افتاده است. اشعاری بودهاند ماندگار و تاثیرگذار اما با ملودیهایی نامتناسب تلفیق شدهاند و خیلی زود از ذهن مردم بیرون رفتهاند. اینکه شما چه ملودی و چه ریتمی را روی چه شعری بگذارید خیلی مهم است. طبعا اگر اشعار، اجتماعی باشد با مردم امروز ارتباط بیشتری برقرار میکند. اما از آنجا که عشق همیشه وجود دارد، اشعار عاشقانه هم تاثیر طولانی مدت خواهد داشت.
- من فکر میکنم همین موضوع به موسیقی ایرانی لطمه بسیاری زده است. آیا به غیر از عشق و وصال و هجران و بیوفایی، مفاهیم دیگری در ادبیات منظوم ما وجود نداشته یا وجود ندارد که همه سراغ آنها میروند؟
اتفاقا موضوع در این زمینه بسیار گسترده است. سنت ادبی ما و معناهای موجود در آن بسیار گسترده است و این گستردگی میتواند باعث به وجود آمدن بیانهای جدید در موسیقی ایرانی شود. باید دید آن مفاهیم چقدر با موسیقی ایرانی سازگار است.
- من فکر میکنم موسیقی با هر برچسبی یک ابزار است. اگر آهنگساز بخواهد مفاهیم موجود در شعر را با ابزار موسیقی ایرانی بیان کند میتواند دست به خلق ملودی و تنظیم بزند.
برای توصیف و به دستآوردن فضای توصیفی باید سراغ ملودیها و تنظیمهای تازه رفت؛ حتی اگر شعر مورد استفاده شعر شاملو باشد. آن موسیقی دیگر، موسیقی سنتی نیست. اما فراموش نکنید که مفاهیم موجود در اشعار کلاسیک خیلی هم از زندگی امروز دور نیست.
- اما سرمداری مثل آقای شجریان بیشتر باید سراغ تجربههای جدید برود؛ چون کارهای ایشان با امضای ایشان همراه است و قابل اعتبار.
البته من فکر میکنم سالهای گذشته استاد شجریان در این زمینه آثار زیبایی را اجرا کردهاند که هم جنبه هنری قویای داشته و هم از اشعار متعهدی برخوردار بوده است.
- ملاک شما برای ارزشمندبودن یک قطعه با کلام موسیقایی چیست؟
ملاک من برای ارزیابی کردن یک قطعه با کلام این نیست که شعر انتخاب شده چه مفهومی دارد. خیلی وقتها یک شعر شاهکار انتخاب میشود، ولی موسیقی ناموفق و نابجاست. موسیقی اصل است. شما «بیداد» استاد شجریان و استاد مشکاتیان را به خاطر بیاورید؛ شعر این اثر ماندگار، یک شعر کلاسیک است اما هنوز پس از 3 دهه ماندگار شده و دوست داشتنی است. پس میبینید که یک موسیقی خوب میتواند کلام را نیز مطرح کند.
- البته من فکر میکنم اگر «بیداد» موفق بوده و هست به دلیل این است که فرزند زمانه خودو متناسب با دنیای معاصر ساخته شده است!
اما ادامه این موفقیت به دلیل ذات اثر بود. هماهنگی درست موسیقی و کلام سبب این ماندگاری شد.
- اما قبول دارید که در سالهای اخیر این تعهد کمرنگ شد و موسیقی بیشتر برای گذران و لذت بردن ساخته شد تا اینکه دنبال اهداف متعهد اجتماعی معاصر باشد؟
یک دورهای در تاریخ موسیقی ما وجود دارد که تب و تاب مسائل اجتماعی موجب خلق آثار ماندگار شده است.
- مگر این تب و تاب دیگر وجود ندارد؟
نمیگویم حالا نیست اما آن سالها موسیقی ایرانی نقش بسیار مهمی در انتقال برخی مفاهیم داشت. خیلی چیزها تابع شرایط است. مطمئن باشید یک آهنگساز خوب از شعری استفاده میکند که با آن ارتباط برقرار کرده باشد؛ در غیر این صورت، کار آن آهنگساز موفق نخواهد بود. البته موسیقی مناسبتی و سفارشی چیز دیگری است که براساس خواست سفارش دهنده شکل میگیرد.
بعضی از اشعار زیاد کار میبرد و کار کردن روی آنها خیلی سخت است. به عنوان مثال اشعار زنده یاد مهدی اخوان ثالث؛ یک سری دوبیتی دارد که به ساختار موسیقی سنتی ما نزدیک است و من روی آنها کار کردهام و آقای صدیق تعریف هم خوانده است. افزون بر این، اشعار کاملا کلاسیکی دارد که خیلی بلند است و اگر هم روی آنها آهنگ بسازید از حوصله شنونده خارج میشود. اشعاری هم در قالب شعر نو دارد که فضایی غیر سنتی، مطلوب آنهاست. علاوه بر آن یأس و غم و اندوه در شعر او موج میزند که بازگوکردن آن نیاز امروز جامعه ما نیست؛ فکر میکردم مردم ما به اشعار امیدوار کننده نیاز داشته باشند. حالوهوای برنامهها و نوع آنها نیز در تعیین مسیر یک رپرتوار موثر است. وقتی قرار باشد شما موسیقی سنتی کار کنید طبعا به سمت اشعار کلاسیک و عاشقانه خواهید رفت.
- در طول مدتی که آقای شجریان با گروه شهناز همکاری داشتند، حرف و حدیثهای زیادی پیش آمد که عمدتا گویای یک انتقاد بود؛ آن انتقاد هم این بود که همکاری با تعدادی جوان مستعد و توانمند نقطه قوتی برای محمدرضا شجریان نیست؛ نظر شما در اینباره چیست؟
من هیچوقت اینطور فکر نکردهام. شما یادتان نرود که استاد شجریان در قدم اول با یک ارکستر کار کردهاند که در این ارکستر میتواند نوازنده هم پیر باشد، هم جوان. از سوی دیگر برای ارکستر در حال حاضر جوانها موفقترند؛ یعنی قدرت بیشتری برای اجرای قطعات ارکستری دارند، تا همدورهایهای ما. انگیزه، موضوع دیگری است که باید به آن توجه کرد. نوازندههای جوان انگیزه بالایی دارند و همین مسئله سبب میشود آنها در کار ارکستر با همت بیشتری تمرین کنند. در همین ارکسترهاست که به تدریج تکنوازان خوبی به جامعه معرفی میشوند.
اتفاقا یکی از نقاط ضعف این کنسرت، در همین جواب آوازها بود!
به نظر من این توقع نابجایی است که یک جوان 27-26ساله بخواهد با کیفیت استاد لطفی جواب آواز استاد شجریان را بدهد. اگر ضعفی در جواب آوازها وجود داشته من میپذیرم اما نباید توقع داشت.