سالیان سال این شیوه بهصورت مستقیم پیش رفته است و با توجه بهسختی برخی مشاغل یا 2شغله بودن تعدادی از پدرها کم و بیش مسئولیت پدر و مدیر خانواده بودن نیز صورت پذیرفته است.
اعضای خانواده میتوانستند حداقل در یکی از وعدههای غذایی دور هم باشند و از حال هم خبر بگیرند و در این میان، به مشکلات هم رسیدگی کنند.
هرچند مشکلات معیشتی برای اغلب مردم ما همیشه وجود داشته است اما این روزها این مسئله راس سایر امور قرار گرفته است ؛
بهگونهای که به قول اغلب مردم هر چه دوندگی آنها بیشتر میشود تاثیر زیادی در مرتفع کردن نیازها بهوجود نمیآید.
نیازهایی که جزو ابتداییترین نیازهای بشری در طول زمان بوده است: غذا، پوشاک و مسکن! که بیمبالغه، امروزه تامین آنها بیشترین انرژی را از افراد میگیرد.
گاهی اوقات به این نتیجه میتوان رسید که زندگی امروزی آدمها و برآورده کردن حداقل نیازها با توانایی آنها یا دست کم برخی افراد برابری نمیکند.
ما بر این تصوریم که با داشتن یک خانه به سطح متوسطی از زندگی رسیدهایم حال آنکه اغلب هم از آن بیبهرهایم.
داشتن مختصر توقعی منطقی از زندگی، این روزها ما را به داشتن توقع بهترین سطح زندگی محکوم میکند!
اینکه هر فرد چه توقع یا خواسته و هدفی را در زندگی دنبال میکند امر دیگری است؛ اما همان طور که گفته شد دسترسی به سطح نزدیک به متوسط زندگی در ایران - همان چیزی که در بین مردم بهاصطلاح محتاج نبودن به غیر تلقی میشود - به قدری طاقتفرسا و زمانبر است که تاثیر کاملا مستقیم روی بقیه ابعاد زندگی دارد؛
ابعادی چون زندگی خانوادگی، روابط همسران، فرزندان و توجه لازم به آنها و سایر عواملی که بهطور مستقیم با چگونگی معیشت افراد در ارتباط است و نهایتا به دریایی وسیع به نام اجتماع میپیوندد. سلامت اجتماع در سایه سلامت افراد جامعه که در خانواده پرورش مییابند تضمین میشود.
مشغله زیاد مردان و حتی زنان در رسیدن به سطحی قابل تحمل از زندگی، زمان و انرژی افراد را تا حدی بهخود اختصاص میدهد که در سایر نقشهای اجتماعی خود، چون پدر و مادر بودن، دوست و آشنا بودن، کمرنگ میشوند.
در بخش خانواده گاه به این علت درمورد فرزندان دچار اهمال میشوند و گاه این فراموشی و بیتوجهی تا حدی است که تبعات زیادی از آن را در صفحات حوادث ورق میزنیم.
جز اندکی از مردم، این روزها تقریبا همه با چنین مشکلی دست و پنجه نرم میکنند؛ اما چه کسی غالب و چه کسی مغلوب! میتوان به راحتی مشاهده کرد.
شاید این روزها راحتتر شدن زندگی برای اغلب مردم ما بهصورت آرزو درآمده است. آرزوها کوچکتر شدهاند. چطور میشود از یک پدر سر تا پا خسته خواست تا ساعتی را با کودک خود بازی کند؟!
چطور میشود از یک همسر سر تا پا خسته خواست تا لحظاتی را با همسر خود قدم بزند؟!
وقتی مرد خانواده تمام روز و حتی شب و نیمه شب برای گذران امور به کار مشغول است چطور یک کودک و نوجوان و جوان، میتواند انسجام ومهر و محبت خانواده را تجربه کند؟!
به این ترتیب در مقابل آمار طلاق و بزهکاری و سایر ناهنجاریهای اجتماعی زیاد نباید تعجب کرد!