در فیلم با تمام ایرادها و ضعفهاش نوعی کوشش برای تعریف درست داستان بهچشم میخورد.
«محیا» البته در مسیر روایت، دستاندازهایی دارد و ضعفهایی، اما در حد بضاعت سینمای بدنه ایران فیلمی است قابل قبول. اکبر خواجویی پس از 2 دهه سریالسازی در رویکرد به سینما، سراغ ملودرامی عاشقانه رفته است و از همان فرمولهای آشنای این نوع فیلمها هم بهره گرفته (بعید میدانم کسی از خواجویی انتظار نوآوری داشته باشد)؛ عشق پسر پولدار به دختر فقیر و دست آخر هم فرجام خوش.
خواجویی کلیشههای این نوع سینما را خوب رعایت کرده است. ادعایی هم نداشته و مشخص است که قصد داشته فیلمی بسازد که تماشاگر آن را در سالن نیمهکاره رها نکند و میتوان گفت که به توفیق هم رسیده است. تمرکز فیلم روی رابطه زوج جوان، بازی خوب شهاب حسینی و اجرای پذیرفتنی الهام حمیدی با کارگردانیای که میکوشد تا بهجای تظاهر و تفاخر و ادا در خدمت روایت داستان باشد، «محیا» را در میان انبوه مدعیان به یکی از فیلمهای قابل قبول اکران پاییزی بدل کرده است.
در «محیا» نه قرار بوده جایزههای جشنواره خارجی را بهدست بیاورد، نه کارگردان میان ملودرام ساختن و دغدغههای روشنفکری سرگردان مانده (راستی چرا در سینمای ایران نمیشود ملودرام روشنفکرانه خوب ساخت؟!) و نه پیامهای مهم اجتماعی جای ساختار و فرم و روایت را گرفته است. «محیا» یک ملودرام معمولی است که تماشایش کسی را آزار نمیدهد؛ فیلمی سالم و سرگرم کننده که با خیال راحت میتوان تماشایش را به دیگران توصیه کرد.
اکبر خواجویی در حد مقدور و ممکن فیلم خودش را ساخته است.به نظرم کارگردان «پدر سالار» با ساختن این ملودرام شستهرفته نشان از تواناییهای تازهای هم میدهد؛ این که او پس از سالها ساختن سریالهای باری به هر جهت، هنوز میتواند فیلمی بسازد که 90 دقیقه تماشاگر را با خود همراه کند، نکته جالب توجهی است.
در باب فاصله طبقاتی، نگاه سنتی به زن، اعمال غیرمنطقی کاراکترها، جمله قصارهایی به سبک فیلمفارسی و... میتوان همان حرفهای همیشگی را تکرار کرد ولی با توجه به شرایط حاکم بر سینمای ایران، انصاف حکم میکند سلامت نگاه و فروتنی سازنده «محیا» را پاس بداریم. این فیلمی است که بدون تفرعن روشنفکرانه ساخته شده و سازندهاش در مقام پروردگار قرار نگرفته تا کاراکترها را به عقوبت برساند.
قرار نبوده همه مسائل هستی و کائنات در آن حل شود. کارگردان حد خود را میداند، داستانش را تعریف میکند و به تماشاگر احترام میگذارد. «محیا» به عنوان یک عاشقانه کوچک و بیادعا، در سینمایی که هر کس به نوعی قصد مهم جلوه دادن خود را دارد، اتفاقی دلپذیر است.
پرداختن به مسئله مرگ، البته در لحظاتی فیلم را در دام معناگرایی می اندازد ولی خوشبختانه تعداد این لحظات زیاد نیست و خواجویی خیلی زود به عالم روایت داستان بازمی گردد.
محیا این پتانسیل را داشت که به اثری معناگرا از جنس فیلمهای بی مخاطب و بی خاصیتی که فراوان دیدهایم، تبدیل شود اما چنین اتفاقی رخ نداده است.سینمای ایران در شرایط فعلی، بیش از هرچیز به حضور کارگردانانی نیازمند است که دغدغه داستان تعریف کردن داشته باشند.خواجویی پس از دو دهه دوری از سینما نشان می دهد که چنین دغدغهای دارد.
تواضع و فروتنی هم به عنوان صفاتی کمیاب در سینمای ایران، قطعاً جزو محسنات محیا و سازندهاش محسوب می شود.