به گزارش همشهری آنلاین، سعید روستایی، فیلمساز ایرانی، یک درام خانوادگی جذاب و شخصیتمحور در استایل ایتالیایی-امریکایی ساخته است با اجراهایی قوی، که تهمایههایی از روکو و برادرانش از ویسکونتی (Rocco and His Brothers) و پدرخوانده کاپولا در خود دارد و حتی قدری خشم و سرزنشگری آرتور میلری.
ترانه علیدوستی - که او را به خاطر بازی در فیلمهای اصغر فرهادی میشناسیم - با نقش لیلای این فیلم بازگشته است: زنی که از پدرسالاری بیکفایت و تنپرور، به شدت در آزار و عذاب است. لیلا با پدر و مادر مسن خود زندگی میکند؛ او با درد مزمن کمرش از کار زیاد و فشار، تنها نانآور خانه است و دستتنها، بار مالی زندگی چهار برادر بزرگش را به دوش میکشد.
پرویز (فرهاد اصلانی) اضافه وزن دارد و به عنوان نظافتچی توالت در یک مرکز خرید کار میکند، اما درآمد او کفاف امورات خانوادهاش را نمیدهد؛ خانوادهای که مدام در حال بزرگتر شدن است، چون پرویز میخواهد صاحب فرزند پسر شود. فرهاد (محمد علی محمدی)، با بدن عضلانی و مغزی تهی فقط علاقمند به تماشای کشتی امریکا در تلویزیون است.
منوچهر (پیمان معادی) تنبل و بیکار است و دنبال پیدا کردن راههای سریع برای پولدار شدن. علیرضا (نوید محمدزاده) به تازگی کارش را در کارخانه رها کرده است، چون روسایش دستمزد کارگران را پرداخت نمیکردند.
سرآمد همه این مردان بیهوده، پدر سالخورده آنها اسماعیل (سعید پورصیمی) است؛ کسی که مدام در حال ناله و جلب ترحم است، به تریاک اعتیاد دارد و علاقه عجیبی دارد که رئیس فامیل بزرگ خود باشد، جایگاهی که بعد از مرگ پسرعمویش اکنون بیصاحب مانده است.
پسر پسرعموی او بایرام (مهدی حسیننیا) میگوید که او میتواند تاج نمادین بزرگ خاندان بودن را بر سر بگذارد، به شرطی که در عروسی پیش روی پسر بایرام، ۴۰ سکه طلا را که همه دارایی اسماعیل است، هدیه بدهد. اسماعیل که حریص و احمق است، قبول میکند، چرا که میداند بزرگ خاندان میتواند در همه عروسیهای آینده فامیل، سهمی در هدایا داشته باشد.
در همین اوضاع، لیلا خیالی در سر دارد که میخواهد با عملی کردنش، خانواده را به درآمد واقعی برساند: آنها میتوانند یکی از واحدهای تجاری جدید را، در مرکز خریدی که برادر لیلا در آن نظافتچی است، اجاره کنند. او برای دریافت وام بانکی، نیاز به سپرده دارد، و تنها پولی که دارند، همان سکهها است. وقتی لیلا میفهمد که سکههای پیرمرد قرار است به این شیوه نابخردانه تلف شود، خشمگین میشود. آیا میتوان جلویش را گرفت؟
لیلا در دنیایی از مردان قلابی زندگی میکند که لحظهای از افتخار به آنچه که هستند دست برنمیدارند، در عین حال از هر چیزی که به کار شبیه باشد، بیزارند و کاملا راضی اند که بارشان بر دوش زنان باشد و در مقابل آن را با زنستیزی و تبعیض پاداش دهند.
منوچهر، کلاهبردار بدبین که به برادرانش پیشنهاد ملاقات کاری با یکی از دوستانش را میدهد، طبیعتا لیلا را به عنوان یک زن از جلسه کنار میگذارد. بعد معلوم میشود که این جلسه، صرفا یک کلاهبرداری از جنس ترفند هدیه عروسی برای بزرگ خاندان بوده است. همانطور که میدانیم، وقتی کسی به شما اجازه دانستن یک راز بزرگ مالی را میدهد، احتمالا بزرگترین قربانی او خواهید بود.
خشم شعلهور لیلا، از میانمایگی تحقیرآمیز پدر و برادرانش، و فرسودگیش از تلاش برای نجات آنها از دست خودشان، همان انرژی احساسی است که به فیلم قدرت میبخشد و در صحنه عروسی بزرگ فیلم به اوج میرسد. ما در این فیلم برای اولین بار شاهد اجرای فوقالعاده علیدوستی در یک تیم بزرگ هستیم.
منبع: گاردین با کمی تغییر.
نظر شما