همشهری آنلاین، شقایق عرفینژاد: نمایشنامه «قویتر» از نوشتههای آگوست استریندبرگ است؛ نمایشنامهنویسی که به شکسپیر سوئد شهرت دارد و از پایهگذاران تئاتر مدرن در اسکاندیناوی است. نمایشنامههای او در باره مسئله قدرتند و به دلیل مسائل شخصی با همسرش همیشه مسئله ازدواج در آثارش برجسته است. قویتر هم یکی از نمایشنامههای اوست که به این مسئله و ارتباط انسانها میپردازد. در نمایشی که جواد تولمی روی صحنه برده، با ترکیبی از بازیگر و عروسک مواجهیم که امکانات نمایشی ویژهای ایجاد کرده است. با جواد تولمی در باره این نمایش صحبت کردیم:
از انتخاب متن بگویید. چرا سراغ این متن رفتید؟
قویتر، یکی از متون کوتاه استریندبرگ و یکی از مونولوگهای اوست که در جامعیت و زیر متن خود به موضوع و مناقشه خانواده و چالشهایی که زن و مرد در زندگی با آن روبهرو هستند، میپردازد. تم اصلی متن به موضوع رقابت اشاره دارد؛ رقابتی که در آن دو نفر در یک رینگ بوکس با به چالش کشیدن همدیگر سعی میکنند پیروز ماجرا باشند، ولی در پایان هیچکدام از این افراد موفق به کسب امتیاز برتری نمیشوند و فرد قویتر ماجرا مشخص نیست. اگرچه این متن بخشهایی از زندگی و تجربههای زیستی خود استریندبرگ را نیز در خود دارد، در کل استفاده از یک تم جامع جهانی درون خانوادگی باعث شد که این متن را برای اجرا انتخاب کنم.
ترکیب بازیگر و عروسک در کار شما وجود دارد. از این بگویید و این که از اول قصد داشتید به همین شکل کار کنید یا در حین تمرین به این ایده رسیدید؟
در سالهای 78 یا 79 با خواندن و مواجهه اولیه با متن ایده عروسک را در متن دیدم، ولی نه به این شیوه و ترکیب بازیگر و عروسک، بلکه صرفا عروسک. ولی در طی این سالها جرأت اجرای آن را به دلیل سنگینی متن و نیز شناخت ناکافی از دنیا و اعجاز عروسک نداشتم. اما قویتر اصولا از متونی است که پس از خواندن در ذهن باقی میماند و هرگز فراموشش نخواهید کرد. این متن سالها به عنوان یک فایل باز اجرایی گوشه ذهن من بود و هر بار که فکر اجرای یک کار یا وسوسه اجرای متنی در ذهنم شروع میشد، ابتدا این متن چالش خودش را با من شروع و خودنمایی میکرد. برای همین در سال 98 با فراخوان هجدهمین جشنواره بینالمللی تئاتر عروسکی و پذیرش متن در جشنواره و همینطور آشنایی من با استاد نسیم یاقوتی به عنوان عروسکساز و گفتوگو در مورد طرح و ایدههای اجرایی بالاخره این جسارت در من قوت گرفت و نتیجه کار نمایشی شد که در حال حاضر در سالن سایه روی صحنه است.
در باره تکثیر شخصیت این متن در بازیگر و عروسکهای مختلف بگویید.
متن اصلی متکی بر دو شخصیت ایکس و ایگرگ یا املیا نوشته شده است و از آنجا که برای کارگردانی هر اثر نمایشی تجزیه و تحلیل متن آزاد است و ارائه دیدگاه در شکلگیری اثر نمایشی روی صحنه میتواند اثرگذار باشد، من متن را از منظر روانشناسی و شخصیتی که روحی آزرده و اسکیزوفرن دارد با نگاه به تئوریهای یونگ و فروید مورد ارزیابی قرار دادم؛ دنیایی که در آن همه چیز سیال و در فضا معلق است، یک دنیای سورئال بر خلاف متن که شاید بار اکسپرسیونیستی یا رئالیستی در خود دارد. البته در این میان فانتزی و زیباییهای عروسک در ارائه فضای ذهنی و سورئال هم کمک زیادی به من در خلق موقعیت مکانی و زمانی کرد. در این اجرا بیشتر سعی کردیم به دنیای درون و بیرون زن بپردازیم؛ جهانی که در ظاهر آرام و بیحاشیه است ولی در درون خود طوفانی از التهاب و آشوب را حمل میکند که هیچ کشتی و شناوری تاب تحمل در برابر آن را ندارد. البته این نکته را هم باید بگویم که صرف دیدن متن در فضای سورئال مهم نبود. ما در طول تمرینات چالشهای زیادی داشتیم. مثل این که فضا و زمان را چطور تصویر کنیم. در همان ابتدا من به لامکان و لازمان بودن فضا و اتمسفر صحنه اعتقاد داشتم. برای همین با استفاده از دست یافته خودم در متن و تأکید بر آنها به این جنبه از اجرا رسیدم که چند کاراکتر عروسکی البته با لباسهای متفاوت و قرار گرفتن آنها در فضاهای متعدد صحنه میتواند در شیوه اجرایی و درک درست صحنه کمک کند. برای همین ما در شیوه کارگردانی همه چیز را همانند یک الاکلنگ و تقارن داشتن صحنه در نظر گرفتیم و توانستیم فضاهای متعددی چون کافه یا گوشهای از خلوت خود زن را تصویر کنیم.
در نمایشنامه همانطور که خودتان هم گفتید، اصلا مشخص نیست طرف قویتر ماجرا کدام یکی است؛ زنی که مدام حرف میزند، تحقیر میکند، دوستی میکند یا زنی که در سکوت کافه فقط گوش میکند. شما چطور این را تصویر کردید؟
درست است. در اجرای رئالیستی یا شیوههای دیگری که از این کار دیدم، تأکید همگی بر همین مورد بود. جدال دو نفر با پرگویی یا سکوت و در نهایت این سئوال که فرد پیروز کدام است؟ در در همه تحلیلهای نوشتهشده در باره این متن گفته شده که پیروزی وجود ندارد. ما هم به همین موضوع اذعان داریم که طرف قویتری در میان نیست و این تنها ذهن بیمار و اوهامزده افراد است که خود را پیروز یا شکست خورده این میدان میداند. ما درو اقع به درستی نمیتوانیم فرد پیروز را نشان دهیم و در اصل در این مثلث عشقی هر سه نفر ماجرا زن، آملیا و باب شکست خوردهاند.
در این شرایط خاص کار روی صحنه بردن چطور تجربه ای است؟
اصولا اجرا در ماههای پایانی سال هیچ وقت خوب و دلچسب نبوده است. انگار با پایان بهمن تمام اجراهای نمایشی و فعالیتهای هنری بیرونق میشوند. امسال هم با بقیه سالها متفاوت است و همه چیز غیر قابل پیشبینی بود. حداقل برای اجراهایی که در سالنهای دولتی برقرار بودند، این وضعیت ناامیدکننده و نگران شده بود. فعلا هم چارهای نیست جز صبر کردن برای بهتر شدن اوضاع.
نمایش های روی صحنه| تراژدی و کمدیهای آخر سال
اینفو گرافی| امسال چند نمایش کودک و نوجوان اجرا شده است؟
استقبال تماشاگر هم کمتر بود؟
بله. استقبال تماشاگر نسبت به سالهای قبل کمتر بود که دلایلش مشخص است. ولی بازخوردی که از مخاطبینی که کار را دیدند، گرفتیم خیلی خوب و مثبت بوده و جوابمان را از مخاطب گرفتیم که فکر میکنم همینقدر هم برای گروه کوچک ما خوب بود. اگرچه ما حتی هزینههای جانبی کار را هم نتوانستیم جبران کنیم و فعلا از نظر مالی متضرر شدهایم، ولی رضایت مخاطبان برای ما اصل است.
نظر شما