گفتم شما هم مثل خیلیها نوجوانان را فراموش کردهاید! مگر ما برای امروز و این ساعت قرار مصاحبه نگذاشتیم؟ شما رفتید و من نگاهتان کردم. پشت در ایستادم و در کتابخانه کودک و نوجوان پرسه زدم،در میان کتاب ها و صندلیهای بخش کودک و نوجوان که منتظر حضور مخاطبانشان بودند و هیچ مخاطبی هم آنجا نبود. و روی تپه ای که کتابخانه ملی آنجا بود قدم زدم.
شما زود برگشتید در کنار مهمانهای خارجی! اما بعد یک کار عجیب کردید.
آقای رحماندوست...
برگشتید و نگاه کردید.
گفتم من از دوچرخه آمدهام! وقت گفتوگو داشتیم، یادتان نیست؟
به پیشانیتان زدید:
میخواهی برو اتاق من، با کامپیوترم کار کن، تا بیایم.
گفتم چقدر طول میکشد؟
گفتی نه بیا اینجا، همینجا بنشین گفتوگو کنیم.
گفتم آخر مهمانانتان!... ممکن است مصاحبه طول بکشد.
سری تکان دادید که مهم نیست، گفتید باشد بعداً میروم. مهمانانتان رفتند و شما ماندید. روی سکوی محوطه باز کتابخانه نشستیم.
دو باره به روزهای قبل برگشتیم، دیگر از شاعر انار دلگیر نبودم.
شما گفتید این مهمانها از انگلیس آمدند، رئیس کتابخانه ملی انگلیس و رئیس بخش کودک و نوجوان هم در بینشان است و شما حتماً باید همراهشان باشید. گفتید آنها از فضای کتابخانه ما خیلی خوششان آمد، اما آنها حدود 15 میلیون کتاب در کتابخانهشان دارند و ما اگر فهرستبندی کتابهایمان که در انبار است تمام شود، به آنها نزدیک میشویم.
عکس از مسعود خامسی پور
بعد سر صحبت باز شد و شما در باره کاربردهای بخش کودک و نوجوان کتابخانه ملی گفتید:
کتابخانه بخش کودک و نوجوان ما دو کاربرد دارد: یکی اینکه افرادی که برای استفاده از کتابخانه ملی میآیند فرزندانشان را به این کتابخانه میآورند و بعد میروند دنبال کارهای پژوهشی خودشان، بچهها هم از سیستم باز کتابخانه استفاده میکنند.
کاربرد دیگر برای پژوهشگران است. هر کتابی که چاپ میشود دو نسخهاش برای کتابخانه ملی میآید، ما این دو نسخه را فهرست میکنیم و میگذاریم.
کتابهای 20 تا 30 سال پیش که مربوط به کودکان است و الان اصلاً وجود ندارد، ما در اینجا داریم، چون کتاب کودک به نوعی کالای مصرفی هم هست. یکی از تلاشهایمان این است که میخواهیم همه را دیجیتال کنیم. مهمترین کاربخش پژوهش و بررسی روی کتاب کودک و نوجوان، بخش ترجمه است؛ در این بخش بهترین کتابهای کودک و نوجوان را، که در کشورهای مختلف مطرحاند و جایزه برده اند ،میخریم و میگذاریم برای ترجمه؛ البته اصل کتابها را به مترجم نمیدهیم، اسکن را میدهیم.
بخش دیگری هم در حال راهاندازی است و در آن هر کتابی که ایرانیان به هر زبانی و با هر اعتقادی در سراسر دنیا نوشته باشند و یا هر کتاب ایرانی به هر زبان دیگری ، جمعآوری میکنیم.
- تا به حال کتابی در این زمینه ها به بخش ترجمه آمده است؟
کتابهای زیادی آمده و اگر کسی مراجعه کند هست، اما هنوز فهرستنویسی نشده است.
- استقبال عمومی از کتابخانه چطور بوده است؟
اینجا به هر حال تازه افتتاح شده، اما خب، بچههای زیادی هستند که همراه پدر و مادرهایشان میآیند و از کتابخانه کودک و نوجوان استفاده میکنند. استقبال محققان هم بیشتر از مترجمان بوده است.
- از مدرسهها چطور؟دانش آموزان برای باز دید می آیند؟
از مدرسه ها بازدیدکننده داریم، اما اصرار هم نداریم که اینجا کتابخانهای برای استفاده دائمی دانشآموزان شود؛ ما اینجا کتابخانه استاندارد درست کرده ایم. علاوه بر این راهش هم خیلی دور است، مخاطبان ما نمیتوانند خودشان به تنهایی بیایند، کتابخانه محله نیست که خودشان بتوانند بروند.
- امکان دارد که سرویسهایی در سطح شهر برای استفاده بچهها بگذارید؟
امکان دارد، ولی این برنامه را نداریم، ترجیح میدهیم بچهها بروند کتابخانه کانون پرورش فکری محلهشان.
عکسها از محمود اعتمادی
- اینجا که کتاب بیشتر است؟
آنجا هم به روز است.
- چند جلد یا چند عنوان کتاب کودک و نوجوان در بخش کودک و نوجوان دارید؟
آمارهای ما هر روز با روز قبل فرق دارد، هرچه کتاب کودک و نوجوان در کشور چاپ شده ما در انبارهایمان داریم، هر روز تعدادی را میآوریم و فهرست می کنیم. سالهای سال کتاب جمع شده است.
- بالاخره یک آماری هست؟
آمار دقیق ما این است که هر کتابی چاپ شده ما داریم.
- بالاخره آقای رحماندوست آمار به یک تعدادی میرسد؟
ما فقط تعداد ثبتیها را داریم، بیش از یک سال فرصت میخواهیم که آمار را کامل کنیم.
-
وضعیت کتابهای نوجوانان را چطور ارزیابی میکنید؟
به نسبت کشورهای منطقه وضع ما خوب است، اما به دو نسبت وضع ما خراب است:
یکی به نسبت انتظاری که به عنوان یک ایرانی با 18 میلیون مخاطب روبهرو است و اینجا وضعیت ما خوب نیست. آنچه به عنوان کتاب کودک و نوجوان چاپ میشود پاسخگوی 18 میلیون مخاطب نیست ؛یعنی به هر بچه در سال یک جلد کتاب میرسد، این خیلی کم است. دوم هم به نسبت جهان، اصلاَ وضع ما خوب نیست، چون ما جزو کشورهایی هستیم که از نظر سطح مطالعه خیلی عقب هستند.
-
نوجوانان هم کتاب نمیخوانند؟
بچهها هم نمیخوانند؛ چون خانوادهها نمیخوانند؛ چون از خانوادهها شروع نمیشود.
- باز هم توپ افتاد در زمین خانواده؟
بله تا قبل از 6 سالگی شخصیت آدمها شکل میگیرد، هر مسئلهای که به این دوران مربوط باشد به عهده خانواده است.
- مدرسه چطور؟
اگر صحبت روانشناسان را بپذیریم ،80 درصد شخصیت بچهها قبل از مدرسه شکل میگیردو 20 درصد آن در مدرسه. البته آموزش و پرورش ما یک سیستم بسیار عقب مانده است که به دنبال پژوهشپروری نیست، دنبال کسی است که جواب بدهد و نمره بیست بگیرد.
- شما خودتان در نوجوانی عضو کتابخانه بودید؟
بله، بچه که بودم کتابخانه کودک نداشتیم اما در دبیرستان عضو کتابخانه دبیرستان بودم.
- شده بچهها شما را ببینند و به عنوان شاعر خودشان بشناسند؟
همیشه، همه روز، توی پارک، توی خیابان... من اگر چهرهام شناخته شده نبود، مرا 20 بار به عنوان بچهدزد تحویل پلیس 110 میدادند. خودم که بچهها را میبینم میروم دنبالشان؛ آنها مرا میبینند میآیند، این طبیعی است.
- مهمترین کاری که آقای رحماندوست میتواند برای کودکان و نوجوانان انجام دهد چیست؟
کمک کند سرپای خودشان بایستند، کمک کند خلاق باشند، کمک کند دیگران را تحمل کنند.
- چطور کمک میکند؟
با نوشتههایش.
- هنوز برای نوجوانان مینویسید؟
بله هنوز مینویسم. درست است که فعالیتم در حوزه کودکان زیاد شده، اما هنوز مینویسم.
- قصهای و چیزی برای نوجوانان در دست تهیه دارید؟
بله دو رمان را برای نوجوانان در دست دارم.
- حرفی با نوجوانان...؟
هر روز قشنگی خودش را دارد. خیلی غصه دیروز را نخور، فردا هم خدایی داری، نقداً از قشنگی امروز لذت ببر.
- کدام شعرتان را که در کتابهای درسی چاپ شده دوست داشتید؟
من انار را دوست داشتم ولی آن را برداشتند.
- یکی از شعرهایتان را میخوانید؟
یادم نیست.
- یعنی هیچ شعری یادتان نمیآید؟
یادم نیست، از حفظ نیستم دختر!
- من حفظم، عصر ساکت روز دوشنبه است...
همان را بنویس!
- این شعر من است من حفظش کردم
باز هم بهانه بار میکنی... آره
آقای رحماندوست، من میدانم شما چطور شاعر شدید، یک روز متنی نوشتید و بردید سر کلاس پنجم دبستان.معلم گفت: این شعر است و شما فهمیدید بلدید شعر بگویید.