همشهری - صفیه رضایی: پویایی رقابتهای سیاسی در پیشبینی برد یا باخت و پرهیز از هرگونه تنش و سردرگمی است. این نکته در بررسی احزاب و جریانهای سیاسی بسیار مهم است؛ چرا که اگر احزاب دچار خواب سیاسی، سردرگمی و پریشانی ادواری شوند آنچه نصیب آنها خواهد شد شکست پیدرپی و حتی حذف است. بهویژه که در این صورت اقبال عمومی نیز به آنها اندک میشود و این خود میتواند سرآغاز افولهای بعدی باشد.
اگر جریانهای سیاسی، اختلاف درونی و تشتت آرا نیز داشته باشند که این سیر نزولی با شتاب پیش خواهد رفت؛ نمونه عینی چنین شرایطی را میتوان در جریان اصلاحات مشاهده کرد؛ بههمریختگی درون جریانی، عدممشروعیت، عدماقبال عمومی، اختلاف آرای اعضا، دلزدگی سیاسی و سردرگمی بهنحوی بر این جریان غالب شده است که نمودهای آن را در رویدادهای اخیر شاهد هستیم؛ بهعنوان نمونه، اواخر اسفندماه سال گذشته بود که این جریان به مهرهچینی دوباره دست زدند و بهزاد نبوی را برای بار دیگر به ریاست جبهه اصلاحات انتخاب کردند. این در حالی بود که نبوی در اصل بهدلیل شرایط جسمی و عدمانگیزه از مسئولیت نهاد اجماعساز اصلاحطلب استنکاف کرده و خواسته بود که از رأی به او برای ریاست صرفنظر کنند.
با این حال، اصرار بر این بوده که وی بهعنوان رئیس این جبهه برای یک سال دیگر باقی بماند. بهنظر میرسد که انتخاب نبوی ناشی از فقر تشکیلاتی اصلاحطلبان و تلاش برای ایجاد وحدت بوده است؛ضمن اینکه این اصرار بر بقای نبوی ناشی از سیطره انزوای سیاسی است که در قالب اصلاحطلبان فرو رفته است؛ چرا که به باور برخی تحلیلگران حضور نبوی میتواند مشی محافظهکارانه را در جبهه اصلاحات گسترده سازد. علیرضا خوشبخت، تحلیلگر مسائل سیاسی در این زمینه گفته است؛«جبهه اصلاحات بهنظر دچار یک اغتشاش هویتی و گفتمانی است و با یک بحران راهبردی هم مواجه است.
در میان اصلاحطلبان تعریف واحدی از اصلاحطلبی و اهداف آن وجود ندارد. گروهی اصلاحطلبی را دمکراسیخواهی میدانند، گروهی توسعهگرایی تعریف میکنند، گروهی آن را بال چپ نظام سیاسی میدانند و... تا این تعاریف مختلف از اصلاحطلبی وجود دارد، هویت اصلاحطلبی مغشوش است و چشماندازی برای رسیدن به انسجام وجود ندارد. البته شاید حضور دوباره بهزاد نبوی در جبهه اصلاحات با برگزاری یک کنگره رسمی و علنی و به بحث گذاشتن این مسئله، راهی برای جمعبندی تشکیلاتی باشد که آنها تدبیر کردهاند.»
به علاوه اینکه انتخاب نبوی با وجود عدمتمایل وی، مورد انتقاد رسانههای اصلاحطلب نیز واقع شد. تا جایی که شرق پس از این رویداد نوشت:«انتخاب نبوی یعنی خبری از تغییر نیست»؛ این روزنامه حامی جریان اصلاحطلب آنها را متهم به باختن در قمار حمایت از روحانی خوانده است، باختنی که نتیجه آن از دید این روزنامه، «فروریختن سرمایه اجتماعی»، «ناامیدی مردم از سیاستورزی» و «بیاعتمادی عمومی به تکرارها» بوده است. با وجود چنین اعتراضی بهنظر میرسد نهتنها نگاه عمومی نسبت به اصلاحطلبان ناامیدکننده است که درون جریان اصلاحات نیز ناامیدی موج میزند.هر چند این نخستین بار نیست که اصلاحطلبان به محافظهکاری تشکیلاتی روی آوردهاند که پیشتر نیز ابزار مصادره اشخاص، مهرهچینی و فرصت انگاری را بهکار بردهاند.
ابراهیم نکو، نماینده ادوار مجلس در این زمینه معتقد است که«مشکل اصلاحطلبان این است که خودشان را میبازند و احساس میکنند که مثل لشکر شکست خورده دچار خسارات زیادی شدهاند و دنبال بازسازی خود هم نیستند. الان اصلاحطلبان پایگاههای خود را از دست داده و دچار سردرگمی هم شدهاند. آنها احساس میکنند از جانب جناح مقابل برای آنها محدودیت ایجاد شده و زمانی هم که در قدرت بودند جناح مقابل مانع موفقیت آنها شده است اما تا زمانی که اصلاحطلبان احساس سرخوردگی کرده و دنبال اصلاح ساختاری و روشهای خود نباشند به مرور دچار فروپاشی میشوند و اقبال عمومی را از دست میدهند.»
زنجیره سردرگمی
موضوع چالش درونی جریان اصلاحات تنها به اینجا ختم نمیشود. آشوبهای فکری و درونی در قالب کارگزاران که پیش از این در گزارشی مفصل تحت عنوان«کارگزاران و بحران مشروعیت» به آن پرداختیم نیز بر سر زبانهاست؛ بحران درون حزبی ناشی از تشتت آرا، دعوت از محمد هاشمی و عدمتمایل وی، کنارهگیری کرباسچی و اما و اگرها برای تقویت درون حزبی این انگاره را در ذهن ساخته و پرداخته است که این حزب خانوادگی با مشی آریستوکراتیک و الیگارشیک دیگر در جبههبندی قوی نیست و اقبال عمومی را نیز ندارد. بهنظر میرسد که تاریخچه این حزب را باید در صندوقچه خانوادگی سرمایهداران مولد آن گذاشت! و ماجرای رهبری جریان اصلاحات که مدام از جانب آنها مطرح میشود را بهطور کامل به فراموشی سپرد! چرا که احزاب درون این جریان هر یک با هم انشقاق دارند.
البته دلیل طرح این مبحث در این نوشتار، رد صحبت سعید نورمحمدی، عضو شورای مرکزی حزب ندای ایرانیان است که چند هفته پیش اعلام کرده بود اصلاحات باید تک حزبی شود؛ بهگفته وی روند ادغام میتواند باعث توسعه درون حزبی و برون حزبی جریان اصلاحات شود. البته نورمحمدی به این مسئله اشاره نکرده است که اختلاف کارگزاران و اتحاد ملت، ایده تک حزبسازی اصلاحطلبان را از بین میبرد؛ چرا که این دوحزب، اختلافات زیادی بر سر شرکت یا عدمشرکت در انتخابات داشتند.
با این حال نورمحمدی معتقد است اینها اختلافات فکری نیست و خیلی از این اتفاقاتی که پیش آمده اختلافات بین افراد است. گفتههای وی در حالی است که آذر منصوری، دبیرکل حزب اتحاد ملت ایران تأکید کرده که «ما با کارگزاران اختلاف داریم». منصوری گفته است که «ما در انتخابات ۹۸ و ۱۴۰۰ با اینکه تلاش کردیم ائتلاف اصلاحطلبان حول یک تصمیم واحد باشند، اما بهدلیل اختلاف تحلیل، تصمیم واحد اتخاذ نشد.»
با این همه، این مسئله از سوی اصلاحطلبان به وضوح بیان نمیشود که معرفی ادغام حزبی نیز تنها ابزار رهایی از سردرگمی است که مدتهاست بر آنها سایه افکنده است. در واقع بلاتکلیفی جمعی اصلاحطلبان از پایان عمر دولت گذشته بیشتر شد؛ آنها نفهمیدند بعد از یک دوره حمایت از دولت تدبیر و امید و نوسانات پس از آن با انتخابات ۱۴۰۰چه کنند؛ بهعبارتی نتوانستهاند بازیسازی سیاسی کنند؛ چرا که دست پری نداشتند که اعلام کنند؛ بعد از آن هم که در انتخابات شکست خوردند این شکست را در انتخابات ۱۴۰۰ بر گردن احراز صلاحیتهای شورای نگهبان انداختند. در واقع آنها بین آمدن و نیامدن در انتخابات، حمایت از کاندیداهای خود یا تحریم انتخابات دچار خلأ سناریوسازی شده بودند که در نهایت به سردرگمی و آشفتگی درون سیستمی منتهی شد.
تحریم انتخابات از ۲سال قبل از انتخابات
اکنون هم که ۲ سال به انتخابات مجلس باقی مانده است با طرح تحریم انتخابات آینده عملا میخواهند خود را بازنده اصلی انتخابات آینده معرفی کنند! این رویکرد بهطور قطع ناشی از ضعف سیستمی و آشوب فکری است که بین آنها عمیق شده است؛ نمونه دیگر از ضعف ساختاری و نبود اجماع میان آنها را در استعفای الیاس حضرتی از حزب اعتماد ملی نیز مشاهده کردیم. نامه سرگشاده حضرتی نیز نشاندهنده ناامیدی عمیق است.همچنین ناشی از یک بحران حل نشده بین این جریان است که قطعا بهصورت زنجیروار همه آنها را متاثر میکند.
در این میان، طبیعی است که از ابزارهایی چون بحث ادغام حزبی، دعوت از قدیمیترها، عضوگیریهای جدید و جوانگرایی یا متهم کردن اصولگرایان و خردهگیری به آنها استفاده کنند. در واقع این نوع رویکردها یک نوع دست و پا زدن است با این تفکر که آیا باید برای انتخابات ۱۴۰۲تدبیری اندیشیده شود یا بر فرض تدبیر و بهکارگیری روش خاص، اصلا با اقبال عمومی روبهرو میشوند یا خیر؟
بهنظر میرسد که جریان اصلاحات در بین گرایش به محافظهکاری و در پیشگیری رادیکالیسم دنبالهدار، دست و پا میزند. اصلاحطلبان هنوز نمیدانند که چه برنامهای را باید برای آینده طرحریزی کنند و آیا فرصت تغییر را میتوانند پیدا کنند؟ در واقع بهدنبال این هستند بستر پوستاندازی برای خود ایجاد کنند؟
بهنظر میرسد درون جریان اصلاحات این نگاه قوی است که آنها نمیتوانند تغییری ایجاد کنند، بنابراین متهم به سرمایهسوزی هستند و بعید بهنظر میرسد که بتوانند خود را احیا کنند؛ از اینرو سریال سردرگمی آنها حداقل برای ۴سال آینده ادامه خواهد داشت.
نظر شما