مدرسه موش‌ها را که یادتان هست؟ حالا ورژن جدید این فیلم کارتونی - البته این‌بار با مضمونی دلخراش- حسابی سر و صدا به راه ‌انداخته است.

شکارچی  موش ها

به گزارش همشهری آنلاین، خبرنگار همشهری سرنخ سال ۱۳۸۸ سراغ یک شغل بسیار عجیب رفته بود. کسی که تک تیرانداز موش‌های پایتخت بود:

تک‌تیرانداز موش‌ها مستندی است که در آن موش‌های ریز و درشت توسط شکارچی تیز چشمی به قتل می‌رسند. کافی است شب‌ها یک سر به خیابان‌های منطقه شش بزنید؛ مرد جوانی را می‌بینید که با اسلحه در انتظار موش‌ها نشسته است؛ بنگ بنگ و بعد صدای فریاد ضعیف یک موش.

پیدا کردنش کار سختی است چراکه او تنها زمانی آفتابی می‌شود که آفتاب از آسمان رفته باشد. دیگر محل زندگی موش‌های بخت‌برگشته را مثل کف دستش می‌شناسد و نیمه‌های شب، زمانی که خیلی‌ها در خواب هستند، او در یک گوشه از شهر، با اسلحه‌اش موشی را نشانه رفته است.  

اسلحه کادویی!

سعید مهدی‌پور کسی است که در جمع همکارانش به تک‌تیرانداز موش‌ها معروف شده است. یک سالی می‌شود که مسؤولیت منقرض‌کردن نسل موش‌های منطقه شش را به عهده گرفته است. با اینکه کشتن موش‌های تیز و بز کار سختی به نظر می‌رسد اما سعید حسابی در کارش وارد است. این وسط موش‌ها هم که فهمیده‌اند این تک‌تیرانداز جوان تنها با منطقه آنها یعنی منطقه شش سر و کار دارد، بار و بندیلشان را جمع کرده و به مناطق دیگر کوچ کرده‌اند تا از دست این شکارچی جوان در امان باشند.

البته این نظر خود سعید است؛ آن را با خنده این‌طور برایمان تعریف می‌کند؛ «موش‌ها دیگر فهمیده‌اند که از دست من جانشان در امان نیست. به خاطر همین است که این روزها در منطقه شش کمتر موش به چشمتان می‌خورد». سعید از همان بچگی عاشق اسلحه بود و کودکیش را با اسلحه‌های اسباب‌بازی‌ای که پدرش برایش می‌خرید گذراند تا اینکه توانست در سن نوجوانی صاحب یک اسلحه واقعی شود؛ «من در کنار پدرم کار می‌کردم و به خاطر همین از پدرم قول گرفته بودم که اگر کارم را خوب انجام بدهم برایم یک اسلحه ساچمه‌ای بخرد». پدر سعید هم الحق والانصاف سر قولش ماند و برای پسر بزرگش یک اسلحه ساچمه‌ای خرید. از همان روزها هم سعید عشق و زندگی‌اش شد همان اسلحه کادویی پدرش!

تفریح با اسلحه ساچمه‌ای

حالا هم این توانایی سعید در نشانه‌گیری دقیق موش‌ها، حاصل همان تمرین‌هایش با اسلحه‌ای است که پدرش برای او خریده بود؛ «آن زمان با تفنگم زیاد تمرین می‌کردم. بیابان‌های اطراف مشیریه پاتوق همیشگی‌ام بود. وقتی کارم تمام می‌شد، اسلحه‌ام را به سرعت برمی‌داشتم و به آنجا می‌رفتم. گاهی ظرف و ظروف می‌گذاشتم و نشانه می‌گرفتم و گاهی‌ هم اگر موشی به چشمم می‌خورد شکار می‌کردم. آن‌قدر تمرین کردم تا اینکه بالاخره توانستم تیراندازی‌ام را تقویت کنم».

سعید وقتی به آن زمان‌ها برمی‌گردد، کمی مکث می‌کند و انگار خاطره جدیدی در ذهنش جان گرفته باشد، ادامه می‌دهد: «اولین‌باری که یک موش را نشانه رفتم خوب یادم هست. باورم نمی‌شد که یک موش را کشته باشم. اولش خیلی دلم سوخت. آن موقع ۱۴ سال بیشتر نداشتم و با دیدن موش‌مرده‌ای که خودم او را از پا درآورده بودم کمی جا خوردم و حالم خراب شد اما از آن روز به بعد دیگر کشتن موش‌ها برایم عادی شد مثل حالا!». تک تیرانداز جوان آن روزها تصورش را هم نمی‌کرد یک روز تفریح دوران نوجوانیش تبدیل به شغل  او شود.

یک شغل غیرمنتظره ؛ تک‌تیراندازی که شغلش شکار موش‌های پایتخت است
   تک تیرانداز جوان هر روز در یک محل از منطقه‌شش با موتورش چرخ‌می زند تا موش‌ها را با اسلحه‌اش شکار کند

یک شغل غیرمنتظره

مدت‌ها بود که سعید بیکار بود و به شدت دنبال یک کار درست و حسابی می‌گشت. در گذشته، پسر جوان هر کاری را که به دستش می‌رسید انجام می‌داد اما از هیچ‌کدام راضی نبود تا اینکه یک روز بخت به سعید رو کرد و او به وسیله یکی از آشنایانش صاحب یک شغل شد؛ یعنی طعمه‌گذاری و از پا درآوردن موش‌های مزاحم شهر! به همین ترتیب، تک تیرانداز موش‌های چاق و چله، تا مدت‌ها سرش را با طعمه‌گذاری در معابر پر از موش گرم کرد تا اینکه بخت برای بار دوم در خانه سعید را زد و او اوایل امسال توانست کارش را به صورت حرفه‌ای‌تر دنبال کند؛ «مدت‌ها بود که به عنوان پیمانکار در شهرداری کار می‌کردم و طعمه‌گذاری موش‌ها را به عهده داشتم.

کمی که گذشت، به خاطر توانایی‌هایی که در کشتن موش‌ها داشتم به کار دیگری دعوت شدم؛ یعنی کشتن موش‌ها با اسلحه؛ کاری که در گذشته هم آن را انجام داده بودم و در نهایت اینکه نان شهرداری را خوردیم و در همین کار ماندگار شدیم». بالاخره با رایزنی‌هایی که انجام شد، سعید یک مدت به صورت آزمایشی کارش را شروع کرد؛ «اوایل این کار را با هماهنگی‌های اداره ساماندهی شهرداری منطقه شش به صورت پنهانی انجام دادیم تا ببینیم نتیجه می‌دهد یا خیر، که کشتن موش‌ها با اسلحه بیشتر از استفاده از سموم شیمیایی نتیجه داد و من کار خودم را به عنوان تک‌تیرانداز موش‌ها شروع کردم اما این‌بار به شکل رسمی نه پنهانی».

سرت را بدزد، ای موش!

سعید را ممکن است گاهی اوقات در مرکز شهر ببینید. او یک لباس آبی که آرم شهرداری منطقه شش روی آن خورده، پوشیده و اسلحه ساچمه‌ای‌در دست دارد؛ کسی که به قول دوستان و آشنایانش، چشم‌هایی مثل عقاب دارد و موش‌ها را با شلیک اسلحه‌اش در یک چشم به هم زدن به آن دنیا می‌فرستد. تک‌تیرانداز جوان با اینکه نه کلاس تیراندازی رفته و نه آموزش خاصی در این‌باره دیده، تیرانداز قابلی است و مسؤولان شهرداری منطقه شش، حالا با گذشت یک سال از آشنایی‌شان با سعید به کار او اعتماد پیدا کرده‌اند؛ «وقتی استارت کار زده شد، من هر روز در خیابان‌ها می‌گشتم و تا موشی را می‌دیدم، یک تیر حرامش می‌کردم».

 با اینکه کشتن موش‌ها برای سعید کاری ندارد اما همیشه یک چیز هست که حین کار پسر جوان را آزار می‌دهد؛ «من همیشه سر موش‌ها را نشانه می‌روم و با یک تیر کار آنها را تمام می‌کنم اما گاهی اوقات پیش می‌آید با یک تکان موش، گلوله به شکم او می‌خورد و آن وقت است که قضیه غم‌انگیز می‌شود. موش شروع می‌کند به جیغ کشیدن و صدای جیغ و ناله‌هایش بند دلم را پاره می‌کند اما خب، مجبورم برای اینکه زجر نکشد با یک تیر خلاص کارش را تمام کنم».

اوایل عید، روزها به شکار موش می‌رفت که دردسرش خیلی زیاد بود. رفت و آمد مردم در معابر یکی از موانعی بود که باعث می‌شد کار تک تیرانداز جوان به کندی پیش برود اما بعد از مدتی تصمیم گرفت شکار موش‌ها را به زمان دیگری موکول کند؛ یعنی زمانی که همه در خواب ناز هستند و در خیابان‌ها پرنده پر نمی‌زند.

البته این پایان ماجرا نیست؛ بعد از کشتن موش‌ها سعید وظیفه دیگری هم بر عهده دارد؛ «بعد از اینکه موش‌ها را از پا درآوردم، جسد آنها را وسط خیابان به حال خود رها نمی‌کنم. من موش‌ها را با انبری که دارم داخل کیسه می‌گذارم و بعد از بسته‌بندی کردن در کیسه آنها را در سبدی که پشت موتورم بسته‌ام، قرار می‌دهم».

یک شغل غیرمنتظره ؛ تک‌تیراندازی که شغلش شکار موش‌های پایتخت است
   این ۱۱ لاشه موش را سعیدمهدی‌پور درست شب قبل از روز مصاحبه شکار کرده و برای عکاسی آورده بود

 سعید هر موشی را که می‌کشد باید به اداره ساماندهی منطقه شش تحویل دهد تا آنها آمار دقیقی از موش‌هایی که هر شب کشته می‌شوند، داشته باشند. اما درباره سرنوشت موش‌ها بعد از مرگ، سعید می‌گوید: «اداره موش‌ها را به بیمارستان تحویل می‌دهد؛ چراکه آنجا موش‌های مرده به شیوه‌ای کاملا بهداشتی از بین برده می‌شوند تا بعدها برای محیط ضرری نداشته باشند». 

سعید حالا در کارش آن‌قدر کارکشته شده که می‌تواند هر شب ۵۰ تا ۶۰ موش را با اسلحه ساچمه‌ای‌اش از پا درآورد. البته کشتن موش‌ها به آب و هوا هم بستگی دارد؛ «وقتی هوا گرم باشد موش بیشتری می‌توانم شکار کنم. اما الان که هوا سردتر شده موش‌ها کمتر از لانه‌هایشان بیرون می‌آیند و انتظار برای دیدن آنها در این شب‌های سرد کار طاقت‌فرسایی است». سعید با شوخی و شیطنت برایمان توضیح می‌دهد که در این روزهای سرد موش‌ها هنگام ظهر سر و کله‌شان بیشتر در خیابان پیدا می‌شود؛ آن هم برای سیر کردن شکمشان و پیدا کردن ته‌مانده ساندویچ‌هایی که شهروندان در جوی آب رها می‌کنند.

خودت را به موش مردگی نزن

حالا یک سال از همکاری سعید با شهرداری منطقه شش می‌گذرد و او دیگر به بی‌خوابی‌های مداوم عادت کرده است. تک‌تیرانداز جوان هر شب طول و عرض خیابان‌های پر از موش را طی کرده و با تمرکز حرکت موش‌ها را تعقیب می‌کند تا آنها را با شلیک بموقع اسلحه‌اش غافلگیر کند. او از این شب‌ها خاطره‌های زیادی دارد؛ «یک‌بار با اسلحه مثل همیشه دنبال موش می‌گشتم که چند مامور انتظامی مقابلم ظاهر شدند.

آنها خیال کرده بودند من با اسلحه‌ام قصد مزاحمت دارم. به خاطر همین مرا سوار ماشین کردند و به اداره بردند. البته کارتم را نشانشان دادم و به آنها توضیح دادم که برای حمل اسلحه مجوز دارم اما آنها تصور کردند که کارتم جعلی است.

به خاطر همین آن شب با رئیس اداره ساماندهی تماس گرفتم و با هماهنگی‌های او ماموران رهایم کردند». البته این تنها خاطره‌ای نیست که سعید از شکار موش‌ها به یاد دارد؛ «یک‌بار موشی را هدف گرفتم. تیرم به‌اش خورد و صدای جیغش را شنیدم. فکر کردم که موش بخت‌برگشته دیگر تمام کرده است اما وقتی رفتم جلو تا آن را داخل کیسه بیندازم، جیغ کشید و فرار کرد. شاید باورتان نشود اما آن روز خیلی ترسیدم و تا چند ساعت مغزم کار نمی‌کرد و خشکم زده بود.

تازه آنجا بود که یاد این ضرب‌المثل افتادم که می‌گوید: طرف خودش را به موش‌مردگی زده. آن موش هم خودش را به مردن زده بود. البته گاهی هم این مردم هستند که با حرف‌هایشان در ذهن سعید خاطره می‌شوند؛ «وقتی ظهرها برای کشتن موش‌ها به خیابان می‌روم مردم دور و برم جمع می‌شوند و سوال می‌کنند، گاهی هم ابراز احساسات. یکی می‌گوید بکش آقا بکش. کارت درست است. یکی دیگر می‌گوید گناه دارند.

دیگری می‌آید و بعد از کلی نگاه کردن با تعجب از من می‌پرسد آقا موش می‌کشید؟ گاهی هم بعضی از خانم‌ها وقتی می‌بینند من موش می‌کشم با چهره‌ای درهم رفته می‌گویند آقا گناه دارند، چرا می‌کشیدشان؟ اما اگر یک موش از جلوی پایشان رد شود جیغشان به هوا می‌رود!». البته این تنها مردم نیستند که به سعید درباره کارش ابراز احساسات می‌کنند؛ خانواده سعید هم وقتی فهمیدند او قرار است موش بکشد زیاد مخالفت نکردند اما مادر سعید همان روزهای شروع کار به پسرش گفته بود: «موش‌ها را بکش اما مراقب باش موش‌های کوچک را نکشی. آخر گناه دارند».

به خاطر همین وقتی یک روز مادر سعید جلوی در خانه‌شان یک موش کوچک مرده را پیدا کرده بود با عصبانیت به پسرش گفته بود: «چرا این موش کوچک را کشته‌ای؟». البته این موضوع به خوبی و خوشی به خیر گذشت؛ چراکه سعید گفته بود این کار من نیست و مادرش هم بی‌خیال شده بود.

کد خبر 767084
منبع: همشهری سرنخ

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 1
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • IR ۱۱:۴۳ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۴
    0 1
    خیلی جالب بود. کاش برای همه مناطق شکارچی موش بود.