به گزارش همشهری آنلاین، مبینا ۱۸ساله و ادریس ۲۲ساله که هر دو در یکی از روستاهای شهرستان بانه واقع در استان کردستان زندگی میکردند از مدتها قبل به یکدیگر علاقهمند بودند. وقتی خانوادههایشان از علاقه این دو جوان به یکدیگر باخبر شدند با ازدواجشان موافقت کردند و مراسم عروسی آنها روز جمعه ۲۲اردیبهشت امسال برگزار شد. د
ختر و پسر جوان خیلی زود به خواستهشان رسیده بودند و آرزوهای زیادی داشتند. مبینا هنوز درسش را تمام نکرده بود و ۳روز بعد از عروسی قرار بود آخرین امتحان مدرسهاش را بدهد و دیپلم بگیرد. آن روز او و همسرش سوار بر خودرویشان بهسوی مدرسه رفتند.
وقتی مبینا برای امتحان وارد مدرسه شد، ادریس تمام مدت را در ماشین، جلوی در مدرسه منتظر بود. ساعتی بعد مبینا از مدرسه خارج شد و خوشحال از اینکه آخرین امتحان را گذرانده و بهزودی دیپلمش را میگیرد سوار خودروی شوهرش شد و به طرف خانه به راه افتادند.
چاله مرگ
جادهای که مدرسه را به روستا میرساند، دوطرفه و در عین حال قدیمی بود. این جاده پر بود از دستانداز و چاله. به همین دلیل ادریس با احتیاط زیادی رانندگی میکرد. چند روزی بود که خوشیهای زندگی به تازه عروس و داماد رو کرده بود و آنها در راه بازگشت به روستا آرزوهای دور و نزدیکشان را مرور میکردند و از زندگی رویایی که قرار بود با یکدیگر داشته باشند میگفتند. اما انگار قرار نبود که همهچیز طبق خواسته آنها پیش برود.
دیگر مسافت چندانی تا روستا باقی نمانده بود که ناگهان یکی از چرخهای خودروی آنها در چالهای افتاد و ناگهان مسیر خودرو منحرف شد. درست در همان موقع یک کامیون از روبهرو سر رسید و با خودروی تازهعروس و داماد که به سمت چپ منحرف شده بود برخورد کرد و فاجعه اتفاق افتاد.
دقایقی از این حادثه میگذشت که گروههای امدادی از یک سو و اهالی روستا و خانوادههای مبینا و ادریس از سوی دیگر خود را به محل حادثه رساندند. شدت این تصادف به حدی بود که در همان لحظات اول ادریس جانش را از دست داد. مبینا نیز وضعیت خوبی نداشت و در شرایطی که سطح هوشیاریاش پایین بود به بیمارستان منتقل شد.
۱۲ روز انتظار
مبینا ۱۲شبانهروز در بیمارستان بستری بود و پزشکان تلاش زیادی برای نجاتش انجام دادند اما سرانجام اعلام کردند که او دچار مرگ مغزی شده است. در این شرایط بود که پدر و مادر داغدار مبینا تصمیم گرفتند اعضای بدن او را به بیماران نیازمند اهدا کنند.
عموی مبینا درباره این حادثه به همشهری میگوید: این حادثه همه روستا را عزادار کرد و هیچکس باورش نمیشد که فقط ۳روز بعد از عروسی این اتفاق بیفتد. او ادامه میدهد: پدر و مادر مبینا بعد از این حادثه گفتند میخواهند اعضای بدن دخترشان را به بیماران نیازمند اهدا کنند. به این ترتیب پیکر برادرزادهام به بیمارستان سینا در تهران منتقل شد و در آنجا قلب، کبد و کلیههایش جداسازی شده و به ۴بیمار نیازمند اهدا شد.
نظر شما