به گزارش همشهری آنلاین، طی چندروز گذشته، تصاویری از لحظه حمله به یک روحانی و امام جماعت مسجدی در مشهد در فضای مجازی خبرساز شده است که فردی هنگام خروج این طلبه مشهدی از مسجد با تیغ در دستش به او حمله می کند و تیغ را به گلوی روحانی مشهدی می زند.
قبلا هم با ضارب ارتباط داشتم
سید ابوذر حسینی ماجرای روز حادثه را این طور روایت می کند: فرد ضارب در گذشته چندبار درباره مسائل اعتقادی سراغم آمده و سوالاتی را مطرح کرده بود. من هم به خاطر وظیفه طلبگی ام علیرغم هشدار اهل مسجد درباره تفکرات انحرافی او به آرامی پاسخش را دادم. مثلا فرد ضارب، نماز خواندن با مهر را شرک می دانست و حتی یکبار در مسجد گفت مادرم مشرک است چون به زیارت می رود!
درخواست عجیب پدر ضارب از روحانی مجروح
این روحانی مجروح درباره درخواست عجیب پدر ضارب هم می گوید: بعد از این واقعه، پدر این عامل حمله با من تماس گرفت و درخواست کرد که رضایت ندهم تا پسرش در همان زندان بماند و بمیرد! او می گفت پسرم از وقتی وارد دانشگاه شده با یک وهابی آشنا شده و به سمت او گرایش پیدا کرده است. این که یک رسانه نوشته بنده توسط یک جوان مورد حمله قرار گرفته ام درست نیست. او ۵۱ سال دارد و ۹ سال از من بزرگتر است.
روز حادثه به سوال تکراری ضارب پاسخ دادم
این طلبه مشهدی درباره ارتباطش با ضارب می گوید: او در گذشته بارها سراغم آمده و درباره آیات شبهه دار، سوالاتی را پرسید. من هم نه با حدیث بلکه با قرآن، پاسخش را می دادم تا او قبول کند. مباحثه ما هیچ وقت به دعوا نرسید و حتی روز حادثه هم هیچ درگیری با همدیگر نداشتیم. در این حادثه که شب ولادت امام رضا (ع) اتفاق افتاد فرد ضارب مثل همیشه در مسجد سراغم آمد و سوالی را پرسید که قبلا هم پرسیده بود. به او گفتم این موضوع را قبلا پاسخ داده ام اما خواست دوباره توضیح بدهم و احتمالا نیتش این بوده که مسجد خلوت شود. من هم مثل همیشه پاسخش را بدون جسارتی دادم.
به خاطر مشکل یک پیرزن، سرم را چرخانم
او درباره حادثه دلخراش جلوی مسجد می گوید: مدتی است که حرز امام جواد (ع) برای مردم میفرستم. آن روز هم یک آقایی از تهران به مسجد ما آمده بود تا حرز امام جواد (ع) را بگیرد. بعد از پاسخ سوال ضارب با این مسافر صحبت کردم و دقایقی گذشت. هنگامی که صحبت مان تمام شد از پله های مسجد به پایین می رفتم. خانم سالمندی پایین پله ها ایستاده و منتظر شوهرش بود. من برگشتم تا شوهر این خانم را صدا کنم. همین که سرم را برگرداندم تیغ کاتر به گلویم خورد. پزشک جراح تعریف می کرد که اگر سرم در حالت طبیعی بود برش خیلی عمیق تر میشد و احتمالا زنده نمی ماندم.
بعد از بخیه گلویم به مسجد رفتم تا التهاب مردم کم شود
حجت الاسلام حسینی درباره لحظات هولناک وارد شدن تیغ به گلویش می گوید: وقتی گلویم خونی شد مسافر تهرانی شوکه شده بود و فقط نگاه می کرد. گلویم میسوخت و من فقط دست هایم روی گلو گذاشتم و بلافاصله به داخل مسجد رفتم. در را بستم تا ضارب دوباره حمله نکند. ترسیدم به خانه بروم تا خانواده ام نگران شوند. وقتی در را بستم چند نفر از مسجدی ها دستمال و گاز استریل و... آوردند اما فایده ای نداشت و خونش بند نمی آمد. دقایقی بعد هم پلیس رسید و ضارب را در محل، دستگیر کرد و برد. با پای خودم به داخل آمبولانس رفتم و به اتاق عمل رسیدیم.
من البته همان شب پس از بخیه گلویم به مسجد برگشتم. نماز خواندم و روی منبر رفتم تا التهاب فضای مسجد کم شود. هرچند که حراست حوزه و دستگاه های امنیتی پیگیر شدند اما خودم هیچ وقت وارد ماجرا نشدم. تنها کاری که به ذهنم رسید این بود که فضا را آرام کنم. روزهای پس از این حادثه هم یکی یکی همسایه ها سراغم آمدند و از ضارب، چیزهایی تعریف کردند. مثلا یکی گفت او چه حرف های شرک آمیزی زده و حتی خواهران بسیج گفتند چندسال قبل، عکسی از این شخص گرفته ایم و برای دستگاه های امنیتی فرستاده ایم. عکسی که نشان می دهد او آدمی مشکوک است و عقاید انحرافی دارد.
ضاب از نظر من، بیمار روانی نبود
روحانی مجروح در پایان گفت: من درباره تفکرات اعتقادی و انحرافی این شخص هیچ شکی ندارم اما درباره بیماری روانی او نمی توانم نظری بدهم، چون تخصصی در این موضوع ندارم. او چنان به آیات قرآن مسلط بود که برخی از آیات را می توانست از حفظ بخواند و حتی جای برخی آیات را در قرآن پیدا می کرد. تعجب می کنم برخی اصرار می کنند که بگویند این فرد روانی بوده است. در حالی که او بسیار آرام و اینقدر در موضوعات قرانی توانمند بود. هرچند که باید پزشکان، مشکلات روانی او را بررسی کنند اما تا جایی که می دانم او هیچ مشکلی نداشت.
نظر شما