وقتی زنگ میزنم به او برای مصاحبه، با خوشرویی قبول میکند. وقتی میگویم که عکاس ما را آفیش نمیکنند بیاید بالا، بدو بدو میآید پایین و میایستد وسط خیابان تا عکسهایمان را همان دم در بگیریم.
وقتی از پلههای شبکه دو بالا میرویم، همه به او میگویند خدا خیرت بدهد که همیشه دل همه را با برنامههایت شاد میکنی.
وقتی مینشیند برای گفتوگو، به من میگویند: او را عذاب ندهید. او مدام باید ورجه ورجه کند، الان به سختی روی یک صندلی بند شده است! وقتی میگویم چند سالتان است؟ میگوید: سال 68 کارم را شروع کردم. آن موقع 22 سالم بود، الان نمیدانم چند سالم است!
مسعود روشنپژوه 17 سال است که دارد مسابقه محله را اجرا میکند، یعنی در واقع در کنار سه نسل بوده و هنوز که هنوز است درک میکند که خیلیها دلشان میخواهد شیرینکاری بکنند و او به آنها این اجازه را میدهد.
روشن پژوه ویکی از نوجوان های شرکت کننده در مسابقه
- میدانید که به چه بهانهای مزاحمتان شدهایم ؟
نه!
- مسابقه محله.
آهان، فکر کردم برای بقیه اجراهایم آمدید!(1)
- این مجموعه جدیدی که در حال ضبطش هستید، چند قسمتی است؟
140 قسمت.
- راستی چرا اسم مسابقه، «مسابقه محله» است، اما شما میروید توی مدرسهها؟
- در واقع مدرسهها هم جزئی از محلهها هستند. ما باید از لحاظ امنیتی مراقب وضعیت بچهها و رفتوآمد آنها باشیم. بنابر این دیدیم امنترین جا، مدرسهها هستند.
- حالا واقعاً به محلههای مختلف میروید، یا فقط اسم برنامه این است؟
نه، ما واقعاً هربار به یک محله سر میزنیم. حالا هم که داریم به شهرهای دور میرویم تا قیه بچهها بتوانند در برنامه شرکت کنند.
- جالب است که سعی میکنید ویژگیهای بومی هر شهر را هم نشان بدهید.
این رسالت ماست و یک جور ادای دین.
- چهطور شرکتکنندگان را انتخاب میکنید؟
اغلب آنها دبستانیاند و بخشی از آنها راهنمایی. برای ما هنرهای فردی و توانایی جسمی ملاک است که آنها را میسنجیم و البته شیرینکاریهای آنها را هم محک میزنیم.
- گفتید شیرینکاری؛ سالهای سال است که این بخشی از مسابقه شماست؛ چطور این بخش را در مسابقه گنجاندید؟
حتماً دیدهاید که توی هر فامیل وقتی چند نفر به هم میرسند، بچههایشان را به رخ هم میکشند که پسر من بلد است صدای فلانی را تقلید کند. یا تردستی بلد است. احساس کردیم که بچهها بعضاً این کارها را انجام میدهند و با این کار هم به باورهای خاص میرسند. شیرینکاری هم جذابیت دارد، هم نوآوری. پس ما به آن بها دادیم. وقتی فردی این فرصت را پیدا میکند که هنر فردیاش را به دیگران نشان بدهد، اعتماد به نفس پیدا میکند.
نمایی از مسابقه محله
- فکر نمیکنید از دید خیلیها شیرینکاری لوس است؟
چون بچهها آن را انجام میدهند، نه. از آنجایی که در شخصیتسازی آنها تأثیر دارد، اصلاً سبک و لوس نیست.
- توی این 71 سال چند برنامه ضبط کردهاید؟
1200 تا.
- واقعاً؟
بله، مسابقه محله پرسابقهترین مسابقه تلویزیون و قدیمیترین برنامه بعد از «ورزش و مردم» است.
- پس با آن زندگی کرده و میکنید؟
بله، جزئی از زندگی شخصی و خصوصی من شده است.
- فکر میکنید دلیل تداوم این برنامه چه بوده؟
بچهها. چون آنها بیحد و مرزند.
- در لایههای زیرین برنامه شما آموزش گنجانده شده، هدف شما از این نوع تعریف برنامه چه بوده؟
هدف برنامه ما حضور بچهها در تلویزیون و مشارکت آنها در برنامهسازی بوده، اما هدف مهمتر این بوده که به بچهها بیاموزیم که میتوان با کمترین هزینه هم سرگرم شد. ضمن آنکه بازی نقش مهمی در شکلگیری خلاقیت و شخصیت کودکان و نوجوانان دارد.
- مسابقهها را چه کسی طراحی میکند؟
خودم.
- فکر نمیکنید یک روز خلاقیتتان تمام شود و به تکرار بیفتید؟
نه، چون سرگرمی تمامی ندارد. ما با هر چیزی میتوانیم سرگرمی خلق کنیم. ما خواستهایم که بچهها یاد بگیرند که مشارکت کنند و به شکلهای گوناگون این امکان را برای آنها فراهم کرده ایم.
- اما شما جواب سؤال من را ندادید.
چه سؤالی؟
- اینکه ممکن است روزی خلاقیتتان تمام شود.
موافق حرفتان نیستم، چون تنوع هیچوقت از بین نمیرود، ما چون برنامهسازیم این تنوع را کشف میکنیم.
- شما برای بزرگسالان هم اجرا میکنید . فکر نمیکنید در کار کودک و نوجوان موفقتر هستید؟
من مجری هستم، کار من اجراست. مجری یک آچار فرانسه است، به دنبالش میآیند. پس من شخصاً نمیتوانم بگویم که برای کار کودک و نوجوان ساخته شدهام.
یکی از عکسهای قدیمی مسابقه محله
- گمان میکنید تمام انرژیتان را خرج بهتر شدن مسابقه محله کردهاید؟
بله، این کار را کرده ام.
-
ساختن این برنامه خستهتان نمیکند؟
چرا، یکبار چهارهزارنفر تماشاچی داشتیم. چون حساسیت روی بچهها زیاد است، آنها هم مدام توی سروکله هم میزنند، ما واقعاً برای اداره برنامه خسته میشویم.
- با تمام بچهها کنار میآیید یا در واقع میشود پرسید که آنها با شما ارتباط میگیرند؟
ببینید، کودک و نوجوان فرقی نمیکند که شمال شهری باشد یا جنوب شهری، همگی ویژگیهای مشترکی دارند.
- یعنی سر جایزه هم دعوایشان نمیشود؟ شما جایزههای کوچکی به بچهها میدهید، توقع چیز بزرگتری ندارند؟
نه، بخش مادی برای بچهها مهم نیست. این بخش برایشان مهم است که در تلویزیون نشان داده میشود که آنها برنده شدهاند؛ آنها بهره معنوی میبرند.
- مطمئنید؟
بله. شاید برایتان جالب باشد بدانید که من در یکی از کشورهای خارجی با خانمی روبهرو شدم که استاد دندان پزشکی بود. او آمد جلو و گفت وقتی کلاس سوم بوده در مسابقه محله شرکت کرده و یک جعبه پر از مداد و خودکار برده و هنوز که هنوز است آن را نگه داشته. میبینید بعد از این همه سال او همچنان تأثیر آن اتفاق را با خودش حمل میکند.
- توی بچگی، خودتان هم شیرینکاری بلد بودید؟
تردستی و از این قبیل کارها میکردم.
- آن موقع هم پر جنب و جوش بودید؟
بله.
- از مدرسه که به خاطر کارهایتان اخراج نشدید؟
نه، اما پدرم را چند بار خواستند مدرسه تا بفهمند من که نه خانه بودهام و نه مدرسه ،کجا بودهام؟
- کجا بودید؟
والیبال.
- واقعاً ؟ هنوز هم بازی میکنید؟
بله.
- چند تا بچه دارید؟
دو تا؛ دخترم 13 ساله است و پسرم 8 ساله.
- مسابقه محله را میبینند؟
اگر خواب نباشند.
- آنها را در مسابقه شرکت دادهاید؟
نه، پارتیبازی نمیکنم.
- اما با آنها هم از این بازیها میکنید؟
گاهی.
- ورزشکار که هستید، نویسنده چه؟
نه، چیزی نمینویسم.
- مطالعه می کنید؟
علاوه بر مطالعه روزمره مثل روزنامه و مجله، کتاب هم میخوانم.
- در باره کودکان و نوجوانان چه طور، مطالعه میکنید؟
نه، مطالعه نمی کنم . کار من شبیه شماست. الان شما بدون این که روی کاغذ سوالی نوشته باشید، با من مصاحبه میکنید. من هم بعد از این همه سال تجربههایی دارم که در کتابها نیست، مگر این که بخواهم وارد فضای جدیدی شوم، آن وقت میروم مطالعه میکنم.
- گاهی فکر نمیکنید که بعضی جاها، مسابقه خیلی از سن مخاطبانش کمتر جلوه میکند؟
مثلاً کی؟
- منظورم میکروفن برنامه است که کله عروسک است. آخر به درد یک نوجوان دوران راهنمایی نمیخورد!
واقعیتش این است که هر برنامهای یک لوگو یا نشانه دارد. من با خودم فکر کردم که لوگوی ما تکراری نباشد؛ این بود که سر عروسک پسرم را آوردم و چسباندم سر میکروفن و روی گوشهایش نوشتم مسابقه محله تا آرم برنامهمان باشد!
- حتماً یک و یک و یک، دو و دو و دو را هم خودتان سروده اید، نه؟
نه، آن اوایل با کمک تهیه کننده به این فکر کردیم که مسابقه باید زمان داشته باشد، تصمیم برآن شد که تماشاچیها اعلامش کنند. ما این ریتم را برای آن در نظر گرفتیم.
- چرا بعضی وقتها این ریتم تغییر میکند و شما زمان بیشتری به شرکتکنندهها میدهید؟
وقتی میبینم که بچهها دارند با جان و دل تلاش میکنند، نمیتوانم فرصت برنده شدن را از آنها بگیرم.
- شما همیشه اینقدر مهربانید؟
[در اینجا همکار آقای روشنپژوه به من اشاره میکند که بله.]
- پس در واقع شما در تلویزیون نقش بازی نمیکنید؟
نه .[همکارش هم تایید میکند.]
- هیچوقت دلتان خواسته جای کسی باشید؟
بله، من مدتها دلم میخواست جای خودم باشم. جایی باشم که الان هستم.
- و حالا خوشحالید؟
بله، من تمام این سالها خودم مسابقهها را طراحی کردهام و به جایگاهی که دلم میخواست رسیده ام.این روزها حتی به ما گفتهاند به شیوه مسابقه محله قرار است کتابی نوشته و در آن سرگرمی به بچهها آموزش داده شود. من حتی برای یک پارک هم وسایل سرگرمی طراحی کردم.
- احتمالاً از همان بچگی برای خودتان بازی اختراع میکردهاید، درست است؟
بیشتر کارهای مشارکتی میکردم. راهنمایی که بودم برای مدرسه تعاونی راه انداختم.
- پس دلیل این که نَفس همکاری در مسابقه دیده میشود، به خاطر گذشته شماست؟
شاید.
- حرف خاص دیگری هم هست که دلتان بخواهد بگویید؟
بله، چند وقت پیش فهمیدم که در ترکیه مسابقهای پخش میشود به نام «این محله». دقیقاً «مسابقه محله» را کپی کرده بودند. رفتم توی سایت آنها و دیدم که چهار سال است که این برنامه پخش میشود.
- و هیچ کاری نکردید؟
نه، من خوشحالم که تمام این سالها بدون کپی کردن از چیز یا کسی برنامه ساختهام.
- برنامه جدیدی برای کودکان و نوجوانان دارید؟
یک مسابقه داریم به اسم «تابستان»، تابستان نه به معنای فصل، بلکه بر وزن تاکستان است. چون برنامه پر از «تاب» است، این اسم را برایش انتخاب کردیم و داریم آن را ضبط میکنیم.
- میشود در آخر یک آرزو بکنید؟
بله، من یک دنیای خوب را برای کودکان و نوجوانان آرزو میکنم.
- منظورتان از دنیای خوب چیست؟
یک دنیای بدون دردسر، صاف و صادق و پر از سلامتی.