به گزارش همشهری آنلاین، نادعلیان یکی از همین هنرمندان محیطی است که بسیاری از حجاریهایش را به داخل آب رودخانهها پرتاب کرده یا حتی در دل زمین دفن میکند! تعجب نکنید؛ چون او فضای طبیعت را برای نمایش آثارش انتخاب کرده است؛ شما برای دیدن یک اثر هنری کجا را انتخاب میکنید!؟
احمد نادعلیان شناختهشدهترین چهره هنرمحیطی ایران است؛ هنرمندی که در دهه گذشته، طی سفرهای متعدد به گوشه و کنار جهان، ماهیهای حجاری شدهاش را به داخل رودخانهها، دریاچهها و دریاهای زیادی پرتاب کرده است و حالا بسیاری از رودخانههای جهان از کانال ونیز و رودخانه راک کراک واشنگتن گرفته تا تایمز لندن، سن پاریس، لی جینک چین، راین آلمان و دانوب صربستان میزبان ماهیهای او هستند. البته این تمام ماجرا نیست چراکه گنجهای پنهان او هم در ژاپن، هند، روسیه، فنلاند، برزیل، شیلی، مراکش، چاد، بورکینافاسو، مصر، آفریقای جنوبی، یونان، استرالیا، ایرلند، فنلاند، ازبکستان، ایتالیاو بسیاری کشورهای دیگر در دل خاک پنهان شدهاند.
از سنگ تا ماهی
نادعلیان ۴۴سال پیش در شهرستان سنگسر به دنیا آمده؛ پس به او حق بدهید که از سنگ به عنوان ماده اصلی کارهای هنریاش استفاده کند؛ «شهر سنگسر با کوههای سنگی محاصره شده و عشایری که در کوههای اطراف دماوند به ییلاق میرفتند به وفور با سنگ سر و کار داشتند. حالا هم در روستای پلور یعنی جایی که زندگی میکنم، سنگ به وفور پیدا میشود.
شاید اگر در جنگل زندگی میکردم چوب را انتخاب میکردم و شاید اگر جای دیگری بود گل را ولی اینجا مناسبترین گزینه سنگ است». البته این تنها دلیل استفاده نادعلیان از سنگها نیست؛ بیشتر که پرسوجو کنید، به دلایل دیگری هم میرسید؛ «در این سالها با مرور تاریخ هنر به این نتیجه رسیدهام که سنگ گزینه خوبی است و میتواند یک اندیشه مانا را برای قرنها در دل خود نگه دارد. شاید کمتر ماده کاریای وجود داشته باشدکه به این وسعت بتوان روی آن کار کرد. همه اینها دلایلی بود که به سنگ رو آوردم بدون اینکه در این حیطه آموزشی دیده باشم.
ابتدا با ابزار خیلی ابتدایی کار میکردم و تدریجا با ابزار سنگ قبرکارها آشنا شدم و بعد هم با ابزار روز مجسمهسازها ولی عمدتا کارهایم را با ابزار بدوی که همان قلم و چکش است نقش میزنم و با سایش سنگها به همدیگر آنها را صیقل میدهم».
ماهیهای رنگی
سبز، قرمز، آبی، زرد؛ ماهیهای سنگی نادعلیان رنگهای مختلفی دارند؛ رنگهایی که نشان از وسواس او در انتخاب سنگها دارند؛ «من معمولا در طبیعت قدم میزنم، مخصوصا در بستر رودخانهها. گاهی وقتها کیلومترها راه میروم و در طول این مسیر سنگها را پیدا میکنم. در این ساعاتی که در بستر رودخانهها راه میروم ممکن است شکلی یا موجودی انسانی یا حیوانی را در کلیت یک سنگ ببینم؛ به همین دلیل آن سنگ را برمیدارم و با خودم به خانه میآورم. اما اگر آن سنگ یک صخره بزرگ باشد، در همان محل آن را حجاری میکنم تا در طبیعت باقی بماند».
با این حال سنگهای زیادی هم هستند که او آرزوی حجاری روی آنها را دارد؛ «گاهی وقتها حسرت حجاری روی تمام سنگهای یک دره را دارم، گاهی وقتها هم حسرت حجاری روی یک کوه. درحقیقت سنگهایی که دوست دارم رویشان حجاری کنم خیلی زیاد هستند؛ چیزی حدود چند هزار سنگ در حیاط خانه پدریام دارم و نزدیک به هزار سنگ هم در محوطه باغ کوچکمان در پلور. البته این سنگها دستهبندی شدهاند؛ مثلا سنگهای کروی شکل، برای خود جای مشخصی دارند، سنگهایی که درازند یا پیچ و تاب دارند هم جدا هستند. با وجود این، برای اجرای یک فکر که شکل خاصی برای آن نیاز دارم، گاهی ساعتها در میان سنگهایم جستوجو میکنم».
گنجهای پنهان
بسیاری از آثار هنری نادعلیان به جز دل آبی رودخانهها در تن خاکی زمین هم پنهان شدهاند؛ حجاریهایی که بعد از قرار گرفتن در دل زمین عنوان گنجهای پنهان را پیدا کردهاند؛ «درباره گنجهای پنهان این اصل را پذیرفتهام که آثارم از دیده من پنهان باشند. در واقع کار اگر جلوی چشممان نباشد و دیده نشود ولی وجود داشته باشد و راجع به آن اندیشده شود میتواند ارزشمند باشد. شاید به همین دلیل است که همه ما فرهاد کوهکن را میشناسیم ولی حتی یکی از کارهایش را هم ندیدهایم اما همه میدانیم که او عاشق بوده و برای معشوقش چهها که نکرده است!».
او آثار زیادی را هم در دل خاکهای ایران پنهان کرده؛ حجاریهایی که در بعضی موارد مورد توجه جویندگان گنج واقع شدهاند: «در چند سال گذشته، افرادی که حجاریهای من را نشانه گنج تلقی میکردهاند، اطراف آثار من را کاوش کردهاند و کوه و زمینهای حاشیه آن را کنده اند! به خاطر همین این پرسش در ذهن من به وجود آمد که چرا یک اثر هنری وقتی در دل زمین قرار میگیرد ارزشمند تلقی میشود؟ یعنی باید از یک اندیشه زمان زیادی سپری شود تا با ارزش شود؟ به همین خاطر خیلی از کارها را عمدا در همان چالههایی که آنها کنده بودند پنهان کردم.
در نتیجه این شبهه برای جویندگان قبلی پیش آمد حالا که من مجددا آن گودالها را پر کردهام، واقعا گنجی در آنجا وجود دارد که من نمیخواهم به آن دسترسی پیداکنند. بعدها متوجه شدم که همان مکان را دوباره کاوش کردهاند و سنگی را که من دفن کردهام با خود بردهاند!». جالب است بدانید که بعد از گذشت چند سال، نه جویندگان گنج از این کارشان خسته شدهاند و نه خالق این گنجها؛ «این روند همیشه اتفاق افتاده است و این اتفاق به یک نوع گفتوگوی پنهان بین من و جویندگان گنج تبدیل شده».
مهرهای استوانهای
ماهیها، لاکپشتها، خرچنگها و موشها؛ مهر استوانهای شکل نادعلیان مدتهاست که تصویر این حیوانات را روی ماسههای خیس ساحل یا خاک تفتیده کویر نقش میزند؛ «مهر استوانهای یک سنت کهن است که در هزارههای چهارم پیش از میلاد وجود داشته، منتها در ابعاد و شکل کوچکتر». فلسفه کاربرد این مهرها را از زبان او که استاد تاریخ هنر هم هست، بخوانید: «این مهرها در روزگار گذشته عملکرد متفاوتی داشتهاند.
در آن دوران وقتی میخواستند کالایی را به مکان دیگری بفرستند آن را درون یک خمره میگذاشتند و روی آن موم میکشیدند یا با گل میپوشاندند و روی این موم از مهرهای استوانهای استفاده میکردند و نقشی ایجاد میکردند که کسی نمیتوانست به آن دست بزند چون فردی هم که این کالا را در مقصد دریافت میکرد، این نقش را داشت و آن را با نمونه موجود تطبیق میداد». نادعلیان هم ابتدا از این مهرها در ابعاد کوچک استفاده میکرد و روی گل نقش میانداخت اما در یک روند به این نتیجه رسید که ابعاد مهرها را بزرگ کند و آنها را روی ماسه ببرد.
نقاشی با خاک سرخ
«هنرمندان جزیره هرمز میگویند این جزیره را خداوند نقاشی کرده است.» این هنرمند در جریان اجرای یکی از جشنوارههای محیطی در خلیج فارس متوجه شد که خاک این جزیره ارزش ویژهای دارد. نکتهای که توجه او را جلب کرد این بود که مردم جزیره هرمز و بعضی از شهرهای هرمزگان با استفاده از نوعی خاک قرمز رنگ این جزیره به نام «گلک»، غذایی به نام «سوراغ» تهیه میکنند؛ این غذا ترکیبی از خاک قرمز، نوعی ماهی ساردین و نارنج است و این یعنی خاک جزیره عاری از مواد شیمیایی است؛ درنتیجه او با استفاده از خاک سرخ جزیره، چهره آدمهای اطرافش را نقاشی کرد؛ تجربهای که با استقبال هنرمندان دیگر روبهرو شد؛ «ایده استفاده از خاک سرخ مختص خودم بود. البته پیش از این توسط خیلیها به صورت بدوی کار شده بود ولی نه با این کاربرد. من آن را روی چهرهها پیاده کردم. انگیزه اصلی من برای استفاده از این خاک، ارزش نهادن به خاک وطنم بود».
مرگ آهوها
«زمانی که آهو تشنه میشود کنار ساحل دریا راه میرود. آبی که در داخل رد پایش جمع میشود، شیرین میشود. آهو از این آب مینوشد و سیراب میشود.» این اعتقاد مردم جزیره هرمز است اما در سالهای گذشته، آهوهای زیادی در این جزیره از تشنگی مردهاند. نادعلیان با توجه به علاقه مردم بومی هرمز به آهوها، مهری را به شکل سم آهو به وجود آورد؛ «یکی از روزهایی که در جزیره بودیم در ساحل دریا متوجه ردپاهایی شدم که نشان میداد آهویی به ساحل دریا آمده است. نقش سم این آهو برای من الهامبخش بود؛ حجم آن را با سنگهای نرم جزیره هرمز ساختم و بر ماسهها نقش زدم.
بعد رد پای آهو را به طرف محل استقرار هنرمندان هدایت کردم. زمانی که هنرمندان در گشت و گذار ساحل متوجه رد پای آهوها شدند، خوشحال و هیجان زده شده بودند چون فکر میکردند هنگام خواب آنها یک آهو از نزدیکیشان عبور کرده است اما آن آهو من بودم!».
عبور از مرزها
مرزها برای ما خطوط قرمز تعیینکننده حدود کشورها هستند. آدمها به راحتی نمیتوانند از این مرزها عبورکنند اما ماهیهای سنگی نادعلیان معنای دیگری به این کلمه سه حرفی بخشیدهاند؛ «از منظر فرهنگی من مرز نمیشناسم؛ مرزها را سیاستمداران تعیین میکنند. اگر افغانستان هنوز بخشی از ایران بود ماهیهای هرات به دریای خزر دسترسی داشتند و اگر آذربایجان بخشی از ایران باقی میماند ماهیهای سواحل باکو و آستارا به فراخی خلیج فارس دسترسی داشتند. من دوست دارم انسانها هم مثل ماهیها بتوانند از مرزها عبور کنند».
شاید به همین خاطر در اولین روز کاریاش در صربستان که همزمان با اعلام استقلال کوزوو بوده با اینکه به او توصیه شده بود در اجتماعات شرکت نکند اما به مرکز شهر میرود؛ «دوست داشتم تظاهرات مردم را از نزدیک ببینم و از وقایع خیابانی عکاسی کنم. البته میزبانانم من را همراهی کردند و مراقبم بودند چون با توجه به رنگ پوستم امکان واکنش گروههای نژاد پرست که احتمال میرفت در چنین اجتماعاتی حضور داشته باشند وجود داشت. اما من این اجتماع را با همراهی میزبانم دیدم، عکاسی کردم و کسی به من تعرضی نداشت. برایم جالب بود که سنگهای آنها شیشهها را میشکستند و سنگهای من ماهیها را آزاد میکردند».
انسانهای سیاه و سفید
جنوبیترین کشور قاره سیاه یکی از دیگر مکانهایی است که در مسیر گنجهای پنهان او قرار میگیرد؛ نادعلیان در یکی از روزهای سفر، بعد از عبور از منطقه گاردن روت با یک کوسه مواجه میشود؛ کوسهای که بعد از پایین رفتن سطح آب بین صخرهها گیر کرده و مرده بود! فکر میکنید عکسالعمل او در مواجهه با این کوسه چه بود؟ «من از خاکهای رنگی استفاده کردم و موجودی افسانهای را که شامل یک مار سه سر بود روی بدن کوسه نقاشی کردم. مار سه سر برای ما ایرانیان از اولین گونههای اژدها بوده است. در متون مربوط به زرتشتیان موجود سه سر و دارای شش چشم از قدرتمند ترین نوع دیوها و نماد شر است. بعدها در دوره اسلام، فردوسی این اژدهای سه سر را به یک پادشاه شر (ضحاک) تبدیل کرد که دو مار را روی شانههایش حمل میکرد».
دوچرخهای برای صلح
او یک هنرمند محیطی است و به عنوان یکی از علاقهمندان محیط زیست در بیشتر مواقع از دوچرخه استفاده میکند. این دوچرخهسواری مداوم، وقتی در کنار مهرهای استوانهای و نقش جادویی آنها روی شنهای ساحل قرار میگیرند یک ایده جدید را به وجود میآورند؛ «چاپ نوشته بر ماسههای خلیج فارس با استفاده از دوچرخه!». آج چرخهای این دوچرخه به گونهای طراحی شده است که اگر در ساحل دریا سوار بر آن رکاب بزنید، خط نوشته «رویای صلح در خلیج فارس و محیط پاک» روی ساحل چاپ خواهد شد.
آثار نادعلیان مجموعه گسترده ای را در هنر محیطی شامل می شوند آثاری که در بیشتر مواقع نشان دهنده توجه او به طبیعت هستند
میراثی برای قرون آینده
طبیعت و حفظ آن بیشترین دغدغه نادعلیان در اجرای آثار محیطیاش است؛ حتی اگر زبانی که این هنرمند برای بیان این دغدغه انتخاب کرده زبان عجیبی باشد، از پنهان کردن گنج هایش در دل زمین گرفته تا رها کردن ماهی هایش در آب. شاید تا سال های سال هیچ کس کار او را تکرار نکند اما مخاطب آثار او فقط ما انسان های معاصر نیستیم؛او به نسل های آینده می اندیشد.
منبع: هفته نامه همشهری سرنخ، سال ۱۳۸۸
نظر شما