«پنچری» نمایشنامه‌ای است که در ایران به تکرار اجرا شده است. با برداشت‌ها و شیوه‌ها ی مختلف. این بار هم احسان ناجی این متن فردریک دورنمات را در تماشاخانه شهرزاد روی صحنه آورده است.

پنچری

همشهری آنلاین، شقایق عرفی‌نژاد: این نمایش داستان مردی است که یک شب ماشینش در جاده ای پنچر می‌کند و مجبور می‌شود در یک ویلا و کنار چند قاضی بازنشسته شب را بگذراند، جایی که این قاضی‌ها بازی عدالت را برای او اجرا می‌کنند و اتفاقات عجیبی می‌افتد. اجرای ناجی از این متن با تغییرات زیادی انجام شده است. در باره این اجرا و تغییرات با او صحبت کردیم. احسان ناجی پیش از این نمایش‌های «همچون یرما» و «خرس» و «آواز غول» را اجرا کرده است. پنچری هم آخرین کار اوست که هفته آخر اجرایش را در تماشاخانه شهرزاد می‌گذراند. در این نمایش شهرام عبدلی، رامین پرچمی، حمید میهن‌دوست، پوریا ‌عبدی، علی عطایی حور و سارا مداح بازی می‌کنند:

اول از انتخاب یک نمایشنامه رادیویی برای صحنه و روند تبدیل آن به نمایش  صحنه‌ای صحبت کنیم. چطور این اتفاق افتاد؟

پنچری اول یک داستان بوده که دورنمات نوشته و بعد آن را تبدیل به نمایشنامه رادیویی    می‌کند. این سئوال را هم زیاد از من پرسیده می‌شود که چرا یک نمایشنامه رادیویی را روی صحنه اجرا کردی. این نشان می‌دهد که ما از نظر ادبیات نمایشی در فقر چشمگیری به سر می‌بریم که این مسئله عجیب است. اصولا وظیفه یک گروه نمایشی تنظیم نمایش برای آن گروه و آن نمایش است. این کار را یا کارگردان یا دراماتورژ انجام می‌دهد. من اصولا نمایش اقتباسی کار می‌کنم. دو هملت کار کرده‌ام، یکی تراژدی و یکی کمدی و همینطور اقتباس‌های دیگر. همه این متن‌ها را هم برای اجرای خودم تنظیم می‌کنم و دست به بازنویسی می‌زنم. معمولا متن را به دو دلیل انتخاب می‌کنم. یا متن خیلی روی من تأثیر می‌گذارد یا متناسب با شرایط جامعه است. جای نمایش پنچری قصد داشتیم نمایشی با عنوان «دانمارک جایی برای خلوت نیست» را کار کنیم که اقتباسی از هملت بود و سال‌هاست دنبال اجرای آن هستم. اما فکر کردم زمانی است که می‌توانیم پنچری را کار کنیم. نمایشنامه‌ای بود که مدت‌ها  می‌خواستم کارش کنم. اتفاقا با این که رادیویی است، بسیار تصویری است. ولی به دلیل تغییر لوکیشن‌های زیاد، نمایش سختی است. من شروع به بازنویسی کار بر اساس زاویه دید خودم کردم.

 پرسش من به دلیل تعجب از اجرای یک نمایشنامه رادیویی برای صحنه نبود. بیشتر روند تبدیل به این اثر به یک اثر صحنه‌ای را می‌خواستم بدانم.

بله. متوجه هستم. ولی حرف من یک اعتراض کلی بود. متاسفانه همانطور که گفتم فقر نوشتار داریم. یعنی بچه‌ها یا متنی را کار می‌کنند که نمی‌فهمند یا متن اصلا متن ارزشمندی نیست. مهم‌ترین مسئله برای یک نمایش از نظر من نمایشنامه است. بسیاری از مدرسین تئاتر جهان هم این را می‌گویند. یکی از منتقدان خودمان هم گفته تا زمانی که روی کاغذ چیزی درست نباشد، روی صحنه هم درست نیست.

می‌دانم متن در روند تبدیل با تغییرات زیادی مواجه شده است.

من اصولا دو نوع بازنویسی می‌کنم. یا پیش از تمرینات کل پروسه بازنویسی را انجام می‌دهم یا با گروه خطی را پیدا می‌کنیم و آن خط را با استفاده از ایده‌ها و اتودهای گروه و ایده‌های کلی خودم جلو می‌بریم. در مورد پنچری هم با متن اصلی تمرین را شروع کردیم و بعد از دو جلسه با بچه‌ها  ایده‌هایمان را مطرح کردیم و در نهایت به یک طرح رسیدیم که شامل لوکیشین و کاراکترها بود. من با استفاده از این طرح شروع به نوشتن کردم و جلسه پانزدهم تمرین متن دیگر کامل شده بود.

یعنی همزمان نوشتن تمرین‌ها  هم ادامه داشت.

دقیقا. البته همانطور که گفتم یک سوم تمرین‌ها که گذشته بود، متن کامل شده بود.

برای شما نمایش در باره عدالت است یا در باره کنش‌هایی که در برابر هم داریم و به هم ضربه می‌زنیم و در مواردی حتی متوجهش نمی‌شویم؟

برای من اینطور نیست که بگویم نمایشی که کار کردم درباره چیست. چون به نظرم هیچ نمایشی در باره یک چیز نیست. شاید یک ایده اصلی داشته باشد و آن همان است که باعث می‌شود، متن دورنمات بعد از این همه سال همچنان تازه باشد. از این نظر مفهمومی‌ که مورد نظر شماست، می‌تواند همان عدالت باشد. اصولا دورنمات به رویدادهای مهم اجتماعی یا سیاسی می‌پردازد. ولی باز هم می‌گویم هیچوقت اعتقاد ندارم کاری که انجام داده‌ام، در باره یک موضوع است. ولی در مورد این کار می‌توانیم بگوییم ایده اصلی عدالت، احقاق حقوق انسانی و خودشناسی است. اما چیزی که من در متن پررنگ کرده‌ام، اصول اولیه انسانی و شهروندی است که همه باید از آن برخوردار باشند. ولی باز هم می‌گویم بزرگترین آثار هنری، هرمنوتیک دارند و مخاطب می‌تواند چند برداشت داشته باشد. حتی برداشت‌هایی که خالق اثر حتی به آنها فکر هم نکرده است.

نمایشنامه دورنمات در یک ویلا با چند قاضی می‌گذرند که دوران بازنشستگی‌شان را سپری می‌کنند و بازی عدالت را برای این حوصله‌شان نرود، راه انداخته‌اند. اما در بازنویسی شما اتفاقات در یک تعمیرگاه ماشین می‌گذرد. در باره این کمی‌ صحبت کنید.

ما دنبال لوکیشینی بودیم که نه تنها محل پنچرگیری است، بلکه کارکردهای دیگری هم دارد. مثلا وکیل مدافعی که رامین پرچمی ‌نقشش را بازی می‌کند، دنبال درست کردن بولبرنگ ماشین تحریرش است. یا دادستان همان اول که وارد می‌شود، در باره حقوق شهروندی صحبت می‌کند. ما دنبال فضایی بودیم که محل برآورده کردن نیازهایی از جنس‌های مختلف باشد. ولی در اجرای این مکان به عنوان تیوپ و لاستیک استفاده کردیم. برای من هوایی که در تیوپ‌ها  وجود دارد، تبدیل به انسان شد. بعد المان‌های دیگری مثل ماشین تایپ یا آمپول نمادین راستی اضافه شد. ما دنبال دادگاه نمادینی بودیم که خواسته‌های زیادی را برآورده می‌کند. البته محدودیت‌های زیادی برای اجرا در سالن‌های خصوصی وجود دارد. همین الان در سالنی که کار ما اجرا می‌شود، ۴ نمایش دیگر اجرا می‌روند. به همین دلیل فرصتی برای تعویض و نصب دکور وجود ندارد. ما بسیاری از ایده‌ها ی نوری‌مان را به دلیل همین فرصت کمی‌که سالن در اختیار گروه‌ها  می‌گذارد، از دست دادیم. بنابراین فقط به المان‌های ضروری کوچک بسنده کردیم.

ماجرای پنچری که در ذهن اتفاق می‌افتد| کسی که تئاتر متفکر دغدغه‌مند کار می‌کند، نباید کارش را تعطیل کند

شما یک فضای ذهنی ایجاد کرده‌اید. انگار همه این وقایع در ذهن «تراپس» می‌گذرد. در نمایشنامه، جلاد شب به تراپس پتو می‌دهد و صبح او سوار ماشینش می‌رود و از ویلا می‌رود. در صورتی که در کار شما انگار اصلا این پنچری در ذهن تراپس اتفاق افتاده است.

ساختار مدوری که در متن وجود داشت و از شاکله‌های اصلی تئاتر ابزورد هم هست، شیوه مورد علاقه من است. این که همه چیز در کوتاه‌ترین زمان ممکن اتفاق می‌افتد، ولی در ذهن ما اتفاق بزرگی است. من این کار را در نمایش خرس هم انجام دادم. در اینجا هم به این نتیجه رسیدیم که دادگاه تبدیل به دادگاه‌های شخصی کاراکترها شود. خودم علاقه زیادی به فضاهای ابژکتیو و ذهنی دارم. شیوه نگارش نمایشنامه هم این امکان را به من می‌داد که این کار را بکنم و فضا را طوری طراحی کنم که انگار در ذهن تراپس می‌گذرد.

جلاد هم همنام تراپس است و در آخر به تراپس می‌گوید که خود اوست.

همه این آدم‌ها  آلفردو تراپس هستند. ما یک پرداخت به اسم انسان داریم و یک پرداخت به این معنی که یک انسان چقدر گستردگی دارد. چقدر طلب دارد و این طلب‌ها در دادگاه شخصی‌اش مطرح می‌شود. اجتماع ما را طوری بار می‌آورد که اولین سانسورچی ما خودمان هستیم. من تلاش کردم محکوم کردن جامعه از سوی فرد و محکوم کردن خودش از طرف خودش را نمایش دهم.

اما در ساختن این فضای ذهنی انگار چندان موفق نیستید. بخشی از آن البته به امکانات سالن برمی‌گردد که در باره‌اش صحبت کردید. این که نمی‌توانستید نور و دکور زیادی داشته باشید. ولی علاوه بر آن چیزهای دیگری هم که لازم است وجود داشته باشد تا این فضای ذهنی ساخته شود، وجود ندارد.

فضا کاملا در هم تنیده است. یک اثر نمایشی باید حس‌های مختلف را در تماشاگر برانگیزاند. من به دنبال این هستم که در یک نمایش حس‌های مختلف مثل ترس و خنده و غم وجود داشته باشد. حس‌هایی که مجموعه آنها انسان را می‌سازد. در این نمایش خیلی سعی کردم این فضاها را گسترده‌تر کنم. یعنی در یک فضای گروتسک هستیم و حس‌های متضاد کاملا متقابل هم را داریم. مثل وحشت و خنده. به بچه‌ها هم همیشه گفته‌ام که لبه تیغ حرکت می‌کنیم. اگر یک لحظه از دست برود، دومینووار بقیه لحظه‌ها را هم از دست خواهیم داد. بنابراین در هر اجرا فضا و حس متفاوت است. در یک اجرا ممکن است درست باشد و در اجرا بعد از دست رفته باشد. فضایی است که ریسک زیادی دارد. بعضی از شب‌ها تماشاگر بسیار زیاد می‌خندد، ولی در شب‌های دیگر این اتفاق نمی‌افتد. من این ریسک را کرده‌ام که حس‌های مختلف را کنار هم نمایش دهم و ببینم چه واکنشی ایجاد می‌کند.

ماجرای پنچری که در ذهن اتفاق می‌افتد| کسی که تئاتر متفکر دغدغه‌مند کار می‌کند، نباید کارش را تعطیل کند

کمی‌ هم در باره بازی‌ها  صحبت کنیم. بازی‌ها  همچنان جای کار دارد. جاهایی انگار صحنه را گم می‌کنند. یا همینطور در بخش‌هایی صداهایی انقدر پایین است که تماشاگری که سه ردیف بالاتر نشسته است، اصلا چیزی از گفت‌وگوها را نخواهد شنید.

در باره بازی‌ها  ما دو پروسه انتخاب و تمرین را داشتیم. بچه‌ها یی که انتخاب شدند، تا به حال مقابل هم بازی نکرده بودند. مثلا شهرام عبدلی و رامین پرچمی ‌اصلا با هم بازی نکرده بودند و فضاهای متفاوتی داشتند، ولی خیلی زود زیر یک چتر قرار گرفتند. در باره بیان هم کاملا به فضای کلی نمایش ربط پیدا می‌کند. می‌توانم بگویم کار ما یک کار آوانگارد است و فضاها مدام در هم دیزالو می‌شود.

نه. منظورم زمانی نیست که در حرف هم می‌پرند. یکی دو صحنه است که صداها بسیار نامفهوم هستند و تن صدا پایین است.

این را که صداها باید از یک مرزی بالاتر باشد که همه تماشاگران بشنوند، چندان قبول ندارم. سعی کردم صداها بالانس باشد، ولی اعتقادی به این که صدا بلند باشد، ندارم. ولی به هرحال ما لازم داریم که از بیرون مواردی به ما گوشزد شود که مثلا این صحنه درست اجرا نشده، یا صدا شنیده نشده است.

از اجرا در این شرایط خاص بگویید.

ما به جز این شرایط خاص و این که هنرمندان در این شرایط دو دسته شده‌اند، مشکلات دیگری هم داشتیم. مثل سرمای بی‌سابقه و کمبود گاز و آلودگی شدید هوا. در کشور ما متاسفانه اولین ضربه به هنر زده می‌شود. به خصوص تئاتر. در حالی که در کشورهای پیشرفته اگر مشکلی به وجود بیاید، سراغ هنرمندان می‌روند و کمک می‌خواهند، هنرمندان ما دست به تحریم زدند که البته نظرشان محترم است. ولی من حسم این بود که نباید این کار را بکنیم. در شرایط جنگ هم تئاتر تعطیل نشد. فردریش شیلر می‌گوید آنگاه که کار تمام نهادهای سیاسی تمام می‌شود، کار تئاتر آغاز می‌شود. ما به عنوان هنرمند، کارمان روشنگری است و اینطور است که می‌توانیم کنار مردم باشیم. وقتی حرف از تعطیلی تئاتر می‌زنیم، به این معنی است که فکر می‌کنیم تئاتر یک شغل نیست، یک سرگرمی‌ است. من با کسی که در این شرایط کنسرت خنده برگزار می‌کند، بسیار مخالفم. ولی کسی که تئاتر متفکر دغدغه‌مند کار می‌کند، نباید کارش را تعطیل کند. ما باید تلاش کنیم حرفمان را بزنیم. از نظر من تئاتر شغل است و اگر حرفه‌ای کار می‌کنیم، نباید تعطیلش کنیم.

کد خبر 736261
منبع: همشهری آنلاین

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha