همشهری آنلاین - لیلاباقری: آنهم در سال ۱۳۱۰ که عده زیادی از مردم حتی فرزندانشان را برای تحصیلات ابتدایی هم به مدرسه نمیفرستادند، چه برسد به مهدکودک.درس خواندن هنوز برای قشر مرفه بود و تعداد کمی در شهر با ماهیت کودکستان آشنایی داشتند. «برسابه هوسپیان» در سال ۱۲۹۶ در چهارمحال بخیتاری در روستایی به نام «ماسوره» به دنیا آمد.
قصههای خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید
پدر او جزو ارمنیهای درسخوانده زمان خودش بود و به معلمی مشغول. برسابه یکساله بود که به تهران آمدند و او در مدرسه ارامنهای به نام داویدیان درس خواند و سال ۱۳۰۳ با گرفتن مدرک کلاس نهم، مشغول به تدریس در دبستان شد. برسابه بعداً با حمایت ممتازالدوله، رئیس شورای عالی فرهنگ، کودکستانش را در خانهای اجارهای نزدیک پل امیربهادر راه میاندازد و مربیاش میشود. بعدها این کودکستان به خانهای در نزدیکی عمارت مسعودیه منتقل میشود و حالا هم، گرچه دیگر خبری از کودکستان نیست اما کوچهاش به نام برسابه است. کامبیز درمبخش جزو نخستین کسانیست که تجربه حضور در کودکستان برسابه را داشته و در اینباره میگوید: «زمان ما مثل امروز نبود که هر کودکی به مهد برود. آن زمان چند مهد بیشتر در تهران نبود. من به مهدکودک «بَرسابه» در کوچهای کنار عمارت وزارت فرهنگ میرفتم. برسابه یکی از نخستین مهدهای کودک شهر تهران و نیز معروفترین آنها بود. هنوز هم این کوچه به نام برسابه معروف است. من خانم برسابه را به خوبی به یاد دارم؛ زنی کوتاهقد و بسیار مهربان بود. نخستین روزی که به مهد رفتم، باید روپوشهای متحدالشکل میپوشیدیم. روز نخست گریه میکردم و میگفتم نمیخواهم به مهدکودک بروم. یکی از دلایلم این بود که روپوشهایمان دامن داشت، هم برای دخترها هم برای پسرها! آرام آرام اما به آنجا عادت کردم و دیگر مهد را دوست داشتم. کودکستان رفتن بچهها در آن زمانه، کاری شیک بود که بیشتر خانوادههای ردهبالا و آنها که به روز بودند، انجام میدادند.»
پدرم سرهنگ ارتش بود و به این مسائل اهمیت فراوان میداد. دیگر همسایههای ما در کوچه سراجالملک اما وضع مالی خیلی خوبی نداشتند و زندگیهایشان معمولی بود. خیلیها هم در این محله، فقیر بودند و توانایی بردن بچهها به کودکستان را نداشتند. تقریباً بیشتر آنها هیچوقت کودکستان نرفته بودند و همواره در اینباره میپرسیدند. خیلیها هم که از فرط غرور به خود اجازه نمیدادند بپرسند، حسادت میورزیدند و در بازیها گاه تلافی میکردند.»
همایون خرم نیز در «غوغای ستارگان» درباره این کودکستان مینویسد: «... آنچه بهعنوان نخستین خاطرات قابل ذکر خود از همان دوران(دوران کودکی) میتوانم بگویم، اینکه در تهران مرا به کودکستانی بردند که نام آن برسابه بود. همانجا روی تابلویی نوشته بودند که این، نخستین کودکستانی است که در ایران تأسیس شده. به یاد دارم که در همان کودکستان آهنگها و سرودهایی را میخواندیم که خیلی بر من تأثیر میگذاشت. حتی گاهی علاوه بر سرودهایی که به زبان فارسی بوده، سرودهایی را به زبان فرانسه به ما یاد میدادند.»
حالا از ساختمان کودکستان چیزی نمانده. از خاطراتش هم. ساختمانی قدیمی در کوچه بنبست وجود دارد که احتمال میرود همان کودکستان باشد که حالا مانند خیلی از ساختمانهای قدیمی به انبار تبدیل شده است.
----------------------------------------------------------------------------------------------
*منتشر شده در همشهری محله منطقه ۲۰ به تاریخ ۱۳۹۵/۶/۲۹
نظر شما