تقریبا همه در این مورد اتفاقنظر دارند که از ساختهشدن آخرین فیلم درخشان و تکاندهنده استون زمان زیادی میگذرد. در کارنامه 10 سال اخیر این فیلمساز جنجالی آمریکایی، بیشتر شکست به چشم میخورد تا موفقیت. افتضاح «اسکندر» را همه در خاطر دارند که چگونه سودای فیلم تاریخی ساختن و کوشش برای متفاوتنمایی به بدترین فیلم کارنامه استون بدل شد؛ یک انحراف مسیر آشکار که البته استون خیلی زود تصحیحش کرد.
فیلمساز معترض سینمای آمریکا در اغلب ساختههایش - چه آنها که خوب از کار درآمدهاند و چه آنها که شتابزده و سطحی نام گرفتهاند- کوشیده تا رویکردی به جامعه پیرامونش داشته باشد و اغلب هم از سیاست،گریزی نداشته است. شاید بتوان گفت که سیاست و استون از یکدیگر تفکیکناپذیرند. دبلیو پس از «جیافکی» و «نیکسون» سومین فیلم این فیلمساز است که رئیسجمهور آمریکا را دستمایه قرار داده است. جیافکی قتل جانافکندی رئیسجمهور دمکرات آمریکا را با لحنی افشاگرانه مورد بررسی قرار میداد.
«نیکسون» برشهایی از زندگی ریچارد نیکسون را ارائه میکرد و حالا دبلیو قرار است همین کار را در مورد جرجبوش انجام دهد؛ فیلمی که در آخرین ماههای ریاست جمهوری بوش و در آستانه انتخابات روی پرده سینماها آمد. استون که در همه این سالها منتقد سیاستهای بوش بوده درباره اهدافش از ساخت دبلیو چنین گفته است: «قصدم این بود که تصویر درست و منصفانهای از بوش ارائه دهم؛ اینکه چطور این مرد از یک الکلی بیارزش به رئیس جمهورآمریکا تبدیل شد! من در این فیلم، شیطنتهای زندگی خصوصیاش، کشمکشهایی که با پدرش داشته و حرفهایی را که درباره مسیحیت زده - و خیلی به روشن شدن ریشه و پسزمینهاش کمک میکند- پوشش دادهام؛ همچنین عقیدهاش در این مورد که خدا او را برای این سمت برگزیده است!
این فیلم هم طرفداران و هم مخالفان بوش را متحیر خواهد کرد.» و حالا که «دبلیو»بر پرده آمده به نظر میرسد که استون به بخشی از اهدافش دست پیدا کرده است. فیلم برخلاف تصور جمهوریخواهان به عنوان اثری ژانر استون (یکی از دشمنان بوش در هالیوود) لحن افشاگرانه دیگر آثار سازندهاش را ندارد و از سوی دیگر مخالفان بوش هم انتظار اثری به مراتب انتقادیتر را از کارگردان «جوخه» و «جیافکی» داشتهاند.
با توجه به انتقادهای تند و تیزی که استون همواره به سیاستهای جنگافروزانه و سلطهطلبانه آمریکا داشته، طبیعی است که کسی انتظار این را نداشته که در فیلمی زندگینامهای از جرجبوش، تصویری همدلیبرانگیز از او ارائه کند. استون البته به اندازه سالهای جوانی، آن هیجان و لحن افشاگرانهاش را به همراه ندارد. شاید هم بتوان گفت که استون در طول کارگردانی «دبیلو» کوشیده تا بیطرفیاش را حفظ کند.
ارجاعهای او به زندگی جرجبوش، الکلیبودنش و مناسباتش با پدرش - جرجبوش پدر - که چهلویکمین رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا بود و افکارش برای حکمرانی (که استون بسیاری از آنها را برای بشریت خطرناک میداند) خیلی تماشاگر را هیجانزده نمیکند. استون به همراه استنلی وایزر -فیلمنامهنویس- کوشیده تا با واکاوی اتفاقات برجسته در زندگی جرجبوش، آنها را تا حد ممکن دراماتیزه کرده و روایت داستانی را فدای مضمون نکند. به همین دلیل است که «دبلیو» با آنکه سیاستهای دولت آمریکا و شخص جرجبوش در آن به نقد کشیده شده، ربطی به ساختههای مایکل مور ندارد.
«دبلیو» را الیور استونی ساخته است که با سابقه نزدیک به 4دهه فعالیت در هالیوود، کوشیده تا از ذوقزدگی و هیجان کاذب تا سرحد امکان پرهیز کند و در تمرکز بر زندگی بوش، با حفظ دیدگاههایش تا سرحد امکان نقش یک راوی را ایفا کند؛ روایتگری که نمیخواهد درباره چیزی حکم صادر کند. فیلم جنبههای اسنادی جیافکی را ندارد، همانطور که فاقد اشراف همهجانبه «نیکسون» است، شاید به این دلیل که اینبار استون سراغ رئیسجمهوری رفته است که هنوز در راس کار است.
خودش در این رابطه گفته است: «فکر میکنیم ما هنوز به اندازه کافی بوش را میشناسیم. کتابهای زیادی در این رابطه نوشته شده است. فکر کردم «در مقابل همه دشمنان» (ریچارد کلارک) نقطه آغاز خوبی برای شروع تحقیقات است. همه کتابهای باب اوود وارد را درباره بوش خواندهایم. استنلی وایزر به تنهایی هفده کتاب در مورد بوش خواند. او خیلی زحمت کشید تا کار خوب از کار دربیاید، اما الان خیلی زود است. باید سالها صبر کرد تا به اندازه کافی کتاب دراینباره نوشته شود.»
استون اعتقاد دارد آمریکاییها فکر میکنند جرجبوش را خوب میشناسند ولی عملا اطلاعات بیشتر مردم محدود به خبرهای جستهوگریختهای است که در رسانهها دربارهاش شنیدهاند. «دبلیو»قرار است گامی در جهت شناخت رئیسجمهور باشد که سیاستهای سلطهگرایانهاش، معترضان بسیاری حتی در خود آمریکا یافت. یکی از این معترضان هم خودالیور استون است که درباره حمله آمریکا به افغانستان و اشغال عراق دیدگاههای انتقادی تند و تیزی دارد.
استون به همراه فیلمنامهنویسش سراغ زندگی بوش رفته و کوشیده تا برشهایی از آن را در قالب موقعیتهای داستانی بگنجاند؛ کوشش برای تعریف داستان در قالب فیلمی که خیلی مستعد تبدیل شدن به یک مقاله تند و تیز سیاسی را داشته است. شاید همین رویکرد آگاهانه باعث شده تا برخی از منتقدان «دبلیو» را اثری موفق ارزیابی نکنند. فیلم بیشتر از اینکه اثری در نقد سیاستهای بوش باشد اثری زندگینامهای درباره مردی است که با انبوهی از کمبودهای شخصیتی و تناقضهای رفتاری 8 سال ریاست جمهوری آمریکا را در اختیار داشت. «دبلیو» کوششی است برای شناخت شخصیت بوش و میزان توفیق یا عدمتوفیقش در این کار که میتواند تکلیف خود فیلم را هم معلوم کند.
جاش لبرولین بازیگر نقش بوش چنانکه منتقدان نوشتهاند در کار دشوارش تا حد زیادی به توفیق رسیده است. ایجاد این حس که تماشاگر با جرجبوش سروکار دارد و انتقال فرازونشیبهای مختلف زندگی بوش چه در آن مقطعی که جوانی الکلی است که شماتت پدر را به جان میخرد وچه در ایامی که در مقام رئیسجمهور آمریکا دستور حمله به افغانستان و عراق را صادر میکند.
«دبلیو» برای کسی که در مورد زندگی بوش مطالعاتی داشته، نکته چندان مغفولی را برملا نمیکند و مثل کاری که مایکل مور در فیلمهایش انجام میدهد قصد مرعوبکردن تماشاگر را با بارور کردن اطلاعات تازه و تکاندهنده ندارد.
«دبلیو» فیلمی است که کارگرداناش علاقهای به نقش اصلی داستانش ندارد. قرار نیست تماشاگر با او همذاتپنداری کند و البته قرار هم نیست به سبک برخی فیلمهای سیاسی استون، رازهای مگویی فاش شود.