1- "سوییت کلیدر" بی شک یکی از آثار مدرن موسیقی در ایران است که به تناسب فرم خود و با توجه به مولفههای اندیشه مدرن می توانست ذهن بسیاری از مخاطبان جدی موسیقی را درگیر خود کند، اما انتساب این سوییت به یک اثر ادبی (رمان با شکوه "کلیدر" نوشته محمود دولت آبادی) تمام معادلات ذهنی همان مخاطبان را به هم ریخت.
محمد رضا درویشی در گفتگویی با سایت فرهنگ و آهنگ گفته بود "باطن کلیدر را نشانه رفته ام" و همین نکته است که می تواند دریچه توجیههای فراوان را برای او باز کند. نگاه به عناوین موومان های هشتگانه سوییت کلیدر (سوگنامه دشت نیشابور، پگاه نیشابور، درو زمین دیمی سوزن ده، پشت دروازه بیهق، رویارویی سیدشرضا تربتی با گل محمد، وداع گل محمد، نعش کشتگان و خاتمه) به خودی خود گویای فراز و فرودی دراماتیک است که لااقل توقع می رفت این نوسانات در کلیت اثر به واسطه موسیقی اجرا شود.
وقتی یک هنرمند با نگاه به یک اثر از آن برداشت (آزاد یا وفادارانه) میکند و کلیت اثر ثانویه را به اثر اصلی نسبت می دهد،طبیعی است که محدودیت هایی را نیز باید به جان بخرد که حداقل ذهنیت از پیش ایجاد شده برای مخاطبش را خیلی به هم نریزد و این رعایت مستلزم آن است که هنرمند رگههایی از کلیت اثر اولیه را در خلق تازه خود لحاظ کند.
محمدرضا درویشی با انتخاب کلیدر دو ریسک بزرگ را به جان خرید که به نظر نگارنده آنچنان که ازاو توقع می رفت،از عهده اش برنیامد. نخست اینکه یک رمان- آن هم با حجم بالای کلیدر- در دل خود مولفه های دراماتیکی دارد که خواننده را همراه خود می کند و این وجه اساسی در سوییت کلیدر بسیار کمرنگ است. در واقع ریتم و تمپوی موجود در موومان های مختلف این اثر به قدری یکنواخت است که حاصلی جز ملالت به بار نمی آورد.
اگر چه ملال و اندوه بخشی از روزگار مردمان کلیدر است اما منطق یک اثر هنری هیچوقت نگفته است که برای القای یک حس-مثلا کسالت و ملالت- باید مستقیم رفت سراغ کششهای طولانی و ایجاد تعلیق و انتظار.افزون بر اینها نباید فراموش کرد که کلیدر شاهکار ادبیات اقلیمی ماست که حالا در عرصه ادبیات منثور ما یک آرکی تایپ است و می شود به عنوان فصلی دیگر در نثر فارسی آن را در دانشکده های ادبیات تدریس کرد.
با این اوصاف بهتر ان بود که درویشی سراغ مولفه های موسیقی ایران- به خصوص ملودی و جمله بندی های ایرانی – می رفت. البته با اینکه به طور مستقیم از سازهای ملی و بومی استفاده شود اصلا موافق نیستم که این کار دم دستی ترین فکری است که می تواند به ذهن یک آهنگساز برسد تا اثرش را امضا دار کند.
فضای مدرن کلیدر لحظه به لحظه مخاطب را از یک زمان و مکان جدا می کند و او را در موقعیتی ابزورد قرار می دهد که بی شک این باطن کلیدر و قهرمان هایش نیست. علاوه بر این فکر می کنم اندوه و ملال مردمان رمان کلیدر جنسی دیگر دارد که درویشی بهتر از هرکسی آن را می شناسد. شاید اگر این سوییت برداشتی از یک رمان شهری معاصر بود خیلی بیشتر تماشاگران کنسرت را همراه خود می کرد. البته تم اندوه یکی دیگر از تم های غالب سوییت کلیدر است که تکرار بیش از حد جملات موسیقایی آن را در گرداب ملالت گرفتار کرده بود.شاید درویشی در یک باز نگری بیشتر به روح ایرانی و بومی کلیدر بپردازد که یک اثر داستانی است و فرازو فرودهایش است که سبب می شود یک خواننده جدی ادبیات آن راپیگیری کند.
2- "شیشه رنگی"ساخته هوشیار خیام یک اثر خیال انگیز بود که در این کنسرت به خوبی اجرا شد و ارکستر سمفونیک ناسیونال اکراین نیز به خوبی توانست این پیانیست جوان را همراهی کند.
3 –"عصیان" اثر حسین علیزاده هم از قواعد بی قاعده موسیقی مدرن تبعیت می کرد که علاوه بر اجرای خوب خیام و ارکستر اکراینی گویای توانایی های علیزاده در خلق آثاری مدرن با رنگ و بویی ایرانی است.
4- "نی نوا" اما با خاطره های ماست و کوچکترین تفاوتی به راحتی می تواند این دنیای بزرگ درونی را به هم بریزد. اگر چه اجرای مجدد یک شاهکار برای مردمانی که تمام عمرشان را با نوستالژی سر می کنند یک ریسک بزرگ است اما این ریسک ها از علیزاده تجربه گر دور نیست.
نی نوا قطعه سلوهاست. سلوهای بلند نی و جمله های کوتاه برای ویولن. اما همین ارکستر که نقطه قوت قطعه های قبلی بود برای نی نوا به یک چشم اسفندیار بدل گشت. همانطور که گفتم نی نوا بر ریزه کاری هایی استوار است که این ریزه کاری های تکنیکی کاملا ایرانی است و ویولن نوازهایی می خواهد که با لحن موسیقی ایرانی آشنا باشند. اما ارکستر اکراینی و ویولن اول آن چندان با دستگاه نوا و جمله های تکنیکی علیزاده آن آشنا نبودند. در واقع لهجه اکراینی-روسی ارکستر سمفونیک اکراین سببشد که روح ایرانی موجود در نی نوا و دیگر قطعات چندان جاری نباشد. همین نکته باعث افت در اجرای نی نواشده بود.البته از هنر نی نوازی پاشا هنجنی و وفا مصباحی نباید گذشت.
4- "ترکمن" پایان خوب بود برای یک کنسره که با اندوه و ملالت آغاز شده بود و دوباره به ما یادآوری کرد که موسیقی ایرانی چقدر جای کار و خلاقیت دارد.
موخره: در شرایطی که یک رکود نسبی بر موسیقی ما حاکم است اجرای چنین کنسرتی از سوی همه کسانی که موجب این تفاق شدند جای "دست مریزاد" دارد.