منظر واقع گرایانه ژیژک آن است که تمام این ایدهها در جهان نمیتوانند تاثیر مداوم سیاسی داشته باشند، مگر اینکه آنها درصدد تشکیل نهادها و زندگی روزمرۀ اشخاص برآیند.
ژیژک در کتاب «متعلق والای ایدئولوژی» این توصیۀ بلز پاسکال را نقل میکند که اشخاص شکاک باید به زانو بیفتند و دعا کنند و در آن صورت ایمان خواهند آورد. از نظر ژیژک موضع پاسکال به هیچ وجه صورتی از یک رفتارگرایی ابتدایی نیست.
او معتقد است که پیام بسیار عمیق پاسکال این است که زمانی که اشخاص درصدد برمی آیند تا از طریق دعاکردن ایمان بیاورند، آنها از پیش میدانستند که به زانو میافتند؛ زیرا آنها همواره اولویت خود را به ایمان دادهاند. در واقع ژیژک با این شیوه میتواند به مثابه یک منتقد منسجم- نه فقط به خاطر اشاره به اهمیت معرفت درصورت بندی توافق سیاسی، بلکه به خاطر اهمیت دادن به «باطن و معنویت» در سیاست فی نفسه در سنت کارل اشمیت جوان- تلقی شود.
ژیژک اظهار میدارد که بر فلسفه سیاسی متقدم نباید خیلی تاکید نمود (خواه بهدرستی یا به غلط) و تنها شعائر و مناسک فرهنگی جوامع است که میتواند بیانگر- بهاصطلاح خود او- «تخطّی و گناه ذاتی» باشد. مسائل و شعائری- مانند جنسیت، مرگ، فساد یا خشونت- توسط یک فرهنگ میتوانند دچار تابو و تقدس شوند که در عین حال به افراد اجازه دهد که نوعی تجربه از آن داشته باشند- که معمولاً در زندگی عادی، آنها به مثابه افراد سیاسی متمدن از آن نهی شده اند- چنین تجاربی همان است که ژیژک لذت «Jouissance» میخواند، یعنی یک واژۀ فنی دیگر که از روانکاوی لکان اخذ کرده است.لذت « Jouissance » معمولاً به خشنودی« enjoyment» ترجمه میشود.
لذت«Jouissance»، در تقابل با آنچه ما در زبان انگلیسی به آن «pleasure » یا مطلوبیت میگوییم، همواره جنسیت زده و یک لذت تجاوزگر و خاطی- در محدودههایی که افراد میتوانند در ملأ عام تجربه کنند یا دربارۀ آن سخن بگویند- تلقی میشود.
ژیژک چنین ادامه میدهد که تجارب اشخاص از رویدادها و شعائر- در جایی که فرهنگ سیاسی آنها روابط ویژۀ آن را بالذت شکل میدهد- بهعنوان مثال در جهان اول: ملیتها، ورزشهای خاص، انواع الکل یا موادمخدر، موسیقی، فستیوالها، فیلم ها - بسیار با آنچه آنها دربارۀ حقیقت عمیق تری که از طریق دلالت گرهای اصلی رژیمهای سیاسی خود- ملیت، شیوۀ زندگی ما و غیره- میفهمند مرتبط است.
ژیژک استدلال میکند که چنین مناسک و شعائری ظاهراً غیرسیاسی و خاصه فرهنگی و نظایر اینها هستند که بهطور غیرقابل جبرانی هر جامعۀ سیاسی را از اغیار و دشمنان خود متمایز و منزوی مینمایند. یا- همان طور که یکی از عناوین فصول ژیژک در کتاب «منتظر شدن برای امرمنفی» پیشنهاد میکند- اشخاص با اینکه چیزی از ملیت خود نمیدانند، با این حال از ملیت خود (فی نفسه) «لذّت» میبرند.