سه‌شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۷ - ۰۴:۴۶
۰ نفر

دکتراحمدرضا همتی مقدم: حمله اسرائیل به غزه این روز‌ها اگر چه در صلحی شکننده به سر می‌برد اما همچنان حافظه جهانی نمی‌تواند شدید‌ترین جنایات جنگی را که در این جنگ مشاهده کرده از خاطر بزداید.

 در این جنگ نابرابر اما اسرائیل در توجیه عملکرد خود، به استدلال مشهوری در فلسفه اخلاق یعنی «دفاع از خود» متوسل شده است تا جنایات خود را توجیه کند، به گونه‌ای که اکثر رسانه‌های غربی  نیز مرتبا در پایان اخبار خود این جمله را تاکید می‌کردند که «‌اسرائیل مدعی است که این جنگ در دفاع از خود است». در این مقاله کوتاه سعی شده  استدلال رژیم صهیونیستی برای جنگ بر مبنای این ادعا بررسی شود.

استدلال اسرائیل را می‌توان به ‌صورت زیر صورت‌بندی کرد:

1)‌حماس یک متعرض (aggressor) و مهاجم است چون با نقض آتش‌بس و زدن راکت به مناطق اسرائیلی، حقوق مشخص اسرائیل را نقض کرده است.

2)‌تهاجم و تعرض برای نقض حقوق شخصی دیگر (به گونه‌ای که منجر به مرگ او شود) مصداق بارزی از «علت عادلانه» (و کشتن آن فرد) برای دفاع از خود است.
3)‌در نتیجه اسرائیل در ایجاد این جنگ از خود دفاع کرده است.

در بررسی این استدلال می‌توان هر دو مقدمه استدلال را مد نظر قرار داد. ابتدا به‌طور مختصر مقدمه دوم استدلال را بررسی می‌کنیم و سپس بستر مقاله را به نقد مقدمه اول اختصاص می‌دهیم.

1) بررسی مقدمه دوم

سؤال اصلی در بررسی مقدمه دوم این است که آیا جنگ می‌تواند مصداقی از «دفاع از خود» باشد؟ قطعا سؤالی که پیش از این سؤال باید بدان پاسخ داد این است که «چرا مدافعین، اخلاقاً محق هستند تا کسی را که به آنها تعرض کرده و قصد کشتن آنها را دارد، بکشند؟»  فرض می‌کنیم پاسخ مناسبی به این سؤال وجود دارد و شخص مدافع اخلاقاً چنین حقی داشته باشد.  چرا این سؤال پیش می‌آید که جنگ می‌تواند مصداقی از دفاع از خود باشد؟ چون معمولا مفهوم دفاع از خود مفهومی است که میان اشخاص و افراد به کار می‌رود و کاربرد آن برای ملیت‌ها و دولت‌ها می‌تواند محل مناقشه باشد. دفاع از خود را می‌توان به‌صورت مجموعه‌ای از روابط نرماتیو میان چهار مولفه تحلیل کرد:

1- مدافع یعنی کسی که صاحب حق است، 2- مهاجم 3- عملی که محتوای حق «صاحب حق» است 4- هدف و غایت دفاع از خود یعنی خوبی و خیری که مدافع قصد کرده آن را حمایت کند یا حفظ کند؛ مثلا زندگی خود مدافع (رودین 2004).

حال اگر حقوق مدافع بر مبنای روابط نرماتیو میان این چهار عنصر شکل می‌گیرد، برای گسترش این مفهوم برای جنگ باید ببینیم این عناصر (یعنی مدافع، مهاجم، محتوا و غایت) چگونه تعبیر می‌شود و خود جنگ اصلا چه نوع رابطه‌ای است؛ آیا رابطه‌ای میان اشخاص است یا رابطه‌ای میان هویت‌های سیاسی مانند ملیت‌ها و دولت‌ها؟ در اینجا دو راهبرد می‌توان اختیار کرد: یکی تحلیل تقلیل‌گرایانه است مبنی بر اینکه دفاع ملی، کاربرد خاصی از حق دفاع از خود شخصی است؛ دوم راهبرد «مشابهت» است که حق دفاع از خود ملی را از طریق مشابهت با دفاع از خود شخصی توضیح می‌دهد.

اگر تحلیل تقلیل‌گرایانه را بپذیریم این مشکل به وجود می‌آید که سربازان درگیر در جنگ ممکن است افرادی را که لباس نظامی پوشیده‌اند یا افرادی را که به جنگجویان کمک می‌کنند (مثلا غذای آنها را تهیه می‌کنند) اما مستقیما در حال جنگیدن نیستند بکشند که چنین وضعی نمی‌تواند مصداق بارزی از دفاع از خود شخصی باشد چون در این حالت هریک از آن افراد مستقیما حق حیات سرباز را نقض نکرده است. همچنین گاهی افراد مدافع در یک جنگ دفاعی خود دست به حمله می‌زنند که این چندان با مفهوم دفاع از خود شخصی سازگار نیست (برای فهم بهتری از ماهیت مفهوم دفاع از خود می‌توان به این مقاله رجوع کرد:

جودیت تامسون 1991). در صورتی که از راهبرد «مشابهت» استفاده کنیم باید دو نکته را مد نظر قرار دهیم:

 1) تهاجم نظامی ضرورتا حیات و زندگی کسانی را که به آنها تعرض شده تهدید نمی‌کند. یک کشور ممکن است تمامیت ارضی کشور دیگری را مثلا با ورود به آن کشور نقض کند اما هیچ کسی را نکشد مشروط به آنکه کسی مقاومت نکند.

 اگر کشور مدافع (کشوری که به آن تعرض شده) حق کشتن افراد مهاجم را دارد، موجه‌بودن این عمل ، به‌ دلیل این نیست که دفاع از خود وجود دارد؛ توجیه برای کشتن در مورد دفاع از خود بدین دلیل است که فرد متعرض و مهاجم، پیشاپیش حق خود را برای حیات از دست داده، اگر فرد مدافع برای بقا و نجاتش مجبور به کشتن او باشد.

2) توجیه برای کشتن در حالت دفاع از خود بدین دلیل است که فرد مهاجم مسئول خلق موقعیتی است که گریزی برای انتخاب وجود ندارد و باید میان حیات مدافع و حیات مهاجم یکی انتخاب شود، در نتیجه اگر کسی باید کشته شود آن کس فرد مهاجم است. اما شاید سربازان درگیر در جنگ، مسئول خلق چنین موقعیتی نباشند(تامسون 1999).  اینکه آیا جنگ واقعا مصداقی از مفهوم دفاع از خود است یا نه محل بحث‌های فلسفی بسیاری است و استفاده از آن در استدلال اسرائیل محل مناقشه خواهد بود.اما اگر فرض کنیم جنگ مصداقی از دفاع از خود است، مقدمه اول استدلال اسرائیل در هر حال مقدمه باطلی است و در ادامه به بررسی این استدلال  می‌پردازیم.

2) بررسی مقدمه اول

معمولا 3 رویکرد سنتی درباره اخلاق در جنگ وجود دارد: رئالیسم، پاسیفیسم و جنگ عادلانه. نظریه جنگ عادلانه  بیان می‌دارد که دولت‌ها و حکومت‌ها می‌توانند توجیه اخلاقی برای ایجاد جنگ داشته باشند اما دیدگاه‌های رئالیستی بر این باورند که اصول اخلاقی و مفاهیم اخلاقی را هیچ‌گاه نمی‌توان در زمان جنگ به کار برد.

آنچه جنگ را هدایت می‌کند قدرت و امنیت ملی کشورهاست. پاسیفیست‌ها کلا معتقدند که چه توجیه اخلاقی موجهی برای جنگ وجود داشته باشد، چه اصلا اصول و مفاهیم اخلاقی را نتوان برای جنگ به کار برد، جنگ در هر صورت امری نادرست است چون هر جنگی مستلزم کشتن است و کشتن، امری نادرست است.  نظریه جنگ عادلانه نظریه‌ای است که این روزها برای ایجاد جنگ (‌مانند جنگ آمریکا علیه عراق و افغانستان و اخیرا جنگ اسرائیل) قویا به کار گرفته می‌شود. ردپای این نظریه را می‌توان در آرای ارسطو و آگوستین یافت، اما معروف‌ترین نظریه‌پرداز این نظریه پروفسور والزر است.

 این نظریه به 3 بخش تقسیم می‌شود:
 1- عدالت هنگام شروع ایجاد جنگ
2-      عدالت در هدایت جنگ بعد از آنکه جنگ رخ داد
3- عدالت در توافق صلح و مرحله پایانی جنگ.هرکدام از این بخش‌ها قواعد و شروطی دارند که برآورده‌شدن این قواعد آن بخش را عادلانه می‌سازد. (1) مهم‌ترین شرط بخش اول یعنی عدالت در هنگام شروع جنگ، «علت عادلانه» است. این شرط را می‌توان به‌صورت زیر صورت‌بندی کرد:

 علت عادلانه: اگر دولت یا کشور الف توسط دولت یا کشور ب مورد تهاجم قرار گیرد، کشور الف حق دارد برای دفاع از خودش با کشور ب جنگ کند.
مهم‌ترین علت عادلانه، دفاع از خود است. درصورت‌بندی بالا مفهوم تهاجم و تعرض نیز وجود دارد که می‌توان به‌ صورت زیرآن را صورت‌بندی کرد:

تعرض و تهاجم: کشور الف توسط دولت یا گروهک ب مورد تعرض قرار گرفته، اگر و تنها اگر ب با استفاده از نیرو و تجهیزات نظامی، حقوق اساسی و پایه‌ای شهروندان و دولت الف را نقض کند.

از حقوق اساسی و پایه‌ای می‌توان تمامیت ارضی و استقلال یک کشور و حق تعیین سرنوشت و استقلال شهروندان و دولت را نام برد.

همان گونه که در سطور بالاتر گفته شد، حق «دفاع از خود» تا حدی بر پایه روابط نرماتیو میان مدافع و غایت عملش مدلل می‌شود. اما همچنین این حق بر این پایه استوار است که غایتی که مدافع در طلب آن است، خوبی یا ارزشی است که این خوبی و ارزش استفاده او را از اعمال آسیب‌رسان در دفاع از خودش، موجه می‌سازد. این نکته 3 محدودیت مهم را در حق دفاع از خود موجب می‌شود: 1- متناسب‌بودن عمل مدافع با عمل مهاجم، 2- ضرورت استفاده از یک عمل آسیب‌رسان؛ یعنی چاره دیگری جز استفاده از آن عمل نباشد، 3- قریب‌الوقوع‌بودن و یا در حال رخداد بودن عمل مهاجم.

البته این محدودیت‌ها به‌طور دقیق‌تر در شروط سه بخش جنگ عادلانه قرار دارد. بعد از این مقدمات، حال استدلال اسرائیل را بررسی می‌کنیم.

الف) اسرائیل در مقدمه اول استدلال خود ادعا می‌کند حماس یک مهاجم و متعرض است که حقوق اساسی آنها را نقض کرده است. چرا اسرائیل چنین ادعایی دارد؟ مهم‌ترین دلیلی که اسرائیلی‌ها آورده‌اند این است که حماس آتش‌بس را نقض کرده و با زدن راکت عملا تمامیت ارضی اسرائیل را نقض کرده است. آیا این ادعای اسرائیل درست است؟ 

اتفاقا حماس از هنگام آغاز آتش‌بس یعنی 19 ژوئن 2008 هیچ‌گاه ابتدا آتش‌بس را نقض نکرد بلکه این اسرائیل بود که در چهارم نوامبر 2008 با حمله هوایی به غزه و کشتن
 5 فلسطینی و زخمی‌کردن آنها عملا آتش‌بس را پایان داد. این حمله اسرائیل منجر به پاسخ حماس شد و آنها به سوی اسرائیل موشک شلیک کردند.

نقض آتش‌بس توسط اسرائیل در رسانه‌ها منعکس نشد بلکه حمله موشکی حماس به‌عنوان عملی متعرضانه شناخته شد. همچنین از همان ابتدای آتش‌بس اسرائیل در داخل نوار غزه ناحیه خاصی را امنیتی اعلام کرد و بیان کرد درصورت ورود فلسطینی‌ها به داخل این ناحیه آنها را هدف قرار می‌دهد. این عمل از اساس آتش‌بس را از معنا تهی می‌کند.

ب) حتی اگر بپذیریم که حماس ابتدا آتش‌بس را نقض کرده، محاصره نوار غزه بعد از روی‌کارآمدن دولت حماس، خود مصداق بارزی از نقض حقوق شهروندان و دولت است چون به گونه تدریجی موجب کشتن افراد می‌شود و اگر استدلال اسرائیل مبنی بر دفاع از خود موجه باشد، حماس نیز در این حق موجه است و اصلا پیمان آتش‌بس برای افراد تحت محاصره بی‌معناست. آنها در واقع با نقض آتش‌بس کاملا از خود دفاع کرده‌اند.

ج) شاید اسرائیلی‌ها ادعا کنند که محاصره غزه، پیشگیرانه و برای جلوگیری از حملات حماس بوده است چون حماس با تهدیدات رفتاری، اهانت‌های مستقیم و همچنین به‌رسمیت‌نشناختن اسرائیل و گاه حملات انتحاری، مصداق تعرض و تهاجم بوده است. قطعا برخی اعمال کاملا مصداق تعرض بر مبنای صورت‌بندی ذکرشده از تعرض است؛ مثلا ورود نظامیان یک کشور به کشور دیگر یا شکستن حریم مرز‌های یک کشور و توأم این اعمال. یکی از محدودیت‌ها برای حق «دفاع از خود»، قریب‌الوقوع بودن تهدیدات یک کشور یا یک شخص است.

 اما چه چیزی یک تهدید را قریب‌الوقوع می‌سازد؟ به واسطه چه چیزی سخنان فرد الف برای فرد ب تهدیدی برای کشتن فرد ب خواهد بود، به گونه‌ای که فرد ب را وادار سازد در دفاع از خود اقدام کند؟ در زندگی عادی بارها مواردی را مشاهده کرده‌ایم که فردی حین عصبانیت ادعا می‌کند که کس دیگری را خواهد کشت؛ آیا چنین فردی مستحق کشتن است به خاطر تهدیدی که کرده است؟

اگر افراد صرفا به خاطر تهدیدات خود بخواهند زندانی یا کشته شوند دیگر کسی باقی نمی‌ماند! قطعا تمهیدات نظامی و حتی صحبت‌های رهبران یک کشور ضرورتا حمله پیشگیرانه را موجه نمی‌سازد؛ همچنین اگر کشوری تسلیحات و جنگ‌افزارهای خود را افزایش دهد یا کشور دیگری را به رسمیت نشناسد ضرورتا نتیجه نمی‌دهد که آن کشور قصد تهاجم و تعرض دارد، مگر آنکه مستقیما و بالفعل تعرض کند.

مطمئنا ارائه فرمول و راهنمایی برای اینکه کشور خاصی مصداق تعرض است یا نه، غیرممکن است اما این واقعیت آشکار است که لزوما کشور تهدیدکننده، متعرض نیست و لزوما کشور تهدیدشده بی‌گناه نیست؛ به همین دلیل یکی از شروط «عدالت هنگام شروع جنگ» داشتن قصد صحیح است. «قصد صحیح» را می‌توان به‌صورت زیر صورت‌بندی کرد:
قصد صحیح: کشور یا دولت الف قصد صحیح برای ایجاد جنگ دارد اگر و تنها اگر این قصد بر مبنای علت عادلانه باشد.

این صورت‌بندی تاکید دارد که اگر قصد و نیت کشوری برای ایجاد جنگ تلافی و انتقام باشد چنین قصدی غیراخلاقی بوده و آن جنگ نیز عادلانه نخواهد بود.

د) اسرائیل با عدم‌قبول پیشنهاد سازمان ملل برای خروج از مناطق اشغالی و رفتن به مرز‌های تعیین‌شده، از سال‌ها پیش نقش یک متعرض را داشته است و حتی اگر مسئله را عقب‌تر ببریم با اشغال برخی از نواحی فلسطین و کشتن فلسطینی‌ها خود کاملا متعرض و متهاجم بوده است و حق دفاع از خود همواره برای فلسطینیان محفوظ بوده است.
 بنابراین اگر استدلال اکنون اسرائیل را بپذیریم، همین استدلال برای فلسطینی‌ها نیز به کار می‌رود.

ه) فرض کنید اسرائیل برای دفاع از خودش جنگ را آغاز کرده اما یکی از محدودیت‌ها برای دفاع از خود متناسب‌بودن عمل مدافع است. حماس تنها چند موشک شلیک کرده بود؛ حق دفاع از خود، بیان می‌دارد که اسرائیل نیز اگر دفاع از خود را مد نظر دارد به همان اندازه باید عمل کند. اسرائیل با حمله زمینی و هوایی و کشتار فجیع، هیچ جنگ عادلانه‌ای انجام نداده است. آیا انداختن چند موشک که تلفاتی نیز نداشته چنین پاسخ فجیعی را می‌طلبد؟
همان‌گونه که بیان شد جنگ عادلانه واجد شروطی است؛ چه هنگام شروع جنگ، چه در زمان خود جنگ و چه در پایان جنگ. یکی از شروط «عدالت در هدایت جنگ» این است که امنیت غیرنظامیان حفظ شود.

کشتن غیرنظامیان توسط اسرائیل نقض کامل جنگ عادلانه است. ممکن است کسی اینجا ادعا کند که هدف اسرائیل نیروهای حماس است اما چون اعضای حماس در میان مردم پنهان می‌شوند اسرائیل ناچار است برخی مراکز غیرنظامی را بمباران کند. این استدلال بر مبنای اصول جنگ عادلانه نادرست است.

 اولا غزه ناحیه‌ای متراکم و پرجمعیت و کوچک است. رفتن نیروهای ‌شبه نظامی میان مردم گریزناپذیر است.

ثانیا حتی در این صورت حمله به جمعیت غیرنظامی به بهانه کشتن نظامیان بر مبنای جنگ عادلانه موجه نیست و اتفاقا قوانین بین‌المللی نیز آن را مصداقی از جنایت جنگی خوانده است.

 اخیرا حمله اسرائیل به یک مدرسه با هیچ معیاری از دفاع از خود سازگار نیست.
نتیجه اینکه ادعای اسرائیل مبنی بر حق دفاع از خود اولا صادق نیست چون خود اسرائیل مهاجم بوده و نه حماس؛ ثانیا اسرائیل هیچ‌یک از محدودیت‌های حق «دفاع از خود» را رعایت نکرده و عمل اسرائیل با اصول جنگ عادلانه سازگار نیست.

 استدلال اسرائیل برای حمله به غزه استدلال صحیحی نیست و آنها حق دفاع از خود را وسیله‌ای قرار داده‌اند تا عمل خود را موجه سازند، اما نه در شروع و نه در هدایت جنگ اصلا عادل نبوده‌اند و هیچ‌گاه نخواهند بود.

پی نوشت:
1)‌ شروط «عدالت هنگام شروع جنگ» عبارتند از: علت عادلانه، قصد صحیح، اعلان عمومی، جنگ آخرین راه باشد، احتمال موفقیت وجود داشته باشد، مدنظر قراردادن خوبی و خیر جهانی. برای آشنایی با جنگ عادلانه و شروط مختلف آن می‌توان به منابع زیر رجوع کرد:2006، Orend و مدخل «جنگ» در دانشنامه فلسفی استنفورد.

کد خبر 73441

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار غرب آسیا

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز