از اصول غیر قابل نقض در شیوه سیاست علوی نقد قدرت است. امام اول شیعیان نه تها مردم را به نقد قدرت ترغیب می کردند بلکه سخنان به جای مانده از ایشان نشان از پایداری ایشان بر روش های انتقادی در مقابله با صاحبان قدرت در همه مراحل زندگی است.

تاجدینی

همشهری آنلاین، علی تاجدینی، نویسنده و پژوهشگر: ‏‏ سیاست در عرف اهل قدرت، یعنی اداره کشور بر مبنای منافع ملی. بنابراین، در منطق سیاسیون دنیا جز منافع ملی خط قرمز دیگری اهل سیاست را محدود نمی‌کند. اما آنچه از بیانات رسیده امام علی(ع) در حکومت‌داری باقی مانده این تعریف را نقض می‌کند. علی(ع) در شیوه زمام‌داری از اصولی تبعیت می‌کرد که حاضر نبود حتی برای حفظ حکومت آن اصول را زیر پا بگذارد. مرز میان سیاست علوی از سیاست‌های رایج نیز به این اصول برمی‌گردد. در اذهان ساده‌اندیشان این تصور پیش می‌آید که اگر سیاست علوی صحیح بود، چرا علی(ع) بعد از نزدیک به پنج سال حکومت شکست خورد و معاویه سال‌ها بر ممالک اسلامی سیطره پیدا کرد. در این نوشتار نگاهی داریم به نقد قدرت در اندیشه سیاسی امام علی(ع) برگرفته از آثار استاد شهید مرتضی مطهری. 

علی(ع) مردم را تشجیع و ترغیب می‌کرد که مراقب مدیران نظام از خودِ علی(ع) تا پایین‌ترین مسئول حکومتی باشند و انتقاد مردم از حکومت را حق مردم می‌دانست. علی(ع) در یکی از خطبه‌ها می‌فرماید: «فلا تکلمونی بما تکلم به‌الجبابره و لا تتحفظوا منی بما یتحفظ به عند اهل البادره و لا تخالطونی بالمصانعه و لا تظنوا بی استثقالا فی حق قیل لی و لا التماس اعظام لنفسی، فانه من استثقال الحث ان یقال له او العدل ان یعرض علیه کان العمل بهما اثقل علیه، فلا تکفوا عن مقاله بحث او مشوره بعذل: با من آن‌سان که با جباران و ستمگران سخن می‌گویند سخن نگویید؛ القاب پرطنطنه برایم به کار نبرید؛ آن ملاحظه‌کاری‌ها و موافقت‌های مصلحتی که در برابر مستبدان اظهار می‌دارید، در برابر من اظهار مدارید، با من به سبک سازشکاری معاشرت نکنید؛ گمان مبرید که اگر به‌حق سخنی به من گفته شود بر من سنگین آید و یا از کسی بخواهم مرا تجلیل و تعظیم کند که هرکس شنیدن حق یا عرضه شدن عدالت بر او ناخوش و سنگین آید، عمل به حق و عدالت بر او سنگین‌تر است، پس از سخن حق یا نظر عادلانه خودداری نکنید (م.آ.ا، ج 16، ص 447).

علی(ع) بر دو مبنا آزادی نقد را جزء حقوق ذاتی مردم می‌دانستند: نخست آنکه حق والی و مردم را دوطرفه می‌دانستند. آن طور نبود که مردم در برابر والی مسئول باشند، اما والی فقط در برابر خدا پاسخگو باشد، بلکه والی باید به نقدهایی که به حکومتش می‌شد، گوش دهد و بدون آنکه ناراحت شود، به نظرات درست ترتیب اثر دهد.

در خطبه ۲۰۷ می‌فرماید: «خداوند برای من به موجب اینکه ولی امر و حکمران شما هستم، حقی بر شما قرار داده است و برای شما نیز بر من همان اندازه حق است که از من بر شما. همانا حق برای گفتن، وسیع‌ترین میدان‌ها و برای عمل کردن و انصاف دادن، تنگ‌ترین میدان‌هاست. حق به سود کسی جریان نمی‌یابد، مگر آنکه به زیان او نیز جاری می‌گردد و حقی از دیگران بر عهده‌اش ثابت می‌شود و بر زیان کسی جاری نمی‌شود و کسی را متعهد نمی‌کند، مگر اینکه به سود او نیز جاری می‌گردد و دیگران را درباره او متعهد می‌کند».

دوم آنکه حاکم را مالک مردم تلقی نمی‌کردند، بلکه امین و نماینده و وکیل مردم می‌دانستند. «در منطق نهج‌البلاغه، امام و حکمران، امین و پاسبان حقوق مردم و مسئول در برابر آنهاست، از این دو (حکمران و مردم) اگر بناست یکی برای دیگری باشد، این حکمران است که برای توده محکوم است، نه توده محکوم برای حکمران» (م.آ.ا، ج 16، ص450).

علی(ع) در نامه‌ای که به عامل آذربایجان می‌نویسد، می‌فرماید: «مبادا بپنداری حکومتی که به تو سپرده شده یک شکار است که به چنگت افتاده، بلکه امانتی است که بر گردنت گذاشته شده و مافوق تو از تو رعایت و نگهبانی و حفظ حقوق مردم را می‌خواهد» (16/451).

نمونه‌های گوناگونی در زندگی عملی علی(ع) هست که از نهایت آزادی در حکومت علی(ع) نشان دارد، از جمله برخورد امیرالمومنین(ع) با خوارج که اوج دموکراسی محسوب می‌شود. امیرالمومنین با خوارج در منتهی درجه آزادی و دموکراسی رفتار کرد. او خلیفه است و آنها رعیتش، هر گونه اعمال سیاستی برایش مقدور بود، اما او زندان‌شان نکرد و شلاق‌شان نزد و حتی سهمیه آنان را از بیت‌المال قطع نکرد، به آنها نیز همچون سایر افراد می‌نگریست. این مطلب در تاریخ زندگی علی عجیب نیست، اما چیزی است که در دنیا کمتر نمونه دارد. آنها در همه‌جا در اظهار عقیده آزاد بودند و حضرت خودش و اصحابش با عقیده آزاد با آنان روبه‌رو می‌شدند و صحبت می‌کردند، طرفین استدلال می‌کردند، استدلال یکدیگر را جواب می‌گفتند.

شاید این مقدار آزادی در دنیا بی‌سابقه باشد که حکومتی با مخالفان خود تا این درجه با دموکراسی رفتار کرده باشد. می‌آمدند در مسجد و در سخنرانی و خطابه علی پارازیت ایجاد می‌کردند. روزی امیرالمومنین بر منبر بود. مردی آمد و سؤالی کرد. علی بالبدیهه جواب گفت. یکی از خارجی‌ها از بین مردم فریاد زد: «قاتله الله ما افقهه» (خدا بکشد این را، چقدر دانشمند است!) دیگران خواستند متعرضش شوند اما علی فرمود رهایش کنید، او به من تنها فحش داد.

خوارج در نماز جماعت به علی اقتدا نمی‌کردند، زیرا او را کافر می‌پنداشتند. به مسجد می‌آمدند و با علی نماز نمی‌گزاردند و احیاناً او را می‌آزردند. علی روزی به نماز ایستاده و مردم نیز به او اقتدا کرده‌اند. یکی از خوارج به نام ابن الکواء فریادش بلند شد و آیه‌ای را به عنوان کنایه به علی، بلند خواند: «و لقد اوجی الیک و الی‌الذین من قبلک لئن اشرکت لیحبطن و لتکونن من الخاسرین».

این آیه خطاب به پیغمبر است که به تو و همچنین پیغمبران قبل از تو وحی شد که اگر مشرک شوی اعمالت از بین می‌رود و از زیانکاران خواهی بود. ابن الکواء با خواندن این آیه خواست به علی گوشه بزند که سوابق تو را در اسلام می‌دانیم، اول مسلمان هستی، پیغمبر تو را به برادری انتخاب کرد، در لیله‌المبیت فداکاری درخشانی کردی و در بستر پیغمبر خفتی، خودت را طعمه شمشیرها قرار دادی و بالاخره خدمت تو به اسلام قابل انکار نیست، اما خدا به پیغمبرش هم گفته اگر مشرک بشوی اعمالت به هدر می‌رود، و چون تو اکنون کافر شدی اعمال گذشته را به هدر دادی. علی در مقابل چه کرد؟ تا صدای او به قرآن بلند شد، سکوت کرد تا آیه را به آخر رساند. همین که به آخر رساند، علی نماز را ادامه داد، باز ابن الکواء آیه را تکرار کرد و بلافاصله علی سکوت کرد. علی سکوت می‌کرد، چون دستور قرآن است که «اذا قری القران فاستمعوا له و انصتوا: هنگامی که قرآن خوانده می‌شود گوش فرادهید و خاموش شوید». و به همین دلیل است که وقتی امام جماعت مشغول قرائت است مأمومین باید ساکت باشند و گوش کنند. بعد از چند مرتبه‌ای که آیه را تکرار کرد و می‌خواست وضع نماز را به هم زند، علی این آیه را خواند: «فاصبر ان وعدالله حق و لا یستخفنک الذین لا یوقنون: صبر کن، وعده خدا حق است و فراخواهد رسید. این مردم بی‌ایمان و یقین تو را تکان ندهند و سبکسارت نکنند». دیگر اعتنا نکرد و به نماز خود ادامه داد (م.آ.ا.، ج 16، ص313).

امیرالمومنین(ع) روزی در مسجد خطبه می‌خواند. سخنش به اینجا رسید: یک نفر در هر مقام و هر درجه‌ای باشد، مقامش در دین و نزد خدا هرچه باشد، مافوق همکاری با دیگران نیست، افراد دیگر هم هر اندازه در چشم‌ها حقیر و بی‌قدر نمایند این حق از آنها سلب نمی‌شود که به همکاری دعوت شوند. سخن که به اینجا رسید، یکی از مستمعین مثل اینکه تهییج شد و تحت تأثیر احساسات خود قرار گرفت. از جا حرکت کرد و از آن حضرت تشکر و ثنای بلیغی کرد. بعد از حرف‌های او دومرتبه حضرت به سخن درآمد و جمله‌هایی فرمود. از جمله اینکه حضرت آمادگی خود را برای شنیدن هر نوع انتقادی و عرضه داشتن پیشنهادهای اصلاحی ذکر می‌کند و می‌گوید: با من به تعارف و رودرواسی و مجامله رفتار نکنید، هرچه به نظرتان می‌رسد بگویید. فرمود: «ولا تخالطونی بالمصانعه و لا بی استتقالا فی حق قیل لی و لا التماس اعظام لنفسی، فانه من استتقل الحق ان یقال له و العدل ان یعرض علیه کان العمل بهما اثقل علیه: با من با تعارف و تملق و رودرواسی رفتار نکنید. گمان نبرید که گوش من برای شنیدن انتقاد و عرضه شدن اینکه مقتضای حق این است که چنین و چنان باشی سنگین است. بدانید آن کس که شنیدن انتقاد و تذکرات و سخن حق بر گوشش ثقیل است، عمل طبق حق بر او سنگین‌تر خواهد بود. علامت اهل حق و اهل عدل این است که از تذکرات و انتقادات پروا ندارند».

این جمله را برای این فرمود که قبلاً آن مرد برخاسته بود و از آن حضرت مقداری ثنا و ستایش کرده بود. خواست به مردم بفهماند که گمان نکنید من خوشم می‌آید از من تعریف کنید، بنای کار را بر مصانعه و مجامله بگذارید، نه، برعکس، انتظار من اظهارنظرهای صریح و خیرخواهانه است در کارها: «فلا تکفوا عن مقاله بحق او مشوره بعدل: مبادا از تذکرات بجا و از مشورت دادن‌ها مضایقه کنید». اینکه می‌گویند حکومت علی علیه‌السلام عالی‌ترین مظهر دموکراسی بود، از همین جهات است. خودش با آنکه امام است و قدرت‌های مادی و معنوی در اختیار دارد، به مردم پر و بال می‌دهد، آنها را بر انتقاد و اعتراض تشجیع می‌کند (م.آ.ا.، ج22، ص 238).

در حدیث است (در بحار) که امیرالمومنین علی(ع) بر منبر بود. به مردم فرمود (جمله‌ای که همیشه تکرار می‌فرمود): «ایهاالناس سلونی قبل این تفقدونی: قبل از اینکه مرا در میان خود نیابید هر چه سؤال دارید از من بپرسید، من جواب می‌دهم. من به راه‌های آسمان از راه‌های زمین آگاه‌ترم، یعنی از زمین می‌خواهید بپرسید، از آسمان می‌خواهید بپرسید، محدودیتی نیست». یک وقت دیدند شخصی که قیافه‌اش نشان می‌داد از مهوده عرب، یعنی از عرب‌های یهودی است ـ‌هم قیافه‌اش نشان می‌داد که عرب است و هم طرز لباس و قیافه‌اش نشان می‌داد که یهودی است. علامتی گفته‌اند: یک آدم مثلاً باریک‌اندام بلندقد سیاه‌چرده که کمانی هم انداخته بودـ از گوشه مجلس بلند شد، شروع کرد با خشونت صحبت کردن: «ایها المدعی ما لا یعلم: ای آدم پر مدعا که چیزی را که نمی‌دانی ادعا می‌کنی! این حرف‌ها چیست که از همه جا از من بپرسید؟ آیا واقعاً تو می‌توانی هر چه از تو بپرسند جواب بدهی؟» شروع کرد به هتاکی نسبت به علی علیه‌السلام با اینکه خلیفه است. مثل اینکه او می‌دانست علی چه روشی دارد و کسی نیست که اگر کسی به او فحش هم بدهد فوراً بگوید گردنش را بزنید. چون جسارت کرد، اصحاب یک‌مرتبه از جا حرکت کردند و می‌خواستند به او حمله کنند. فوراً علی جلوشان را گرفت. جمله‌ای دارد که من به اعتبار آن جمله این حدیث را نقل کردم، فرمود: «الطیش لایقوم به حجج الله: با فشار، حجج الهی را نمی‌شود اقامه کرد». حرفی زده و به من گفته، سؤالی دارد بگذارید بیاید پیش من سؤالش را بکند. اگر جواب دادم، خودش از عملش پشیمان می‌شود. شدیداً جلوی آنها را گرفت. با خفه شو، گم شو، کتکش بزنید، پدرت را درمی‌آوریم، این فضولی‌ها یعنی چه [حجج الهی اقامه نمی‌شود] اگر می‌خواهید حجت الهی را اقامه کنید راهش این نیست، راهش نرمش و ملایمت است، چون سروکار با دل است، سروکار با فکر است، سروکار با روح است (م.آ.ا.، ج 16، ص 168).

کد خبر 753402
منبع: همشهری آنلاین

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 4
  • نظرات غیرقابل انتشار: 2
  • غلام AU ۱۸:۵۴ - ۱۴۰۲/۰۱/۲۳
    2 0
    قابل توجه مسئولان عزیز ما.