در شهر زندگی می‌کنید یا روستا؟ در آپارتمانی نقلی و اجاره‌ای یا در خانه‌ای ویلایی که برای محافظت از آن چند تا نگهبان گردن‌کلفت استخدام کرده‌اید! شاید هم در پنت هاوس یک برج در شمال شهر زندگی می‌کنید.

قلعه

به گزارش همشهری آنلاین، فیلم «روزی روزگاری» با آن همه راهزن ریز و درشت را یادتان هست؟ مردمی که در آن دوره زندگی می‌کردند، راه‌های مختلفی برای مقابله با راهزن‌ها داشتند. یکی از این راه‌ها ساختن قلعه‌های محکم و نفوذناپذیر بود.  در ۱۲۰ کیلومتری شمال غرب اصفهان روستایی تاریخی به نام دماب قرار دارد که در آن قلعه‌ای با مساحت حدود ۱۰هزار متر جاخوش کرده است. این قلعه با دیوارهای کاهگلی بلند و ۵ برج دیده‌بانی بدجوری نظر هر تازه‌واردی را جلب می‌کند با اینکه این قلعه از طرف سازمان میراث‌فرهنگی به ثبت رسیده اما ۵ خانواده هنوز در آن زندگی می‌کنند. آنها هر کدام در یک گوشه از قلعه برای خود خانه کوچکی درست کرده‌اند.  

 قلعه پدری

حسین حسن‌پور پیرمرد ۸۰ساله‌ای است که این قلعه پشت‌به‌پشت به او و اقوامش رسیده. او حالا تنها بازمانده صاحب قلعه‌ حاج‌حسن است و هنوز در آنجا سکونت دارد. حسین ۳ پسر و ۴ دختر دارد و کنار همسر ۷۳ ساله‌اش زندگی می‌کند. شغل حسن‌پور مثل خیلی از اهالی روستای دماب کشاورزی و دامداری است. خودش درباره زندگی در قلعه‌ حاج‌حسن می‌گوید:‌ «قدمت این قلعه به دوران قاجار برمی‌گردد. آن روزها حاج‌حسن این قلعه را بنا کرد تا از خود و افرادش مقابل یاغی‌ها و راهزنان محافظت کند. آن‌وقت‌ها راهزن‌ها به هیچ‌کس رحم نمی‌کردند و اموال و دارایی‌های همه را سرقت می‌کردند. حاج‌ حسن برای مقابله با این افراد، اینجا را به کمک چندبنای معروف آن زمان درست کرد».
اما بعد از گذشت چندین سال، ‌ این قلعه به حسین و اقوامش رسید. بعضی از آنها سهم خود را به اهالی روستا فروختند و خودشان جای دیگری رفتند. از میان آنها فقط حسین در قلعه مانده است. البته بعضی از ساکنان جدید قلعه با هم نسبت فامیلی دارند. آنها این قلعه بزرگ را به ۶ قسمت تقسیم کرده‌اند و هرکدامشان در گوشه‌ای از آن، خانه‌ای به شکل امروزی برای خودشان ساخته‌اند. این قلعه فقط یک در دارد که روی آن ۲ کوبه به چشم می‌خورد؛ یکی مخصوص خانم‌ها که ظریف است و یکی هم مخصوص آقایان که سنگین‌تر است. اهالی قلعه با شنیدن صدای ضعیف کوبه متوجه می‌شدند یک زن پشت در است؛ به همین خاطر یکی از خانم‌هایی که در قلعه زندگی می‌کردند، در را باز می‌کرد و اگر صدای کوبه قوی بود، یکی از مردها برای بازکردن در می‌رفت. از در قلعه که وارد می‌شوی، یک کوچه روبه‌رویت می‌بینی. ورودی خانه ساکنان قلعه از این کوچه می‌گذرد. اهالی قدیم قلعه فکرش را هم نمی‌کردند روزی اینجا صاحب کوچه و خانه‌هایی شود که هر کدام برای خودشان پلاک دارند. چیزی که از این قلعه کاملا سالم مانده، دیوارها و برج‌های دیده‌بانی است. حاج‌حسن این قلعه را طوری درست کرده بود که می‌شد مقدار زیادی آذوقه در آن ذخیره کرد. همین مقدار زیاد آذوقه و اموال در قلعه باعث می‌شد کم‌کم راهزن‌ها به فکر نفوذ به آنجا بیفتند.  

برج تفنگچی‌ها

از زمانی که راهزن‌ها متوجه این قلعه شدند، نقشه‌های زیادی برای دستبرد به آنجا کشیدند. حسین که همه این ماجراها را از پدرش شنیده، آنها را تعریف می‌کند: «مثلا یک بار می‌خواستند دیوارهای قلعه را خراب کنند تا وارد اینجا شوند ولی از آنجا که قلعه ۵ برج دیده‌بانی داشت، تفنگچی‌ها از داخل این برج‌ها و دریچه‌هایی که برای تیراندازی درست کرده بودند، اجازه نزدیک شدن به هیچ دزدی را نمی‌دادند.

ببینید ؛ ماجرای عجیب و غریب زندگی اهالی یک روستای ایران در یک قلعه | داستان جالب پلاک بندی خانه‌های قلعه تا ماجرای فرستادن قرآن با طناب برای سارقان!

آنها نمی‌توانستند نزدیک شوند؛ به همین خاطر تصمیم گرفتند با توپ‌های‌دستی و منجنیق، قلعه را خراب و به آن نفوذ کنند اما این تیر آنها هم به سنگ خورد چون دیوارهای قلعه خیلی محکم هستند و گلوله توپ‌دستی و منجنیق راهزن‌ها فقط توانست روی دیوار قلعه یک ترک ایجاد کند». پیرمرد سن و سالی ازش گذشته و برای اینکه سردش نشود، در اردیبهشت‌ماه هم در اتاقش کرسی گذاشته است.

او همان‌طور که زیر کرسی نشسته، ادامه می‌دهد: «بعد از اینکه یاغی‌ها نتوانستند با منجنیق و توپ‌دستی راهی به داخل قلعه پیدا کنند، تصمیم گرفتند از قبرستانی که نزدیک این قلعه بود، تونلی حفر کنند و از زیرزمین خود را به قلعه برسانند اما مثل دفعه قبل در اجرای نقشه خود ناکام ماندند. راهزن‌ها بعد از اینکه چند متری تونل کندند، به یک سنگ بزرگ که در پی این قلعه است رسیدند و دیگر نتوانستند راهی به پیش ببرند اما آنها به این سادگی دست نکشیدند و به فکر نقشه دیگری افتادند. گروهی از آنها خود را به جای افراد یک کاروان درراه مانده معرفی کردند و جلوی در قلعه رفتند و گفتند: «خسته هستیم و می‌خواهیم در قلعه استراحت کنیم. بعد از رفع خستگی‌مان به راه خود ادامه می‌دهیم».

ببینید ؛ ماجرای عجیب و غریب زندگی اهالی یک روستای ایران در یک قلعه | داستان جالب پلاک بندی خانه‌های قلعه تا ماجرای فرستادن قرآن با طناب برای سارقان!

ساکنان قلعه که به آنها مشکوک شده بودند، در را به رویشان باز نکردند اما آنها مدام اصرار می‌کردند و قسم می‌خوردند که نیت بدی ندارند. اهالی قلعه به خاطر اینکه از هدف آنها مطمئن شوند یک قرآن را با طناب از دیوار قلعه پایین فرستادند و از آنها خواستند پشت قرآن را مهر کنند و قسم بخورند هرگز به فکر سرقت از آنها نمی‌افتند». به این ترتیب، راهزن‌ها از حسن نیت ساکنان قلعه سوءاستفاده کردند و وارد آنجا شدند اما چشمتان روز بد نبیند، آنها به محض ورود به قلعه، مالک آن وقت آن را که محمدحسین بود اسیر کرده و بعد از شکنجه کردن او، اموال ساکنان را به سرقت بردند. داستان پیرمرد به اینجا که می‌رسد بغض می‌کند و می‌گوید: «آنها محمدحسین را شکنجه کردند تا جای اشیای باارزش را به آنها نشان دهد. راهزن‌ها ناخن‌های او را کشیدند و کلاه نمدی‌اش را پر از آتش کردند و بر سرش گذاشتند و دست آخر هم او را کشتند و قلعه را بدون هیچ آذوقه‌ای برای ساکنانش جا گذاشتند».

ساکنان جدید قلعه

با این همه بلایی که راهزن‌ها سر قلعه حاج‌حسن آوردند، قلعه هنوز پابرجا مانده تا سرپناه افراد جدیدی باشد. یکی دیگر از خانواده‌هایی که در قلعه حاج‌حسن زندگی می‌کنند خانواده عبدالهی هستند. پدر این خانواده مردی ۵۱ساله به نام عیسی است. او درباره زندگی در قلعه می‌گوید:‌ «۳۵ سال است اینجا زندگی می‌کنیم. ۴ دختر دارم و ۲ پسر. دخترهایم ازدواج کرده‌اند و مراسم ازدواجشان را داخل همین قلعه برگزار کردیم. اگر عمر باشد برای پسرهایم هم اینجا عروسی می‌گیرم.

الان دیگر زندگی سخت شده است و من و پسرانم برای تامین هزینه‌های زندگی کارهای زیادی مثل دامداری و قصابی انجام می‌دهیم. البته زندگی در قلعه سختی‌های خاص خودش را هم دارد. ما در تنوری که از آن زمان به جا مانده است نان می‌پزیم و در برج‌های دیده‌بانی قلعه که روزی تفنگچی‌ها آنجا پست می‌دادند، آذوقه‌هایمان را انبار می‌کنیم. معمارهای قدیم انبارهای ۲ طبقه‌ای را درست کرده‌اند که در تابستان خنک است و در زمستان هوای متعادلی دارد اما از وقتی که میراث فرهنگی اینجا را در فهرست آثار باستانی ثبت کرده، دیگر اجازه ندادند ما گاز بکشیم.

ببینید ؛ ماجرای عجیب و غریب زندگی اهالی یک روستای ایران در یک قلعه | داستان جالب پلاک بندی خانه‌های قلعه تا ماجرای فرستادن قرآن با طناب برای سارقان!

به این دلیل ما هنوز برای گرم کردن خانه از بخاری‌های نفتی استفاده می‌کنیم. از طرفی هم این قلعه ماشین‌رو نیست و ما نمی‌توانیم وسیله‌هایمان را با خودرو جابه‌جا کنیم. زمانی هم که خانه خود را در اینجا درست کردیم همه مصالح را با فرغون به داخل قلعه آوردیم. امکانات روستای ما زیاد است. ما اینجا حتی به اینترنت هم دسترسی داریم، فقط مشکلمان گاز است. ما حاضریم اگر برایمان شرایطی فراهم شود که بتوانیم خارج از قلعه یک خانه بسازیم اینجا را تخلیه کنیم اما تا به حال این شرایط را برایمان درست نکرده‌اند. به هر حال، اینجا جزو آثار باستانی ثبت شده است و باید از آن نگهداری کنیم.

توریست قلابی

هرچند وقت یک بار توریست‌های خارجی به دماب می‌آیند تا از آثار باستانی آنجا که قلعه حاج‌حسن یکی از آنهاست بازدید کنند. عبدالهی از توریست‌ها خاطره‌های زیادی دارد که یکی را تعریف می‌کند: «چند وقت قبل، چند نفر جلوی در قلعه آمدند و گفتند از یکی از شهرهای غربی آمده‌اند و می‌خواهند داخل قلعه را ببینند اما از آنجا که من توریست‌های زیادی را دیده بودم، متوجه حرکات مشکوک آنها شدم و فهمیدم آنها به دنبال زیرخاکی هستند و برای بازدید نیامده‌اند. به این دلیل آنها را به قلعه راه ندادم». ساکنان قلعه سال‌هاست که خوب و خوش کنار هم زندگی می‌کنند اما اینجا یک مکان تاریخی است و اگر به آنها امکانات داده شود تا قلعه را ترک کنند، شاید بهتر بتوان از آن محافظت کرد.

منبع: همشهری سرنخ سال ۱۳۸۸

کد خبر 762744
منبع: همشهری سرنخ

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha