همشهری آنلاین- مریم اژئر: زنگ تلفن خانه به صدا در آمد. علی پشت خط بود. با نگرانی سراغ «محمد طاهری» دوست مهربانش را میگرفت. میگفت مادر از او خبری ندارم. نمیدانم در کدام سنگر با دشمن میجنگد. آیا شما از حال و روزش خبر دارید؟ مادر که تازه گرد و غبار تشییع جنازه محمد را از چهره پاک کرده بود به او گفت علی جان نگران نباش دوستت مجروح شده و اکنون در تهران است. با سماجت از مادر پرسید محمد شهید شده است؟ مادر انکار کرد.
قصههای خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید
اما گویا علی خبر از غیب داشت. به مادر گفت: پیراهن مشکی مرا آماده کن میخواهم برای مراسم شهادت محمد به تهران بیایم. به تهران آمد. درست فهمیده بود. محمد زودتر از علی مجوز پرواز گرفته و آسمانی شده بود. مراسم شب هفت شهادت محمد به پایان رسید. علی لباس رزم بر تن کرد. خطاب به مادر گفت: ماندن بدون دوست مهربانم فایدهای ندارد. مادر او را از زیر قرآن رد کرد. علی وسایل سفر را به دست گرفت و آهسته آهسته از جلوی چشمان مادر دور شد و مادر تا محو شدن کامل سایه فرزندش مبهوت او ماند.
ناگهان علی به پشت سر خود نگاه کرد. با نوای دلنشینش گفت: مادر جان به خانه برو و دوباره تکرار کرد. رفتن به خانه همانا و پر کشیدن جگر گوشهاش از قفس زندگی همان!
قرعهای دوباره کشیدیم و این بار قرعه به نام شهید «علی کبورانی» افتاد. میزبان خانواده شهید کبورانی شدیم تا از سفره احسانشان متنعم شویم. با کلامشان خاطرات سال ۶۶و ۶۷ را مرور کردیم. همان سالهایی که علی با نوای دلنشینش روضه حضرت رقیه(س) و حضرت زهرا(س) را میخواند. «مولود شاهعلی» مادر شهید علی کبورانی روبهروی عکس فرزند شهیدش نشسته و میگوید: «در تمام لحظهها با علی حرف میزنم. او روبهروی من نشسته و من با او درد دل میکنم.»
مادر شهید شور و اشتیاق علی را برای حضور در جبههها اینگونه بازگو میکند: «دوران جنگ مصادف با دوران تحصیل علی بود. علی به درس و مدرسه علاقه داشت اما عشق به جبههها مانع از ادامه تحصیلش شد تا آنجا که پس از گذراندن دوره اول متوسطه عازم جبههها شد و در نامه خطاب به پدرش نوشت نگران نباشید من دروس افتاده را در همین جا پاس میکنم و برای ادامه تحصیل به تهران میآیم.»
هنوز صدایش را میشنوم
«نقی کبورانی» برادر بزرگتر علی، میگوید: «عشق او به جبههها خلاصه نمیشد؛ بلکه علی دیوانهوار عاشق اهلبیت(ع) بود. در مدح اهلبیت مرثیه میخواند. خوب به خاطر دارم روزی که علی به همراه دوستانش عازم رفتن به محفل روضه اهلبیت(علیهم السلام) بود. نسخه شعر در دست، سوار بر موتور دوستش، نوحههای مربوط به مراسم را تمرین میکرد تا حق مطلب را ادا کند.»
مادر شهید با شنیدن این سخنان به یاد یادگار جا مانده از فرزند رشیدش میافتد و ادامه میدهد: «علی قبل از رفتن به جبههها ۵ نوار نوحه و مدیحهسرایی روضه حضرت زهرا(س) و حضرت رقیه(س) با نوای خودش را پشت آیینه خانه به یادگار گذاشت. من پس از شهادتش متوجه این موضوع شدم. هنوز هم وقتی دلم میگیرد با گوش دادن به این نوا آرام میشوم.»
از عبادت تا شهادت
عبادت علی زبانزد خاص و عام بود تا آنجا که بارها هنگام قنوت اشک از چشمانش جاری میشد، مادر شهید با بیان این مطلب میگوید: «علی به تلاوت قرآن علاقه خاص داشت از اینرو شب هنگام زیر نور فانوس قرآن میخواند چون دلش نمیخواست مزاحم خواب اهل خانه شود.»
نقی برادر علی از روزه گرفتنهای او سخن به میان میآورد و اینکه علی هفتهای ۵ روز روزه میگرفت. محبت علی هنوز هم نقل مجلس اهل خانه و فامیل است. مادر شهید در این زمینه میگوید: «به دلیل مشکل قلبی ۱۰ روز در بیمارستان مهر بستری بودم. علی از مقابل تختم بلند نمیشد. تمام مسئولیت نگهداری از من را به عهده گرفته بود تا اینکه مرخص شدم و به خانه آمدم.»
تطهیر اموال
به گفته تقی کبورانی پدر شهید، علی اهل قناعت بود. همواره از پول توجیبی خود پسانداز و آن را صرف امور خیریه میکرد. به حرام و حلال پایبند بود تا آنجا که اگر پساندازی داشت خمس آن را پرداخت میکرد. مادر شهید در تأیید صحبتهای همسرش میگوید: «روزی علی برای پرداخت خمس یک هزارتومان پساندازش به مسجد رفت. ۲۰۰ تومان از پول خود را به امام جماعت مسجد داد و گفت: حاج آقا این سهم خمس من است، خمسش را ادا کرد و به خانه آمد. پس از شهادتش امام جماعت مسجد بارها این مطلب را برای اهالی محل و نمازگزاران عنوان کرد.»
حکایت سحری که مهمان علی بودیم
علی دلش میخواست خودش گلیمش را از آب بیرون بکشد. مادر با بیان این مطلب ادامه میدهد: «ماه رمضان بود. علی هم عاشق مهماننوازی. ما برای افطار به خانه یکی از اقوام رفتیم. علی همراهمان نیامد. او در خانه ماند و مشغول پخت غذا شد. برای افطار مهمان دعوت کرده بود. وقتی به خانه برگشتیم به من گفت مادر جان نگران غذای سحر نباش من در هنگام پخت غذا برای شما هم سحری آماده کردهام. بخورید ببینید دستپخت پسرتان چطور است؟ به گفته اهل خانه، علی به خواهر کوچک خود علاقه خاص داشت. از اینرو در آخرین نامه ارسالی برای خانواده خطاب به خواهر کوچکش نوشته بود. پدر و مادرم را به امانت نزد شما میسپارم. از این پس مسئولیت نگهداری از آنها با شماست.»
تا پیمانهات پر نشود از این دنیا نمیروی!
به گفته اهل خانه، علی در دوران زندگی خود روزهای پرمخاطرهای پشت سر گذاشت. در دوران کودکی علی، مادر برای پاسخگویی به همسایه دقایقی از فرزند شهیدش غافل میشود. علی در حیاط خانه مشغول بازی بود. ناگهان دلهرهای عجیب به جان مادر میافتد و مادر خطاب به همسایه میگوید: میروم سراغی از علی بگیرم نکند در داخل حوض افتاده باشد. وقتی مادر نزدیک حوض رسید جسم بیجان علی روی آب بود. او را در آغوش گرفت و با جیغ زدنش همسایهها به داخل خانه آمدند. علی با کمک همسایهها به بیمارستان منتقل شد و نجات پیدا کرد. راست میگویند تا پیمانهات پر نشود از این دنیا نمیروی. همین امر موجب شد تا ترس از آب سرد و شنا کردن به جان علی بیفتد، اما عاشق کهباشی همه چیز فرق میکند. عشق به جبههها علی را به سد دز رساند. ۲۸صفر بود. علی سوار بر قایق به همراه دیگر همرزمان مشغول انجام مانور گروهی تیپ ویژه شهدا بودند. ناگهان خمپاره دشمن به داخل قایق افتاد. قایق واژگون و سددز رنگین از خون علی و همراهانش شد.
حال و روز مادر برای شنیدن خبر شهادت علی مساعد نبود. با برنامهریزی مادر را به بیمارستان مهر رساندند و به او گفتند علی زخمی شده است. حس مادرانه به او دروغ نمیگفت. علی به شهادت رسیده بود.
دلخوشم به همسایههایی که حرمت میگذارند
وقتی صحبت از این روزها به میان میآید مولود خانم لبخندی از روی رضایت بر لبانش نقش میبندد و میگوید: «با همه دلتنگیهایم یکی از دلخوشیهای این روزهایم همسایهها هستند. خدا رو شکر که ارتباط خوبی با یکدیگر داریم بهخصوص همسایههای قدیمی بیشتر هوای هم دیگر را دارندو در تمام این سالها همهشان حرمت خانوادهام را حفظ کردهاند از طرفی من هم هرگاه متوجه میشوم جوانی در همسایگیمان به هر دلیلی فوت شده است به رسم ادب و احترام به دیدن مادرش میروم و سعی میکنم او را آرام کنم چرا که خودم به خوبی این غصه را میشناسم. برگزاری دور همیها و جلسات مذهبی در محلهمان هم یکی دیگر از ویژگیهای این محله است. خوبی این مراسمها این است که هر بار که در این مراسمها جمع میشویم همه برای حل مشکل یکی از اهالی گلریزان به پا میکنند. یک بار برای دختری که جهیزیه ندارد و بار دیگر برای هممحلهای که گرفتار بیماری است. به دلیل همین خوبیهاست که نمیتوانم محل زندگیام را تغییر دهم و سالهاست در این خانه زندگی میکنم.»
نام: علی
نام خانوادگی: کبورانی
نام پدر: تقی
تاریخ تولد: ۱۳۵۱
تاریخ شهادت: ۱۳۶۷
محل شهادت: دزفول/ پاکسازی سد
______________________________________________________
*منتشر شده در همشهری محله منطقه ۹ به تاریخ ۱۳۹۳/۰۵/۲
نظر شما