و شعر محمد رمضانی فرخانی با یک خواب شروع میشود؛ بهخاطر تو: قیصر امینپور/ کسی که مثل هیچ کس نیست
باری، سالها سال پیش شاعره شوریدهای گفته بود: من خواب دیدهام که کسی میآید/ کسی که مثل هیچکس نیست.
حال با این فرض که در خواب، بسیاری از مشاهدات، برعکس عالم واقع هستند، معنای این دو جمله چه خواهد بود: «من خواب دیدهام به خدا خوب میشوی» + «کسی میآید که مثل هیچکس نیست».
2 - شعر محمد رضا ترکی عنوانش «کتاب ایوب» است، با این تفاوت که ایوب را معجزه خدا نجات داد اما قیصر همانطور که خودش گفت «رفتار من عادی است»، یک آدم عادی بود. به عبارت دیگر، دردی که قیصر میکشید، بهزعم شعر، تنها با یک معجزه مثل معجزه خدا در حق ایوب، قابل علاج بود.
این خود جنبهای از یک پیشگویی است: «مگر خدا کاری کند و الا...» محمد رمضانی فرخانی در غزل- قصیدهاش، با ردیف «طنازانه»ی «تو بهتری» که نخستین کلام یک عیادتکننده در عیادت از بیمار است، نیز با انتخاب وزن ضربی «فاعلات فاعلات فاعلات...» پوستهای از شادی و امید بر خطابش کشیده اما سراسر شعر، بغضی است متراکم که از همان بیت اول خود را نشان میدهد: «از شما دلم، دلم گرفته است همچنان تو بهتری؟» این بغض همچنان ادامه دارد تا آنکه در بیت آخر با تصویری منحصربهفرد از «مرگی در متن چشمبهراهی و انتظار» یا مرگی «شهادتگونه» شاعر بغض خود را دارد همچنان فرومیخورد؛ تو گویی گریه بر لب ماسیده است، بس که فاجعه رویارو، بزرگ است:
ذبح رودخانه در مسیر باغ ارغوان! تو بهتری؟
لب به خنده رغبتی مرا نمیدهد نشان، تو بهتری؟
3 - این شعر، در امتداد یک شعر معروف قیصر است که با همین وزن اما تعداد ارکان کمتر سروده شده است؛ شعری که قیصر بر تقدیمنامچه آن نگاشته است: نامهای منظوم به دوست مظلوم: م.م
این ترانه بوی نان نمیدهد
بوی حرف دیگران نمیدهد
بدینترتیب ساختار قصیده رمضانی نیز دقیقا مانند آن شعر قیصر، برواگویهای غمانگیز بنا شده است. بیت آخر قصیده، به واقع تجدید مطلع سومی است که رها شده است (تو گویی این واگویه تمامی ندارد). دوباره قیصر مورد خطاب قرار میگیرد: ذبح رودخانه در مسیر باغ ارغوان! تو بهتری؟
رودخانه به خون گلویی تازهذبحشده تشبیه شده است؛ خونی که با حرارت و گداختگی و ضرباهنگی پیدرپی از گلوی بریده به بیرون میجهد و مسیرش «باغ ارغوان» است. این، طرح نهایی شاعر از قیصر است؛ چشمی به انتظار و رنجی در ابتدای راه؛ دکتر ترکی نیز در غزلش به چنین چشماندازی از قیصر رسیده است:
قیصر نبود آنکه برآمد به جلجتا
تو کیستی که یکسره مصلوب میشوی
رمضانی نیز در تجدید مطلعاش مسیح را در قامت قیصر مشاهده میکند:
از سپیدهدم قرائتی معطر آمده است نزد پلک
شمع گفتوگو شکفته در نگاه باغبان تو بهتری
حالیا در این مقام و این اریکه هی طواف میدهند
تاج خار را چهل پرنده گرد شمعدان تو بهتری؟
آیا این اتفاقی ساده است که خود قیصر نیز اینگونه گفته است:
این تویی خود تویی در پس نقاب من؟
ای مسیح مهربان زیر نام قیصرم!