همشهری آنلاین- مریم اژئر: سه شبانهروز چشمان اهل خانه به در بود تا از علیاکبر خبری برسد. گروهی میگفتند او شهید شده است، گروه دیگر این خبر را کذب میدانستند. لحظهها به سختی میگذشت و کاری از دست هیچکدام از اعضای خانه و دوستان بر نمیآمد. صبح روز سوم شوهر خواهر علیاکبر او را در خواب میبیند. علیاکبر در عالم رؤیا همچون بیداری به مهدی میگوید: «چرا اینقدر دنبال من میگردید؟ من کنار حوض غسالخانه بهشت زهرا هستم. از کنار حوض نفر سوم. به آنجا که بیایی مرا میبینی اگر دیر برسی مرا در قطعه شهدای گمنام دفن میکنند.»
مهدی هراسان از خواب بیدار میشود و بعد از خواندن نماز صبح به خانه مادر زنش میرود و خوابش را برای او و اهل خانه تعریف میکند. همه با هم راهی بهشت زهرا میشوند. نشانی درست بود از کنار حوض کفن نفر سوم را باز میکنند و میبینند که علیاکبر با آرامش هرچه تمام آرمیده است انگار سالها منتظر رسیدن به این آرامش بوده است.
قصههای خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید
این بار در کوچهپسکوچههای عاشقی منطقه گذرمان به خانه شهید علیاکبر رؤیایی افتاد. خانهای که این روزها عزادار فراق مادر است. آری قافله ما کمی دیر به این منزل رسید و شاید خواست خدا بر این بود. این بار مادر و پدر شهید برایمان سفره دل پهن نمیکنند بلکه خواهران شهید سفرهای رنگین از خاطرات برادر و البته مادر میگسترانند.
زهرا رؤیایی که میزبان ما شده است از برادر شهیدش چنین میگوید: «دوران سربازی وظیفه علیاکبر مصادف با آخرین سال حکومت شاهنشاهی شد. او سرباز گارد شاهنشاهی بود و درگیر ودار شکلگیری انقلاب به سختی روزگار میگذراند. زیرا امامش دستور ملحق شدن سربازان به مردم را داده بود و نفوذیهای گارد به شدت مانع از این الحاق میشدند. به گفته خواهر شهید رؤیایی، علیاکبر عاشقانه به مردم و ملت خدمت میکرد تا آنجا که پس ملحق شدن به مردم، افراد خودی او را از میدان حر تا سی متری جی روی دست مشایعت کردند و به خانه رساندند.»
زمزمههای عاشقی
دعاهای علیاکبر برای خواهر خاطرهانگیز بوده است: «ترس از نافرمانی پیام امام در وجود علیاکبر رخنه کرده بود. از اینرو در دعاهایش همواره زمزمه میکرد؛ پروردگارا! اگر قرار بر این است که رو در روی مردم کشورم بایستم و تیر من سینه آنها را بشکافد، مرا به دردی مبتلا کن که از حضور در چنین عملیاتهایی معذور شوم. او آنقدر خالصانه و از عمق وجود خدا را میخواند که ۲ روز قبل از شهادتش دعاهایش به اجابت رسید. روز بیستم بهمن سال ۵۷ فرمانده به سربازان دستور شلیک به سوی مردم را میدهد همان موقع علیاکبر به تب و لرز شدید مبتلا میشود. هرچه بیشترمداوا میکنند کمتر نتیجه میگیرند. از اینرو علیاکبر از حضور در عملیات معاف میشود و به آرزوی قلبیاش میرسد. »
علیاکبر کشته زهر کین همردیفان خود میشود، خواهر شهید رؤیایی با بیان این مطلب ادامه میدهد: «همردیفان برادرم متوجه ملحق شدن او به مردم شده بودند و از این رو وقتی فرمانده حکم تیر به سوی مردم را صادر کرد علیاکبر اسلحه خود را به سمت همردیفان خیانتکار خود نشانه گرفت و در اینگیر ودار با شلیک گلوگه سربازان گارد، دعوت حق را لبیک گفت و جام شهادت نوشید.»
حکایت جیبهای پر از سنگ
به گفته خواهر شهید رؤیایی، جیبهای علیاکبر همواره پر از سنگ بود. وقتی از او دلیل جمع کردن این سنگها را جویا میشدند او در پاسخ میگفت: این سنگها را برای هدف قرار دادن دشمن جمع میکنم. مهارت او در پرتاب سنگ و هدفگیری به گونهای بود که محال بود سنگش به خطا برود. به حلال و حرام مقید بود و میکوشید حلالی حرام نشود. آخرین عکس یادگاری علیاکبر با مادرش برای اهل خانه معنایی خاص دارد. اهل خانه معتقدند چشمان علیاکبر در این عکس حرفهای ناگفته بسیار دارد. اگرچه دهانش بسته است اما نگاهش پر معناست. اهل خانه با نگاههای پر معنای علیاکبر خو گرفته بودند. همه میدانستند چشمان او حرف دلش را میزند و هنگام سکوت لبهایش به چشمان او خیره میشدند تا راز دل را فاش کند.
مِهر مادر و مُهر پسر!
امام راحل فرمودند: از دامن زن مرد به معراج میرود و چه جمله پر معنایی. از خواهر شهید رؤیایی احوالات مادر در زمان حیات را جویا میشویم. به گفته او مرحوم سیده بتول سید مؤمنی(مادر شهید رؤیایی) دائمالوضو بود. شب هنگام اگر از خواب بیدار میشد، دوباره تجدید وضو میکرد. ذکر خدای سبحان و صلوات هیچگاه از دهانش نمیافتاد. شاید همین احوالات موجب شده بود که علیاکبر از کودکی پایش به مسجد باز شود.
به گفته اهل خانه، مرحوم سیده بتول پس از شهادت فرزندش در زمان حیات خود همواره جمله «علیاکبر باعث افتخار من است» را به زبان جاری میکرد. او غصهدار شهادت علیاکبر بود و میگفت: علیاکبر با زبان چشمش با من حرف میزد. نگاه او مانند پدرش همواره پر معنا بود. من هیچگاه شکوه و گلایه فرزندم را از زبانش نشنیدم.
نام و نام خانوادگی: علیاکبر رؤیایی
نام پدر: کربلایی حسین رؤیایی
تاریخ تولد: ۱۳۳۶
تاریخ شهادت: ۲۲/۱۱/۱۳۵۷
محل شهادت: پادگان عشرتآباد
محل دفن: بهشت زهرا قطعه ۲۴
________________________________________________________
*منتشر شده در همشهری محله منطقه ۹ به تاریخ ۱۳۹۳/۰۴/۳۱
نظر شما