مجموع نظرات: ۲۱۱
پنجشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۱ - ۰۷:۳۲
۳ نفر

همان ابتدا مجری همایش چهره‌های ماندگار بی‌مقدمه پشت میکروفن گفت :«چهره ماندگار فردی است که نه سال ایستاده خوابید.» همه تعجب کردند، حاضران چشم می‌چرخاندند تا این چهره را از بین جمعیت پیدا کنند. درجایمان میخکوب شده بودیم هنوز کلامی با دخترم رد و بدل نکرده بودیم که یک دفعه عکس عمو نبی در مانیتور نمایان شد و زیر آن نوشت «مردی که نه سال ایستاده خوابید».

عمو نبی  - آزاده

به گزارش همشهری آنلاین، در همایش چهره‌های ماندگار دعوت بودیم. همان ابتدا مجری برنامه بی‌مقدمه پشت میکروفن گفت: «چهره ماندگار فردی است که نه سال ایستاده خوابید.» همه تعجب کردند، حاضران چشم می‌چرخاندند تا این چهره را از بین جمعیت پیدا کنند. در جایمان میخکوب شده بودیم هنوز کلامی با دخترم رد و بدل نکرده بودیم که یک دفعه عکس عمو نبی در مانیتور نمایان شد و زیر آن نوشت «مردی که نه سال ایستاده خوابید».

فاطمه هم مثل همه دخترهای هم‌سن‌وسالش رؤیاهای قشنگی داشت. همان فانتزی‌های دختران امروز؛ شاهزاده‌ای سوار بر اسب سپید که قرار بود بیاید و او را به سرزمین آرزوهایش ببرد. مرد رؤیاهایش آمد. درست ۲۳ سال پیش او را برد به سرزمینی پر از عشق و دوستی، پر از ایمان و معرفت، پر از صبر و استقامت سرزمینی زیر سقف یک خانه. 

دختر جوان قرار بود یک عمر صبر را در کنار مردی تجربه کند که در کوله‌بار زندگی، تجربه تلخ سال‌ها اسارت را داشت. آشنایی با اسماعیل، شروعی برای یک زندگی پرفراز و نشیب بود. یک زندگی با ثمره‌ای به نام مهدیه. دختری که ۲۱ سال است در کلاس درس زندگی، شاگرد خوب فاطمه بوده و حالا مونس لحظه‌های پرالتهاب حیات مادر است. پای صحبت‌های فاطمه می‌نشینم. سادگی و صفای او، کلامش را بارها و بارها دلنشین‌تر کرده و خاطراتش را شنیدنی‌تر.

تصاویر مردی که ۹ سال ایستاده خوابید
صحنه دیگری  از همراهی فاطمه خانم  و عمونبی 

بله‌ای عاشقانه با یک دنیا آرزو

آشنایی آن ها به اوایل سال ۱۳۷۸ برمی‌گردد. همان روزها که نه از جنگ خبری بود نه از هول و هراسش. همان روزها که دیگر صدای آژیر خطر دل مادری را نمی‌لرزاند تا جگرگوشه‌اش را در آغوش بگیرد و به‌طرف پناهگاه بدود. همان روزها که دیگر دل تازه عروسی از شنیدن خبری تلخ به سوگ نمی‌نشست. همان روزها که دیگر همه ایران در آرامش بود.

فاطمه لباس سپید پوشید و در کنار اسماعیل سر سفره عقد نشست. با دنیایی آرزو و به امید شیرینی زندگی درحالی‌که روی سرش قند می‌سابیدند، همه عشق و امیدش را جمع کرد و بعد از  گل چیدن و گلاب آوردن، با اجازه همه بزرگ‌ترها یک بله گفت.

بله ای عاشقانه که ۲۳ سال است تمام سختی‌ها را برایش آسان کرده و تلخی‌ها را به کامش شیرین.

آنقدر او را می‌خواهد که یادش می‌رود از خودش بگوید

 هرچه می‌گوید از اسماعیل است. انگار یکی شده‌اند. آنقدر او را می‌خواهد که یادش می‌رود از خودش بگوید. راستی همه به اسماعیل عمو نبی می‌گویند.فاطمه هم همینطور.صبر کن! علتش را برایت می‌گویم.

«عمو نبی» بچه خرمشهر است. تا ۱۶ سالگی درس می‌خواند. کنارش ورزش بوکس هم می‌کرد. پدر بزرگوارش در بازار صفای خرمشهر چند باب مغازه داشت و شخص سرشناسی بود. او هم در کنار پدر و برادرانش در بازار صفا کار می‌کرد. وقت سربازی‌اش که رسید لباس خدمت پوشید و شاید همان روزهای حضور در کردستان و مواجهه با دموکرات‌ها، شروع آشنائی او با سختی‌ها و مشقت‌های مسیر مبارزه بود. در صدای خسته فاطمه، می شود به وضوح  غرور را حس کرد وقتی که از قهرمانی عمو می‌گوید. معلوم است با همه وجود به او ایمان دارد.

از حرف‌هایش هم جز این برنمی‌آید، آنجاکه می‌گوید:« ما این زندگی و نفس‌کشیدن را مدیون او هستیم.» از قدرت و زور بازویش می‌گوید، از دستکش زرین و طلایی‌اش. از قهرمانی کشور در بوکس و اعزام به خارج تا حرفه‌ای شدنش. تااینکه جنگ تحمیلی همچون میهمانی ناخوانده آمد و همه را نقش بر آب کرد. اما نه! شاید هم قرار بود تمام آن سال‌های دفاع مقدس باشد تا قهرمان قصه مارا، برای همیشه عمو نبی شود.حتی برای فاطمه.

مرد بود و غیرت داشت

۶ برادر و ۶ خواهر بودند. جنگ که شروع شد همگی در خرمشهر زندگی می‌کردند. در همان خط مقدم. عمو نبی هم آن‌جا بود. کنار جهان‌آرا، کنار رسول رستگاری و فتح‌الله افشار، برادرش محمد هم با او بود.از شدت بمباران خانه آن‌ها درحال ویران شدن بود، مثل خیلی دیگر از خانه‌های خرمشهر. 

رفته بود شلمچه. وقتی‌که برگشت از دیدن خانواده نگران شد. مرد بود و غیرت داشت. خواهرها کوچک بودند.مادر را قسم داد که بچه‌ها را از آن جا ببرد. می گفت خواهرهای من نباید دست بعثی ها بیفتند. مادر هم بچه‌ها را برداشت و به خرم‌آباد رفت. از آن جا هم به تهران. عمو نبی هم با برادرها و دوتا از خواهرهایش در شلمچه ماند. 

همان موقع تعداد زیادی نیرو دست او بود. از ورزیدگی و توان جسمی‌اش هم که برایتان گفتم. متأسفانه یک عده از هم‌محلی‌ها زمانی‌که در شلمچه بود اطلاعاتی از او به بعثی ها دادند.  آنها هم در شلمچه او را به دام انداختند.

برادرش شاهد اسارت او بود. اسارتی طولانی و پر ماجرا که ۳ سال و ۹ ماه آن در بی‌خبری گذشت.

ترسید جواب مادر را چه بدهد

صحبت که به این‌جا رسید صدای فاطمه آرام‌تر می شود. انگار بغض سنگینی در گلویش نشسته است . بغضی کهنه که سالهاست مغلوب صبر و استقامت اوست.از نحوه اسارت عمو می‌گوید. از آن صحنه‌هایی که جگر برادرش محمد را آتش زده بود، آن‌قدر که می‌خواست اسلحه را بردارد و کار او را یکسره کند تا دست عراقی‌ها نیفتد. اما ترسید جواب مادر را چه بدهد! او شاهد عینی ماجرای اسارت عمو نبی بود. عراقی‌ها عمو را با سیم بکسل به  تانک بستند و همان‌جا روی خار و خاشاک زمین کشیدند.  اطلاعاتی  می‌خواستند که حاضر نبود به آن‌ها بدهد .هیچ‌وقت هم نداد. اصلا شاگردان مکتب امام‌خمینی «ره»امثال عمو نبی ها بودند.همان‌هایی که خار چشم و استخوان گلوی دشمنان شده بودند و هنوز هم که هنوز است هستند. وقتی‌که چیزی دستگیرشان نشده بود زمین را یک‌ونیم تا دو متر کندند و او را تا گرد در خاک گذاشتند. هر طور که می‌توانستند به او جسارت کردند. 

فاطمه عذرخواهی می‌کند. دلش نمی‌خواهد خیلی از چیزها را بگوید. چیزهایی که وقتی خودش هم شنیده بود جگرش آتش‌گرفته و به‌جای همه آن نامردها شرمنده شده است.اما اگر امثال فاطمه نگویند از کجا بدانیم که عمو نبی ها چه‌ها کشیده‌اند و چطوربرای حفظ اسلام و انقلاب از بزرگترین دارایی یعنی جان عزیزشان راگذشتند.

از جسارت‌ها گفت هم با نجاست! هم با ضربه‌هایی که با قنداق تفنگ به سر و صورتش زده بودند. همان ضربه‌هایی که آثارش هنوز او و خانواده‌اش را آزار می‌دهد و نمی‌گذارد این خاطرات لحظه ای از یادشان برود و فاطمه و مهدیه را هم درمرور آن‌ها و با عمونبی شریک می‌کند. دست های او را به تانک بسته بودند.  تا برجک تانک بالا بردند و او را به پایین پرتاب کردند و دوباره روی زمین خشن کشیدند.

فاطمه می‌گوید:« با اینکه چهل و اندی سال گذشته  هنوز آثار سیم بکسل ها بر مچ دست‌های عمو و آثار شکستگی بر روی پیشانی و شقیقه او در بالای ابرو به چشم می‌خورد».

تصاویر مردی که ۹ سال ایستاده خوابید

روی دیوار خط می‌کشید تا حساب سال و ماه از دستش خارج نشود

بعد از آن‌که او را اسیر کردند و به استخبارات بردند هرچه بگویم کم است از تشنگی‌هایی که کشیده بود و آثار جراحت و زخم‌هایی که بر بدنش بود و آن‌جا مداوایش نمی‌کردند و با تمام توان آزارش می‌دادند. مثلا او را به پنکه آویزان می‌کردند و خیلی از کارهایی که برای گرفتن اطلاعات انجام می‌دادند.

عمونبی را به انفرادی بردند. طوری که  شب و روز و گذر زمان را درک نمی‌کرده است. چشم‌هایش را می‌بستند و هرازچندگاهی برای گرفتن اطلاعات می‌بردند. آن‌قدر کتک می‌زدند تا حرف بزند.

روی دیوار خط می‌کشیده تا حساب سال و ماه از دستش خارج نشود .شهید تندگویان آن موقع وزیر نفت بود و ایشان هم در زندان بعثی ها اسیر شده بود.آن‌ها در کنار هم بودند. اما همدیگر را نمی‌شناختند.  فقط به دیوار مشت می‌زدند و می‌گفتند من زنده‌ام. بعد سال‌ها زجر و شکنجه او را آزاد کردند. البته نه آزادی برای همیشه، بلکه او را از انفرادی به اردوگاه‌های معمولی بردند.

گمنام هستم و گمنام خواهم رفت

فاطمه حرف زیاد دارد. حرف‌هایی که  خیلی‌هایش را خودش هم تنهاشنیده است. چیزهایی را که تا سال ۱۳۷۸ برای عمو  اتفاق‌افتاده و حاضر نیست همه آنها را بگوید، حتی به فاطمه.

می‌خواهد همان‌طور که خودش می‌گوید گمنام باشد. من گمنام بودم. گمنام هستم و گمنام خواهم رفت.اما فاطمه معتقد است باید نسل‌های بعدی بدانند عمو و امثال او چه سختی‌هایی برای حفظ اسلام و انقلاب کشیده‌اند. مگر نمی‌گویند «کربلا در کربلا می‌ماند اگر زینب نبود؟ » پس فاطمه وظیفه خودش می‌داند آنچه را شنیده برای نسل‌های بعدی بگوید.

همیشه یکی از آرزوهایش این بود که مثل ما لباس معمولی اسارت را بپوشد

خیلی دوست داشتم خود عمو نبی هم برایم حرف بزند، اما حال‌وروز خوشی ندارد. حق دارد، هنوز همه آنچه را فاطمه گفته برایتان نگفته‌ام. تازه این‌ها همه آن چیزهایی نیست که در سینه عمو، راز شده و سال‌های سال است که تنها خودش می‌داند و خدایش.  بعضی از دوستانش هم می‌دانند؛ آن‌هایی که همرزمش بودند. آن‌هایی که در کنار او لباس اسارت پوشیده بودند. بعضی‌هایشان هستند و بعضی‌ها هم!

راستی از لباس اسارت گفتم. آقای سعید خداوردی یکی از دوستان عمو نبی است. فاطمه برایم تعریف می‌کند که آقای خداوردی می‌گوید عمو نبی خیلی عذاب کشیده‌است. همیشه یکی از آرزوهایش این بود که مثل ما لباس معمولی اسارت را بپوشد، چون تمام بدنش عفونی بود همیشه دشداشه می‌پوشید. آن‌جا هیچ طبابت و درمانی نبود. شاید خیلی دل‌خراش باشد اما آقای خداوردی می‌گوید: بچه‌ها با شیشه‌های شکسته اردوگاه قسمت‌هایی را که تورم داشته و داخل آن عفونت جمع‌می شده می‌بریدند. آب گرم می‌کردند و درحالی‌که مراقب بودند مأموران متوجه نشوند و تا جایی‌که می‌توانستند به وضعیت اسفناک او رسیدگی می‌کردند.

فاطمه که سال‌هاست در کنار عمو با این جراحت ها دست‌وپنجه نرم می‌کند از این‌همه تعاریف تعجب می‌کند. او می‌گوید هنوز هم عفونت‌های بدن عمو نبی باقیست. زیر بغل او به‌اندازه قابل توجهی  ورم و  عفونت می‌کنه.صبرمی‌کنم پوست قرمز ونازک شود تا عفونت‌ها بیرون بریزد و آن را پانسمان می‌کند. اما واقعاً رسیدگی به این جراحت ها در آن شرایط سخت و کاری بسیار عجیب بوده‌است. 

آن‌قدر ریش‌هایش بلند بوده که تا زیر پایش رسیده بود!

بعد از دو سال و نه ماه زجر و شکنجه در زندان انفرادی عمو نبی را به اردوگاه‌های معمولی بردند. می‌گوید آن‌قدر ریش‌هایش بلند بوده که تا زیر پایش رسیده بود. هیچ امکاناتی برای حمام و بهداشت نداشت. آب گوجه و بادمجان و  غذاهایی به او می‌دادند در حدی که تنها زنده بماند. وقتی آزاده‌ها با آن ظاهر روبرو می‌شوند  فکر می‌کنند جاسوس است.اما بچه‌های خرمشهر او را می‌شناسند. می‌گویند اسماعیل  است. پسر عمو ناصر. برادر محمد، نادر، منوچهر، امیر و حسین. زمان می‌برد تا همه قبول می‌کنند که او هم وطن است.

تصاویر مردی که ۹ سال ایستاده خوابید

حاج آقا ابوترابی گفت عمو نبی صدایش کنند

در اردوگاه‌های معمولی هم برای گرفتن اطلاعات همچنان او را شکنجه و آزار می‌دادند. همان جا بود که با حاج‌آقا ابوترابی؛ سید آزادگان همراه شد و با تدبیر ایشان موهایش را با تیغ تراشید تا ظاهرش طوری شود که نتوانند او را شناسایی کنند. اسماعیل در اردوگاه موصل بود. بزرگ‌ترین اردوگاه اسرا.

حاج‌آقا ابوترابی در میان دو سه هزار نفر از اسرا دستان او را بالا گرفت و گفت از امروز به او عمو نبی بگویند و دیگر راج پوت صدایش نکنند. این‌چنین بود که اسماعیل راج پوت از ۲۱سالگی عمو نبی نام گرفت.

 بدون اذن خدا برگ از درخت نمی‌افتد

فاطمه زنده ماندن عمو نبی را یک معجزه می‌داند و می‌گوید بدون اذن خدا برگ از درخت نمی‌افتد. زنده ماندن عمو هم حکمت خدا بوده وگرنه با آن‌همه بلا که بر سرش آورده‌اند زنده ماندن واقعا محال است.

از تئاتر بازی کردن در دوره اسارتش برایم گفت .از آن روزها که نقش صدام را بازی می‌کرده است.به هر حال جوان بوده‌است و پرشور.پای تاوانش هم می‌ایستاد. بعثی ها آن‌قدر او را کتک می‌زدند، به چهارمیخ می‌کشیدند، شکنجه می‌کردند، از پنجره آویزان می‌کردند، روی ریسمان انداختند و نگه می‌داشتند که نگو و نپرس. یک بار آن‌قدر او را کتک زده بودند و در گونی دم در اردوگاه رها کرده بودند که  همه فکر کرده بودند از دنیا رفته است و بالای سرش تا صبح دعا خوانده بودند. اذان صبح چشم باز کرده و همه دیدند که زنده است.

فاطمه باتعجب از من می‌پرسد واقعاً اگر خدا نخواهد آدم این‌طوری می‌تواند زنده بماند؟ و من حرفی برای گفتن ندارم جز این‌که بدون اذن خدا برگ از درخت نمی‌افتد.

تحویل عمونبی، در ازای ۱۰ نفر عراقی بود

سال ۶۹ بود  که آزاده‌ها را آوردند.اما تحویل عمونبی، در ازای ۱۰ نفر عراقی بود.

از بس بدنش جراحت و ورم داشت با هلیکوپتر او را به مرز ایران آوردندو به بیمارستان بقیةالله بردند. عموی خدابیامرزش او را تحویل گرفت. ۹ ماه بستری شد. هیچ‌کس را نمی‌شناخت. همه از خاطرش رفته بودند. عجیب نبود، آن‌قدر به سرش ضربه‌خورده بود و شکنجه‌شده بود که تکلم درست‌وحسابی هم نداشت. هنوز هم همین‌طور است. گاهی یک جمله را چند بار تکرار می‌کند و اگر کسی او را نشناسد فکر می‌کند بلد نیست صحبت کند.

جراحت‌های سخت تحفه لحظه‌ سخت اسارت بود

از جراحت‌های سخت عمو نبی گفتیم. از همان‌هایی که تحفه لحظه‌ سخت اسارتش بود و آثارش هرگز او را تنها نگذاشت.نوروپاتی پاهای عمو نبی و تنگی شدید کانال نخاعی نمی‌گذارد درست راه برود. خیلی جاها فاطمه دستانش را در دست می‌گیرد تا تعادلش را حفظ کند. خدا را شکر می‌کند که روی پاهایش می‌ایستد اما می‌گوید باید همیشه در کنارش باشد تا پاهایش نلرزد و روی زمین نیفتد. نداشتن تمرکز، ضعف اعصاب، آلودگی خون که نتیجه آمپول های آلوده‌ای بوده که از روی لباس به او تزریق می کردند. از بین رفتن بدن و پاهای او بر اثر ضربات شدید و نگهداشتن در مکانهای سرد و گرم. شکستن و خرد کردن استخوان‌های کمر، همه و همه اگر این شرایط که او پا توی سن گذاشته‌، شدیدتر هم شده‌ است. 

چهره ماندگاری که نه سال ایستاده خوابید

فاطمه می‌گوید:« با اینکه عمو نبی در این سال‌ها زجر زیادی کشیده و در تمام بیمارستان‌های تهران بستری بوده، اما هرگز دوست ندارد نامی از او برده شود و دوست دارد گمنام باشد.یادم می آید در همایشی که برای چهره‌های ماندگار برگزار شده بود از ما هم دعوت کردند.همان ابتدا مجری برنامه بی‌مقدمه پشت میکروفن گفت :«چهره ماندگار فردی است که نه سال ایستاده خوابید.» همه تعجب کردند، حاضران  چشم می‌چرخاندند تا این چهره را از بین جمعیت پیدا کنند. درجایمان میخکوب شده بودیم. هنوز کلامی با دخترم رد و بدل نکرده بودیم که یک دفعه عکس عمو نبی در مانیتور نمایان شد و زیر آن نوشت «مردی که نه سال ایستاده خوابید». صدای نفس‌های به شماره افتاده عمونبی را کنار گوشم می‌شنیدم که به شماره افتاده بود  اما رویم نمی‌شد نگاهش کنم.

تصاویر مردی که ۹ سال ایستاده خوابید

تنها از شیرینی‌ها حرف می‌زند

فاطمه حسینی که سال‌هاست از بودن در کنار تمام این سختی‌ها تنها از شیرینی‌ها حرف می‌زند خدا را شکر می‌کند و از رضایت از زندگی‌اش می‌گوید. از خدا می‌خواهد سایه همسرش همیشه مستدام باشد و نفس‌کشیدن خود و دخترش را به یمن برکت وجود او می‌داند.

دلی بزرگ اما تنگ ازبی مهری 

در پایان از او خواستم کمی از دغدغه‌هایش بگوید، از خودش ،از دخترش ،از درددل‌هایش و آنچه از من و امثال من انتظار دارد. 

از زبان خودش نمی‌گوید، از خانواده‌های ایثارگران می‌گوید که او و دخترش هم نمونه‌هایی از آن‌ها هستند. از بچه‌هایی که دوست دارند دست پدر را  بگیرند و به پارک و مسافرت بروند. از تأثیراتی که ناتوانی‌ها و ضعف ناشی از تمام این جراحت‌ها و شکنجه‌ها بر  دختران و پسرانی دارد که ثمره زندگی پدرانی ایثارگرند.

فاطمه که علاوه بر همسری نمونه، مادر است و دغدغه مهدیه خانم ۲۱ ساله را هم دارد می‌گوید: پسرها یک جورهایی استقلال دارند  اما دختر وابسته به پدر و مادر است و حمایت آن‌ها را نیاز دارد. او آرزو دارد مردم و مسئولین  این‌همه سختی را درک کنند و جانبازان، ایثارگران و آزادگانی که یک روز برای حفظ اسلام و انقلاب و سرافرازی ایران جانشان را فدا کرده‌اند مورد بی‌مهری واقع نشوند.

کد خبر 698720
منبع: فارس

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 93
  • نظرات در صف انتشار: 1
  • نظرات غیرقابل انتشار: 117
  • IR ۰۹:۱۶ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۷
    134 3
    مسئولين ما بايد درس بگيرند كه ما براي نظام زندگي گذاشتيم بنابراين .........
  • IR ۰۹:۲۶ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۷
    125 7
    فقط میخوام حس اون هم محله ای رو که به بعثی ها لوش داده و احتمالا پدربزرگ مهربون یه عالم نوه است بدونم چیه!!!!
  • محبوبه IR ۱۰:۰۹ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۷
    131 7
    خدا بهتون اجر بده که کنار همسر قهرمانتون مثل کوه ایستاده اید .
    • IR ۱۲:۳۸ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۷
      62 7
      خوش به حال عمو نبی ها چ سعادتی داشتن
  • محمد پ IR ۱۰:۳۸ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۷
    103 3
    مطمعن باش خیلی ها دوستش دارن وبدان خدا چقدر دوستش دارد که زنده مانده وشما که لیاقت داری در کنارش ماندی
  • IR ۱۱:۲۰ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۷
    97 4
    از خداوند مننان برای این مرد بزرگ سلامتی می خواهم
  • احمدی IR ۱۱:۲۴ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۷
    98 4
    بر شرفت درود خدایا خودت اجرش را همنشینی ابدی کنار معبودش قرار ده بر شرفت غبطه می خوریم ، به روزش که دیر نیست!!!!
  • IR ۱۱:۵۲ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۷
    114 7
    وای چه‌ قدر اسیرها زجر کشیدن تا ما امروز امنیت وآرامش داشته باشیم...خدایا کمکمون کن شرمنده ی عمو نبی ها نشیم...
    • بی حاشیه FR ۱۶:۰۰ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۷
      9 6
      خیلی هم امنیت داریم الان موریانه از داخل چوب چوب رو میخوره
  • رضائيان IR ۱۲:۰۵ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۷
    90 2
    سلام و تشکر از مطلب خوب تون. اما ای کاش این دست مطالب فقط در مناسبت های سالانه نباشه و حداقل هر هفته یک مطلب در مورد جنگ و شهدا و اسرا و جانبازان و.. قرار داده بشه. ما مدیون این عزیزان هستیم و باید همیشه نام و یادشون تا ابد باقی بمونه تا یادمون نره عزت و اقتداری که داریم چطور بدست مان رسیده و مراقبش باشیم..
  • ناشناس IR ۱۲:۱۸ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۷
    100 5
    ما همیشه مدیون شهدا واین عزیزان هستیم زنده باد عمونبی .زنده باد همسر و فرزندش خداوند همیشه سلامتی به این عزیزان بدهد ما فراموشتان نمی‌کنیم
  • IR ۱۲:۲۱ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۷
    82 4
    سلام ما شرمتده ای انسانها هستیم که با زجر ومشقت ایران را حفظ کردن خدا نگهدار این عزیزان باشه روح او مردهایی که رفتن شاد باشه
  • ایران DE ۱۲:۲۶ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۷
    73 4
    درود بر کسانی که اگر آن روزهای سخت نبودند معلوم نبود چه بر سر مامی آمد.تمام ما مدیون شهدا اسرا جانبازان و همه مدافعان حرم هستیم .درود بر روح امام ره .
  • محسن IR ۱۲:۲۹ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۷
    80 5
    حرفی ندارم بگم جز اینکه شرمنده ایم.
  • IR ۱۲:۴۰ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۷
    84 2
    صبر جمیل برای این همسر گرامی را از خداوند طلب میکنیم
    • ابراهیم IR ۱۳:۱۸ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۷
      43 3
      دورد به همیه اوسرا دورد به همیه شهدا من خودم هم زمان جنگ حضور داشتم میدونم چقدر سخته
  • جانباز جنگ US ۱۲:۴۹ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۷
    60 5
    همی آزادگان عزیز اکثرشون الان هشتشون در گروه نهشونه
    • IR ۱۲:۴۲ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۸
      1 0
      اون که جانباز هشتش گره ۹ هست من و امسال من چی بگیم
  • حسن IR ۱۲:۵۳ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۷
    47 4
    زنده اند آنانی که نفس نفسشان رابه پای این مرز وبوم دادند،همه یادبگیریم که ایثارگری بکنیم.تازندگی قشنگتر بشه.
  • رها IR ۱۳:۱۸ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۷
    46 1
    درقبال این رشادتهاوازجان گذشتن هافقط دوچیزازمسئولین میخواهیم ازبیت المال دزدی نکنندوبرای رفاه مردم وجوانان تلاش کنند
  • ب ص IR ۱۳:۲۰ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۷
    49 1
    واما چگونه قدر شناس زحمتهای این عزیزان بودیم. خدا به ما رحم کند که به ایشان هم پشت کردیم.
  • کوروش رضایی IR ۱۳:۲۲ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۷
    45 0
    امیدوارم همه، به ویژه کسانی که پست و مسئولیتی دارند، قدردان این زحمات باشیم.
  • محمد IR ۱۳:۵۱ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۷
    41 1
    درود به همه دلاوران جنگ ۸ ساله
  • IR ۱۴:۱۶ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۷
    46 0
    عمو نبی ما مردم این سرزمین خاک پای شما دلاوران کشور عزیزمان هستیم انشاالله سایه شما دلاوران همیشه بر سر ما باشد وامیدوارم ما وفرزندان ما ادامه دهنده راه شما قهرمانان باشیم برای ما وفرزندانمان با دل پاکتان دعا کنید التماس دعا
  • فریبا IR ۱۴:۲۴ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۷
    52 3
    عمو نبی یک شهید بسیار والا مقام زنده ست. شهدا واقعااااااا شرمنده ایم😭
  • IR ۱۴:۳۲ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۷
    50 2
    ما امنیت امروزمون رو مدیون همین اسرا وایثارگران هستیم
  • IR ۱۴:۵۲ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۷
    41 0
    شرمنده ایم😔😔
  • سعید ارجمند IR ۱۴:۵۶ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۷
    35 2
    به خدا ما شرمنده شما هستیم
  • محسن IR ۱۵:۱۲ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۷
    51 4
    یک کارمندبنیادشهید برجی ۱۵میلیون حقوق داردوجانبازان ۳ونیم حقوق حالا خودتان قضاوت کنید
    • رعنا IR ۱۶:۰۹ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۷
      10 0
      همه ما مدیون شهدا جانبازان و ازادگان هستیم من تو مدرسه شاهد کار کردم و میدانم روحیه بچه های اینابا بقیه فرق داره سلامت باشند شرمنده همشون هستیم
    • ج خ IR ۱۸:۰۵ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۷
      6 0
      درودبرشرف بزرگ مردان تاریخ
    • محمد از ایران بزرگ IR ۱۸:۵۸ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۷
      31 1
      دقیقا همین طور است، تازه نکته جالبش اینجاست که گاهی این عزیزان به بنیاد مراجعه می‌کنند با زخم زبان روبرو می‌شوند
  • مسافر IR ۱۶:۱۹ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۷
    4 0
    ما برای آنکه ایران کشور خوبان شود ،خون دلها خورده ایم .
  • علی اکبر IR ۱۶:۲۷ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۷
    9 1
    سلام برشهیدان درودبرجانبازان جنگ تحمیلی وسلام برهمسرفداکارعمونبی همیشه سرزنده وپایدارباشیدشما قسمت مهمی ازتاریخ انقلاب اسلامی ایران هستید
  • پری IR ۱۶:۳۱ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۷
    6 0
    چیزی برای گفتن ندارم فقط شرمنده شما قهرمانان مسئولین به فکر قهرمانان باشند
  • IR ۱۶:۳۹ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۷
    6 0
    آنهایی که در هر دولت و مجلس و هر کجا که دستی بر گرداندن روزگار کشور و حتی رشوه بگیران چشم باز کنند که امثال اینها در کشور زیاد هست سر پل صراط پاهایتان نلرزد و شرمنده نشوید
  • سید نعمت الله متمکن چرا IR ۱۶:۴۲ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۷
    3 0
    مردم قدردان عمو نبی باشند من هزاران بار دست و پای ایشان را می بوسم
  • علی IR ۱۶:۴۳ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۷
    4 0
    درود بی پایان به همه شهداوهمه جانبازان امثال عمونبی که ازجان ومال وناموسشان گذشتندتاما امروزراحت زندگی کنیم
  • حسن IR ۱۶:۵۲ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۷
    6 0
    سلام و درود به این بزرگوار که پرچم و علم حسینی رو که توی دستتون دارین با صداقت توی نگاهتون ورفتارتون بالا نگه داشتین . خداکنه مسئولی که فرزندش رو میره آمریکا تبعه اون کشور میکنه ، بیادو شما رو ببینه و درس عشق بازی یاد بگیره ، که اینطوری بشه ایران گلستان میشه
  • اکبر IR ۱۷:۰۹ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۷
    4 0
    خدایا تو بزرگی کریمی رحیمی بخشایندومهربانی از این استقامت های مردان شریف
  • IR ۱۷:۱۲ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۷
    6 0
    اتفاقا چند وقت پیش که بابت چندرغاز جلو مجلس تجمع کرده بودن مورد حمله یگان شورش و تعدادی بازداشت و حسابی از خجالت شون دراومدن
  • M.M IR ۱۷:۱۷ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۷
    4 0
    درود به ایشان که شیر مرد هستند...
  • بی نام IR ۱۷:۳۳ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۷
    3 0
    ما به جز شرمندگی هیچ چیزی نمیتونیم بگیم
  • IR ۱۷:۳۶ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۷
    4 0
    درود به شرفت،به احترام یک دقیقه سکوت
  • IR ۱۷:۴۰ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۷
    3 0
    بعد از جنگ از پسرهای مسئولین پرده برداری شد...
  • امیرحسین IR ۱۸:۱۲ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۷
    3 0
    برادر عزیزم ،آزاده سرافراز همه ما ملت ایران تا ابد مدیون رنج ها وزجرهاوازخودگذشتگی هایتان هستیم.هیچگاه رشادت های شما دلیرمردان وطن روفراموش نخواهیم کرد.اجرکم عندا...
  • IR ۱۸:۲۱ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۷
    6 0
    درود برمردان بزرگ
  • اکبری IR ۱۸:۲۸ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۷
    2 0
    در مقابل چنین استورهها شرمندهایم حرفی برا گفتن نداریم.
  • محمد US ۱۸:۳۵ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۷
    2 0
    مردانی هستندکه به بهانه همین جنگ رفتن به مردم دارند ظلم میکنند
  • ناشناس IR ۱۸:۴۹ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۷
    2 1
    اجرتون با سیدالشهداء .ما فقط شرمنده این😔
  • على KW ۱۹:۱۵ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۷
    22 0
    بخدا قسم که قلبم آتش گرفت چرا که اسارت گفتن بازبان آسان است اما از همان لحظه اول اسارت چها که بر اسیر می گذرد
  • حامد IR ۱۹:۱۶ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۷
    20 1
    من قربون خاک پای ازادگان هستم
  • IR ۲۱:۰۳ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۷
    20 0
    مسولین ، تلاش بیشتری کنید
  • کاظمی IR ۲۱:۱۵ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۷
    18 1
    درودبرشرافت و بزرگمردی تمام جانبازان و شهدا که مظهرشجاعت و شهامت هستندخداوندیاورتان باد
  • طیبه US ۲۱:۱۶ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۷
    20 1
    آزادگان مایه افتخار ما هستند خدا اونها را برای ما حفظ کنه دعای خیرشان را شامل حالمان کند،سرگذشت عمو نبی بسیار ناراحت کننده بود چه بسا عمو نبی های بسیاری در بین اسرا وجود داشته باشند که ناشناس باشند باید همه‌ی ما حواسمان به این عزیزان و خانواده هشون
  • IR ۲۱:۲۲ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۷
    18 0
    ما شرمنده ایم . مسئولین هم همینطور
  • IR ۲۱:۲۹ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۷
    13 3
    اینم یکی از هدیه های کشور دوست و همسایه و برادر ما عراق. من نمیدونم واقعا این جنایات عراق رو یه سریا چجوری فراموش کردن. خدا لعنت بکنه همه صدامیان رو
    • IR ۱۶:۴۴ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۸
      1 0
      صدام و نظامیانش بعثی بودن. حساب اونا از مردم شیعه عراق جداست
  • علیرضا IR ۲۱:۳۲ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۷
    20 0
    سلام و عرض ادب خدا انشالله سایه این بزرگ مردان را بر سر این نظام مقدس جمهوری اسلامی مستدام بدارد و انشالله این نظام و دولتمردان همتی بکنم و این غرامت جنگی که حق مسلم مردم ایران است از عراق متجاوز بگیرند
  • IR ۲۱:۳۴ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۷
    20 2
    این اسرا بنده خوب خدایند
  • حسن IR ۲۱:۴۵ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۷
    17 0
    درود بر شرافت اینچنین مردان میدانی،،،قهرمانان ما شما هستید،درسهای ما شما هستید،،شرمنده ایم
  • محمدرضا محمدی IR ۲۲:۱۰ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۷
    2 0
    خدا حفظ شون کند امروزیا یاد بگیرند
  • IR ۲۲:۱۵ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۷
    2 0
    مسولین یاد بگیرند
  • ال IR ۲۲:۲۱ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۷
    3 0
    عمو نبی جان صبر و استقامت شما ستودنی است...در پناه خداوند باشید...شما قهرمانان سرزمینم هستید.همه مردم ایران در برابر شهدا و آزادگان و ایثارگران مسئول هستند..ای کاش قدر این عزیزان را بیشتر میدانستیم
    • مح IR ۱۳:۰۵ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۸
      1 0
      ممنون قهرمان وشرمندهم ازشما بزرگوار
  • IR ۲۲:۴۴ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۷
    2 0
    نمونه والگوی صبر واستفامت‌است وهستند این‌عزیزان وباید جامعه قدر ابنها را بداند
  • هر چی ازخدا میخواهید بهتون بده قهرمان IR ۲۳:۰۰ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۷
    2 0
    هرچی از خدا میخواهید خدا بهت بده قهرمان
  • مسعود IR ۲۳:۱۳ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۷
    1 1
    ای رهبرازاده اماده ایم اماده
  • IR ۲۳:۱۵ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۷
    4 0
    فقط اشک و اشگ ریختم تصور حتی بک لحظه از این همه عذاب و سختی و درد را نمی توانم بکنم ،درود بر این بنده پاک خدا
  • IR ۰۷:۰۰ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۸
    3 0
    خدایا یکم از مردانگی ایشونو به مردان الان بده.
  • IR ۰۷:۴۹ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۸
    4 0
    همه مدیون آزادگان و جانبازان و شهدا و ایثارگران هستیم پس باید قدردان این عزیزان بود
  • حسن IR ۰۷:۵۲ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۸
    4 0
    سلام و دورود بر شما عزیزان مردان بزرگ که ایران ما از دست اهریمنان نجات دادید .تا ابد نامتان جاوید باد .این مطالب زیبا و روایتگران به گوش و چشم مسولین برسد که در میز خدمت جهاد کنند تا ایران را آباد کنند نه اینکه خیانت کنند و مردم رو در تنگنا قرار بدن ایران را خراب کنند
  • علی IR ۰۷:۵۵ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۸
    3 0
    درود به شرفت عمو نبی.ای افتخار آفرینان کشور .ای قهرمانان بی ادعا.ای پیروز مردان عرضه ایثار و شهامت
  • ط ع IR ۰۸:۲۶ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۸
    3 0
    درود برشهدا زنده وسلامت باشند همه اسرا
  • حجت IR ۰۹:۴۵ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۸
    2 1
    واقعاً حیف شدن مردانی امثال عمو نبی ها آرمانهای زیبایی داشتند نمیدونستن آخرش این میشه دروغ اختلاس دزدی وگرنه نمیرفتن بالاخره فردای هم هست چطوری میتونن جواب اینها را بدن جواب تاریخ را چی
  • IR ۰۹:۴۷ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۸
    3 0
    جانفشانی و ایستادگی این مردان بزرگ باعث مایه دار شدن گروهی در این روزها شده که سرنوشت ملتی را فدای منافع خود میکنند
  • علیرضا پایمرد IR ۱۰:۳۶ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۸
    2 0
    در راهروی مسولین عکسها و فیلم های شهدا جانبازان اسرا را نصب کنید تا. خجالت بکشند. کار کنند. دزدی نکنند و..........‌
  • حسین IR ۱۰:۳۷ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۸
    2 0
    بعضی وقتها ادم هیچ کلمه یا جمله ای که در شآن عمونبی ها باشه را پیدا نمیکنه! خوشا بحالت عمونبی که آخرت خودتو خریدی و حیف به ماها که ازاین قافله عقب موندیم و درگیر دنیا شدیم.....
  • رضا IR ۱۱:۰۷ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۸
    3 1
    برصدام لعنت برال سعود لعنت بریزید لعنت بررجوی لعنت برامریکا لعنت
  • رضا IR ۱۱:۲۳ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۸
    7 0
    خدایا چه جوری جواب این همه رنج رو بدیم
  • حسین IR ۱۱:۳۷ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۸
    6 0
    الگو باید باشه برای تمام مدعی ها
  • تقی IR ۱۱:۵۱ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۸
    4 0
    ما مدیون شهدای و این عزیزانمان هستیم و دستشان رامیبوسیم وبرایشان آرزوی سلامتی داریم
  • ناشناس IR ۱۲:۲۹ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۸
    3 0
    درودبرشرفت اوایل جنگ مردم واقعا مخلص بودند خدمت صادقانه می‌کردند ایمان قوی داشتند خدالعنت باعث وبانی جنگ را چه جوانهای شهیدشدند اسیرشدند خدالعنت کندبعثیون حرومزاده را
  • IR ۱۴:۴۷ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۸
    2 0
    درود به شرفت اشکمونو در اوردی
  • خودم IR ۱۶:۰۰ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۸
    0 3
    ایران از این قهرمانها کم نداره و اینها مایه افتخار ایران و ایرانی هستند اما ۹ سال ایستاده خوابیدن کجای این ماجرا بود؟ ۹ سال ایستاده زیست بهنر نبود؟
  • محمد DK ۱۶:۲۷ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۸
    0 1
    هنوزم خوابش میاد 🤣🤣🤣🤣🤣
  • موسی IR ۱۷:۱۵ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۸
    0 0
    چه فایده مسولیین زحماتشون رو پایمال کردن
  • داودطنوریان DE ۱۹:۵۹ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۸
    1 0
    سلام به ازدگان سر افراز
  • هادی پیرجانی IR ۲۰:۴۴ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۸
    1 0
    فقط همین میتونم بگم درودبرشرفت
  • IR ۲۱:۳۲ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۸
    1 0
    سلام به عمو نبی های وطن واقعا شهادت درلحظه بهتر از سالها اسارت وشکنجه ست خدا ازصبری که به اسرا داده و تونستن سالهای اسارت رو تحمل کنن به همه ی ما هم بده...
  • IR ۰۰:۰۵ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۹
    1 0
    متاسفانه رویه ی خوبی در پیش نگرفتند دولتمردان.طوری که آن جایگاهی که این عزیزان باید در جامعه داشته باشند را محروم اند ازش،شوخی نیست تحمل این همه مصیبت.خیلی گردنمان حق دارند.
  • شایسته IR ۰۱:۰۳ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۹
    1 0
    درود بر شجاعت واستقامت همه ی شهدا واسرا ودرود خدا بر صبر ومقاومت خانوادهاشون بی شک اگر از خودگذشتگی این عزیزان نبود ما الان این آرامش نداشتیم خدا لعنت کند اون کسایی که این زحمت ورنج این دلاور مردان رو نادیده میگرن چ از مردم یا مسولین بعضی دنبال مد وبعضی به بهانه ی تحریم آب میریزن تو آسیاب دشمن
  • IR ۰۳:۲۵ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۹
    2 0
    با عرض سلام و احترام خدمت مردمان با غیرت ایرانی،بنده هم برای شیر مردان ایرانی اجر جزیل وخانواده آنها اجرجمیل آرزو میکنم، اجرتون با سید شهیدان