این کشور آفریقایی در روزگاری نه چندان دور به جز رنگ چهره مردمانش، شباهتی به آفریقای سیاهی که عموما میشناسیم نداشت. زیمبابوه زمانی انبار غله آفریقا محسوب میشد و مانند امروز به کمکهای برنامه جهانی غذا برای ادامه حیات نیازی نداشت. این کشور زمانی بهعنوان الگوی آموزشهای همگانی در آفریقا و حتی در جهان معرفی میشد، زیرا بیش از 90 درصد از جمعیت حدود 14میلیونی آن با سواد هستند. افول یک کشور از اوج عزت و آبادانی به حضیض تورم و وبا چگونه اتفاق افتاد؟
سرنوشت زیمبابوه از بدو استقلال تاکنون با سرنوشت یک مرد گره خورده است که هنوز بهعنوان نماد مبارزه با استعمار غرب در اذهان آفریقاییها بهطور اخص و جهان سومیها بهطور اعم جایگاهی دارد: رابرت موگابه. رهبر سابق چریکهای سیاهپوست در رودزیای جنوبی که بعدها به زیمبابوه تغییر نام یافت، یک معلم و استاد دانشگاه دارای 7 مدرک دانشگاهی است که بعد از سالها مبارزه سیاسی، تحمل زندان و مبارزه مسلحانه علیه یان اسمیت و سفیدپوستهای حاکم در رودزیای جنوبی (سابق)، توانست در سال 1980 در انتخاباتی دمکراتیک و به لطف پیروزی گسترده حزبش موسوم به ZANU
( اتحادیه ملی آفریقایی زیمبابوه) در مجلس، بهعنوان نخست وزیر کشورش انتخاب شود.
در همین سال رودزیا به زیمبابوه تغییر نام یافت. موگابه در این زمان منادی عدالت خواهی سیاهانی بود که اکثریت مردم سرزمیناش را تشکیل میدادند، اما از کمترین حقوق و مزایا برخوردار بودند.
وی 10سال قبل از نلسون ماندلا، خواستار آشتی میان سیاهپوستان و سفید پوستان شد و وقتی به قدرت رسید، کوشید ضمن احقاق تدریجی حقوق سیاهان، زمینه را برای ارتقای کشورش در عرصههای قارهای و جهانی فراهم کند؛ باید گفت موگابه تا اندازه زیادی به این مهم نایل شد.
زیمبابوه در سالهای بعد از جنگهای داخلی 1982 تا 1987 که با تحریک و تحرک انگلیسیها بر کشور تحمیل شده بود، پیوسته مسیر آبادانی و ترقی را طی کرد. بر این اساس درصد باسوادی در این کشور به بالاتر از 90 درصد جمعیت بالغ شد و کشور به لطف کشت و کار پر رونق خود به لقب انبار گندم آفریقا ملقب شد.
طلا، الماس و تنباکو به دیگر منابع درآمدی کشور تبدیل شدند و جهانگردان از سراسر جهان برای دیدن آبشار ویکتوریا و دیگر زیباییهای طبیعی زیمبابوه به این کشور آمدند. آنانی که پایتخت زیمبابوه را از نزدیک دیده اند، هراره را از نظر زیرساختها و استانداردهای شهرسازی با بهترین و زیباترین شهرهای اروپایی و آمریکایی مقایسه میکنند.
اما این دوران خوش آبادانی و شکوه، 12-10 سالی بیشتر دوام نمیآورد. فشارهای خارجی به همراه برخی اشتباهات مدیریتی موگابه بهتدریج کشور را به درون منجلاب بحران اقتصادی و سیاسی سوق میدهد که البته در رفتار انگلیس بهعنوان استعمارگر سابق ریشه دارد.
ماجرا از آنجا آغاز میشود که دولتهای پی در پی انگلیس - از تاچر تا بلر- درباره بازگرداندن و به عبارتی تقسیم زمینهای کشاورزی میان اقلیت سفیدپوست و اکثریت سیاهپوست خلف وعده و حتی مقاومت و کارشکنی میکنند. براساس توافقات لانکستر هاوس میان رهبران استقلالطلب زیمبابوه و سران وقت انگلیسی در سال 1979، مقرر میشود زمینهای کشاورزی بعد از گذشت 10 سال بین سیاهان و سفیدها تقسیم شود؛ اتفاقی که نه تنها بعد از 10سال رخ نمیدهد، بلکه در ادامه با سرسختی موگابه بر سر احقاق این حق، این کشور را به بحران میکشاند. واقعیت این است که انگلیس به مانند همیشه تاریخ خود، از وفای به وعده، وقتی منافعش ایجاب نمیکند، سر باز میزند.
به این جهت است که موگابه بعد از چندی تلاش برای بازپسگیری زمینها بهصورت مسالمتآمیز، اصلاحات ارضی خود را در سال 2000 به اجرا میگذارد و روند بازپسگیری زمینهای کشاورزی از اقلیت سفیدپوست در این سال آغاز میشود. اقدام موگابه و دولت وی که در واقع اجرای یک توافقنامه محقق نشده با 10 سال تاخیر است، ابدا برای سران استعمارگر پیر خوشایند نیست و از این سال است که اهرمهای فشار بر زیمبابوه در سطح بینالملل شروع به کار میکند.
از جمله اهرم های فشار غرب تعلیق عضویت زیمبابوه از جامعه کشورهای مشترک المنافع بود که بعد از انتخابات ریاستجمهوری سال 2002 که به پیروزی مجدد موگابهانجامید، با موج گسترده تبلیغات رسانهای علیه موگابه همراه شد. در این میان اشتباهات موگابه و دوستانش در راس قدرت نیز آب به آسیاب دشمن ریخت.
موگابه که روند سلب مالکیت سفیدپوستان را از سال2003 به بعد سرعت میدهد، زمینها را عموما در اختیار نزدیکان خود در قدرت یا حداکثر کشاورزانی که تبحر و تخصص مطلوبی در امر کشاورزی ندارند قرار میدهد. به این ترتیب اندک اندک بازده محصول زمینهای بارور گذشته نقصان مییابد تا جایی که زیمبابوه که روزگاری صادرکننده گندم و محصولات کشاورزی بود به دریافتکننده کمکهای کشاورزی تبدیل میشود.
همزمان در صحنه سیاسی کشور، فضاهای حیات دمکراتیک تنگتر میشود و موگابه که به درستی دست انگلیس و آمریکا را از آستین اپوزیسیون سیاسی بیرون میبیند، فشار و خفقان را بر مخالفان حاکم میگرداند. این وضع بهانه لازم را برای اعمال تحریمهای جدید بر زیمبابوه آماده میکند.
تحریمهای انگلیس و آمریکا در عرصههای مالی و اقتصادی، با تبلیغات گسترده ضدموگابه و اشتباهات مدیریتی وی در داخل، همراه میشود تا بهتدریج تورم در این کشور به مرزهای باورنکردنی برسد. کشوری محصور در خشکی که اقتصادش بر کشاورزی استوار است و در دوره شکوفایی کشاورزی بیش از 50 درصد درآمد ناخالص ملی و 70 درصد اشتغال خود را از این راه تامین میکند، با افت کشاورزی و بهدنبال آن بسته شدن تدریجی راههای صادرات منابع معدنی مانند طلا و الماس، اندک اندک فقیر و فقیرتر میشود.
سیاستگذاریهای ضدتورمی دولت موگابه در داخل نیز متاثر از فضای تحریم خارجی راه به جایی نمیبرد تا اینکه در سال2007 روند افزایش غولآسای تورم آغاز میشود. ارقام هزار و دو هزار درصد به راحتی درنوردیده میشود تا امروز در حالتی استثنایی در جهان شاهد تورم سالانه بالای 200میلیون درصدی در این کشور باشیم.
واقعیت این است که زیمبابوه زمانی رو به افول گذاشت که رهبر آن موگابه در نبردی نابرابر به جنگ استعمار پیر یعنی انگلیس رفت. اشتباهات بعدی وی در بستن فضای سیاسی داخل و تکیه بیش از حد به کشورهایی مانند چین که با استفاده از فضای تیره روابط زیمبابوه با غرب بازارهای داخلی زیمبابوه را بهخود اختصاص داد، این رهبر 84ساله آفریقایی را به خارج از رینگ هدایت کرده است.
وی که در سال2008 نیز در انتخاباتی بحث برانگیز مجددا به ریاستجمهوری رسید، امروز حتی به دعوت و تذکر دوستان آفریقایی اش در متن کشورهای سادک ( جامعه کشورهای جنوب آفریقا) و در راس آنها آفریقای جنوبی نیز بیتفاوت است و با اجتناب از تقسیم قدرت با جناح مخالف که براساس شواهد و قرائن پیروز واقعی انتخابات اخیر است و دست کم کنترل مجلس را در اختیار گرفته، کشورش را همچنان در تیررس هدف دشمنان خارجی قرار داده است.
داستان زیمبابوه داستان رهبری ضداستعماری است که به نماد مبارزه با غرب استعمارگر و در راس آنها انگلیس تبدیل شد، اما وقتی به درستی و براساس حقوق مسلم مردم کشورش، در برابر نظام سلطه قد علم کرد، تحت شدیدترین تحریمهای بینالمللی و ضدتبلیغات رسانهای قرار گرفت تا از پا بیفتد. موگابه چه به زور و چه بهصورت مسالمت آمیز، دیر یا زود از صحنه قدرت کنار خواهد رفت. در هر دو حال این تصویر نماد مبارزه با استعمار غربی انگلیسی است که شکسته شده و البته باید به تلخی پذیرفت که خود موگابه نیز در آن نقشی جدی ایفا کرده است.