زادبوم نیز یک بلند پروازی نه چندان موفق از فیلمسازی بود که در این سالها شاهد فیلمهای خوبی از او بودهایم. امشب شب مهتابه به عنوان یکی از معدود نمایندگان سینمای موسوم به بدنه در جشنواره امسال، فیلم نا امید کنندهای بود.
زادبوم؛آدمهای سرگردان
سینمای ابوالحسن داوودی فراز و فرود بسیار داشته است، چه آن زمان که به عنوان یک کمدی ساز شناخته میشد و چه امروز که به مضامین اجتماعی گرایانه و گاه سیاسی در حال و هوایی جدی میپردازد. تجربه نشان داده است هرگاه داوودی فیلمنامه خوبی در دست داشته، حاصل کار او فاصله زیادی با دیگر کارهایش داشته است و در یک تاثیرگذاری متقابل باعث ارتقای سطح کیفی کار او به لحاظ پرداخت سینمایی نیز شده است. نمونه بارز آن در سینمای کمدی داوودی میشود « نان و عشق و موتور 1000 » و در سینمای جدی او میشود «تقاطع» که هر دو فیلمهای در خور توجهی به حساب میآمدند.
اما زاد بوم با همه بلندپروازیهایی که داوودی در ساخت آن داشته است به نتیجهای این چنین نمیانجامد. در واقع داوودی به ویژه در سالهای اخیر نشان داده است که یک گرایش درونی شدید برای ارائه آثاری فراتر از حد و اندازه و استانداردهای حاکم بر سینمای ایران دارد. این گرایش اگرچه باعث یک جهش محسوس در سینمای داوودی به لحاظ فنی بوده است اما اینگونه جهشها الزاما به معنای کسب موفقیتهای هنری بالاتری نمیشود و گاه حتی اصرار بر این مسئله میتواند تاثیری معکوس بر کیفیت فیلم بگذارد. شاید اگر داوودی همان ایده اولیه را که در فیلمنامه میرکریمی پسندیده بود به همان ترتیب جلوی دوربین میبرد به لحاظ سینمایی فیلم منجسمتری را ارائه میکرد. اما بازنویسیهای صورت گرفته روی آن که معمولا در سینمای ایران نتیجه عکسی دارد، باعث سنگین شدن بیش از اندازه بار دستمایه فیلم و افزودن شاخ و برگهای زیادی است که سرانجام فیلم توانایی به مقصد رساندن این بار را ندارد.
به نظر میرسد داوودی حرفهای زیادی برای گفتن داشته است و در نهایت نیز نتوانسته بخشی از آن را به نفع دیگر بخشها کنار بگذارد، به گونهای که فرصت کافی برای پرداختن به همه آنها را داشته باشد. اما در شرایط فعلی به رغم تلاش داوودی برای ایجاد خط و ربط میان این ایدهها، زاد و بوم در نهایت به اثری نامنسجم بدل میشود. از زد و بندها، فساد و چماق داران سیاسی گرفته تا خیانت زن به شوهر، اختلاف و شکاف میان نسلها، اپوزیسیون ور شکسته، تحقیقات علمی، عشق به وطن، فرصت طلبی برای بهرهبرداری از تلاش دیگران و... از جمله مواردی هستند که داوودی گوشه چشمی به آنها دارد و در قالب مسائل و مشکلاتی اعضای یک خانواده از هم پاشیده در گوشه و کنار دنیا بدانها میپردازد.
اگرچه همه این موارد هر یک فی نفسه دارای جذابیتهایی است که میتوانست در یک فیلم بخشی از آنها مورد استفاده قرار گیرد. اما کنار هم قرار دادن آنها و تلاش برای جا انداختن آنها در کلیت فیلم و پرداختن به همه آنها، سرانجام رضایت بخشی ندارد. از همین روست که برخی از شاخههای فرعی قصه فیلم زائد و نچسب به نظر میرسند. برای نمونه شخصیت پدربزرگ خانواده که استفاده از بازیگر توانمندی چون عزتالله انتظامی نیز کمک حال آن نمیشود، چرا که از اساس نه شخصیتپردازی درستی دارد و نه در روابط درونی فیلم جا میافتد، بنابراین حتی در برخی صحنهها تا حد یک کاریکاتور در داخل یک فیلم جدی افت میکند.
دختر خانواده نیز به نوعی دچار مشکلاتی این چنینی است. همان قدر که خیانت طولانی مدت شوهر او با وجود علاقه شدید به او معنا ندارد، تحول او در پایان فیلم نیز بدون منطق و غیر قابل پذیرش مینماید. مشکل زاد بوم آن است که آدمهای زیادی در آن متحول میشوند، اما نه این تحولها و نه آن سوء تفاهمها و اختلافاتی که وجود دارد، مجال گسترش و پرورش کافی در فیلم را پیدا نکردهاند.
بیست؛داستانگویی به شیوهای متفاوت
اگر عبدالرضا کاهانی اینقدر بدشانس بوده که از 2 فیلم قبلیاش هیچ یک روی نمایش عمومی را ندیدهاند، اما بختیاری آن را داشته که سومین فیلم بلند سینمایی خود را جلوی دوربین ببرد آن هم بهصورت پیدرپی، هر سال با یک فیلم و این شانسی است که گاه در سینمای بدنه نیز نصیب برخی از فیلمسازان نمیشود.
خوشبختانه فیلم سوم او بهگونهای است که از هماکنون میتوان امیدوار بود که کاهانی برای ساخت فیلم بعدیاش با مشکل بهمراتب کمتری نسبت به قبل روبهرو باشد چرا که بیست اگر در شرایط مناسبی اکران شود هم فیلمی است که میتواند مخاطب را راضی از سالن سینما بیرون بفرستد و هم منتقد و علاقهمندان جدی سینما را.
درواقع بیست همانند بسیاری از آثار ارائهشده در جشنواره امسال حکایت از رویکرد تازهای در کارنامه سازنده خود داشت. کاهانی اگرچه پیش از این تجربههایی در استفاده از بازیگران حرفهای برداشت اما اینبار از تیم کاملاً حرفهای در فیلمی که قصهگویی در آن خط و ربط پررنگتری دارد استفاده کرده است. حاصل کار نیز بهگونهای است که میتوان باور داشت که جواب خوبی هم از این مسئله گرفته است. شگرد کار او نیز در این زمینه برپایه آشنازدایی از این بازیگران و بهکارگرفتن آنها در شکل و شمایلی است که سنخیتی با نقشآفرینیهای قبلی آنها ندارد؛ هرچند که تنها در مورد شخصیت سلیمانی حضور پرستویی از پس نقش همچنان بهچشم میخورد. این درحالی است که الزاماً نمیتوان بر این عقیده بود که او بازی خوبی را بهنمایش نگذاشته است.
بیست ، در نگاه نخست حکایت از این اصل قدیمی در سینما دارد که در دست داشتن یک فیلمنامه خوب تا حد بسیار زیادی کار فیلمساز را برای ساخت فیلمی که از ساختار محکمی برخوردار باشد، راحت میکند و در این بین حرف اصلی را میزند. فیلمنامه بیست با وجود برخورداری از شخصیتهای مختلفی که تقریباً اغلب آنها وزن یکسانی دارند، شخصیتپردازی بسیار خوبی را از آنها بهنمایش میگذارد. حضور این شخصیتها در موقعیتهای مختلف فیلم بجا و همانقدری است که باید باشد. اکثریت قریببهاتفاق صحنههای فیلم در لوکیشن داخلی و محیط محدود یک تالار پذیرایی میگذرد، اما با این حال نمیتوان صحنهای زائد، تحمیلی و یا تکراری در آن یافت.
حسن بزرگ فیلمنامه برخورداری از جزئیاتی است که با دقت و هوشمندی مورد استفاده قرار گرفتهاند. هر تأکیدی که بر این جزئیات صورت میگیرد، دلالت بر مسئلهای دارد که کارکرد آن در طول فیلم روشن میشود. کاهانی در مقام فیلمساز نیز تبحر خود را در به فیلمدرآوردن فیلمنامهای اینچنینی دارد، بهگونهای که نمیتوان میان چگونگی پرداخت سینمایی بیست و یا ارزشهای فیلمنامهاش دست روی یکی گذاشت و آن را موفقتر از دیگری بهحساب آورد. کاهانی که خود در نوشتن فیلمنامه سهم اصلی را داشته با اشراف کامل بر آن به شکلی فیلم را کارگردانی کرده که از تناسب بسیار خوبی با فیلمنامه برخوردار است.
امشب شب مهتابه؛ نکتههای انحرافی
نوشتن درباره «امشب شب مهتابه» کار دشواری است؛ بهویژه در ایام جشنواره که چشم تماشاگر دنبال فیلمهایی است که سرشان به تنشان بیرزد. اما امشب شب مهتابه حکایت دیگری دارد. بیاغراق چندوقتی بود که فیلمی در این حدواندازه کممایه ندیده بودیم؛ فیلمی که همهچیزش اینگونه بود و حیف از محمود کلاری که وقت و انرژی خود را در مشارکت با سازندگان این فیلم هدر داده است. در جلسه پرسش و پاسخ بسیاری از حاضران، امشب شب مهتابه را یک فیلمفارسی خطاب کردند، در حالی که بیاغماض یک فیلمفارسی هم نیست؛ فیلمفارسی تعاریف خاص خودش را دارد که این فیلم جز در محدوده ساخت سهلانگارانهاش نسبت چندانی با آن ندارد. فیلمفارسی خطاب کردن امشبشب مهتابه کملطفی به فیلمفارسی است و بعید نیست انجمن صنفی فیلمفارسیسازان از این بابت شکایتی به محکمه ببرند که به محکومیت ما بینجامد.
مشکلات امشب شب مهتابه آنقدر زیاد است که نمیتوان گفت از کجا آغاز میشود، اما بیشک فیلمنامه آن سهم بسیار زیادی در این زمینه داشته است؛ فیلمنامهای که دستمایه نوشتن آن چیزی در حد و اندازه سریالهای تلویزیونی برنامههای خانواده است و به بدترین شکل ممکن نوشته شده است. تصور کنید! کل ماجرای فیلم و تقابلی که در فیلمنامه آن را به جلو میبرد، حول محور قهر پیام با پدرش است که قرار است پیش از مرگ او به آشتی بینجامد و حالا ناز از پیام و نازکشیدن از دیگران که نهایتا در یک تحول تدریجی اما تماما با موقعیتهای سطحی و غیرمنطقی ختم به خیر میشود، هرچند سرنوشت خود پیام ختم به خیر نمیشود و معلوم نیست چرا دیگران به این راحتی با ماجرای مرگ زودهنگامش بر اثر بیماری لاعلاج کنار آمدهاند.
ماجرای کینه پیام از پدرش نیز برای اینکه منطق دراماتیک داشته باشد طی فلاشبکهایی بازگشایی میشود و ای کاش تلاشی برای منطقیکردن این کینه قدیمی نمیشد و چنین فلاشبکهایی تیر خلاص را به فیلم شلیک نمیکردند. نمیشود درباره امشب شب مهتابه حرف زد و اشارهای به بازیگر نقش نخست آن نکرد؛ چهرهای جدید که جزو کشفهای کارگردان فیلم محسوب میشود و حضورش یکتنه برای زمینزدن فیلم کفایت میکند.
در جایی از فیلم رو به دوربین به پسری که در آینده قرار است به دنیا بیاید میگوید خوشتیپبودن برای موفقیت کافی نیست بلکه اعتمادبهنفس هم لازم دارد؛ بنابراین با چنین فرضی باید به دیالوگهای ایشان بیفزاییم که خوش تیپ بودن و اعتمادبهنفس که بیشک با توجه به حضور ایشان در جلوی دوربین از هر دو برخوردار است برای بازیگرشدن کافی نیست بلکه بیش از آنها استعداد لازم است. در واقع بیتوجهی به این اصل است که باعث میشود فیلمساز درنیابد که بازیگرش برای راه رفتن جلوی دوربین هم نیاز به کنترل شدید دارد چه رسد به بیان دیالوگهایی بسیار آن هم در جلوی دوربین و با این کیفیت که حتی مهناز افشار با تمام انرژی بسیاری که صرف میکند راه به جایی نمیبرد.
یکی از نکات بسیار جالب فیلم به عنوان یک نکته انحرافی که ابتدا به نظر میرسد برای مزاح در فیلم گذاشته شده است آن دختری است که روزهای شنبه نمیتواند چراغ روشن کند و پیام در روزهای نوجوانی جور او را میکشد و البته فیلمساز در جلسه پرسش و پاسخ با رمزگشایی آن، همه را انگشت به دهان برجای میگذارد و نشان میدهد برای تماشای این فیلم باید به معلومات و اطلاعات بسیاری مسلح بود. خب این دختر یهودی است و به همین خاطر شنبهها چراغ روشن نمیکند اما اینکه چرا در فیلم به آن اشاره نمیشود حتما به این دلیل است که فیلمساز نمیخواهد گلدرشت حرف بزند!
جا دارد به یکی دیگر از این نکات انحرافی نیز اشاره کنیم که در حال حاضر مجموعه منتقدان ایران مشغول رمزگشایی آن هستند و متاسفانه هنوز راه به جایی نبردهاند و آن زمانی است که زن پیام به او میگوید اسم بچهشان را گذاشته «یحیی» و پیام با مخالفت میگوید نمیخواهد به این ترتیب حق انتخاب را از بچه بگیرد! ما که مشغول رمزگشایی از این هستیم، شما هم سعی خود را بکنید.