همشهری آنلاین، شقایق عرفینژاد: خوشدلان، داستان مشرف اصفهانی است که از شاعران زمان صفویه بوده است. او اشعار بی معنی میسرود و حتی پنج مثنوی به شیوه خمسه نظامی و خمسه امیرخسرو دهلوی نوشت که کاملا بی معنی بودند. اشعاری مثل:
اگر عاقلی بخیه بر مو مزن بهجز پنبه بر نعل آهو مزن.
ابلیس که گشته در بدی افسانه بیچاره سگیست بر در جانانه
گر بیند اهل و آشنا مانع نیست مانع شود آن را که بُوَد بیگانه.
ز افسارِ زنبور و شلوارِ ببر توان پخت حلوا و لیکن به صبر
آنطور که در مجمع الفصحا آمده: «مقرر شد که اگر از عهده این کار بربیاید، بهازای هر بیت، مثقالی سیم ناب دریافت کند، و اگر بیتی معنی داشت، برای هر بیتی یک دندان از او بکنند و بر مغزش بکوبند. پس از اتمام مثنویها، به سه بیت او معنی بستند و سه تا از دندانهایش را کندند و بر سرش کوفتند و بقیه را به وعده وفا کردند.»
سعید پورصمیمی با تأثیر از این واقعه نمایشنامه خوشدلان را نوشته و بعد از مدتها با آن روی صحنه آمده است. در کنار او مسعود کرامتی و از بازیگران نسل جدید الهام پاوه نژاد هم حضور دارند. پریزاد سیف کارگردان خوشدلان که یکی از بازیگران آن هم هست، در این گفتوگو در باره این نمایش صحبت کرده است:
پیش از این در گفت وگویی که با هم داشتیم، گفتید اگر بخواهید این نمایش را اجرا کنید، باز باغ کتاب را برای این کار انتخاب خواهید کرد. چه شد که به ایرانشهر آمدید؟
واقعیت این است که سال گذشته قرار بود کار اجرا شود، حتی در تیوال هم فروش بلیت فعال شد، اما به وقایع و اعتراضات سال گذشته برخورد کردیم و عملا امکان اجرا برای ما وجود نداشت. بر اساس تعهدی که باغ کتاب داشتم و بیش از آن به دلیل لطف مدیریت این مجموعه به ما، ترجیح میدادم اجراها در باغ کتاب باشد. اما بعد از تعطیلات نوروز وقتی با مدیریت باغ کتاب صحبت کردم، به من گفتند سالن تا ماه محرم دست یک گروه تئاتری دیگر است و برای ما جای اجرا نداشتند. از آنجا که کار ما کمدی است، نمیتوانستیم در ماه محرم اجرا داشته باشیم. از طرفی به دلیل گروه بزرگی که داریم، شامل بازیگران و عوامل پشت صحنه، امکان این که باز هم کار را مسکوت بگذاریم تا در پاییز اجرا برویم وجود نداشت. به همین دلیل به سالن ایرانشهر مراجعه کردم. البته در این سالن از دو سه سال پیش یعنی پیش از کرونا، نوبت اجرا داشتم. مدیریت ایرانشهر هم با من همکاری کردند و در این سالن اجرا رفتیم.
این فاصلهای که از سال گذشته تا الان که اجرا رفتید، پیش آمد، مشکلی در روند کار ایجاد نکرد؟
من کاری را کاملا آماده کرده بودم و حدود نه ماه کار خوابید، اما از بخت خوبم همه دوستانی که در کار بودند، اعلام آمادگی کردند که سر کار باشند. تا شب اجرا یک ماه هم تمرین کردیم تا بتوانیم اجرا برویم.
در گفت وگوی قبلی گفته بودید اگر شرایط برای اجرای کار کمدی آماده شود، کار را اجرا میکنم. الان به نظرتان شرایط برای اجرای طنز و کمدی آماده است؟
من کار خودم را کمدی نمیدانم. کار ما طنز است و با کمدی که حداقل تماشاگر ایرانی میشناسد و انتظار دارد از اول تا آخر کار قهقهه بزند، متفاوت است. نکته دیگر این که بنا بر شرایط روحی خودم بعضی از قسمتها را حذف کردم و بعضی از قسمتها را هم تلطیف کردم. چون فکر میکردم حال روحی مردم هم مثل من طوری نیست که فقط برای دیدن یک کمدی به سالن بیایند و بخندند. سعی کردیم بیشتر روی پیام و حرف نمایش متمرکز شویم. معتقدم تماشاگر میتواند منتقد فهمیمی باشد. بازخوردی که از آنها گرفتهام این است که در جای خودش میخندند و در جای خود هم سکوت میکند. یکی دو نفر از دوستانم به من گفتند تماشاگر به چیزهایی در اجرا میخندد که واقعا هولناک است. جواب من این بود که تماشاگر به آنچه تأسف بار است، نیشخند و زهرخند میزند.
از شیوه تمرینها بگویید. کار بر اساس نمایشهای ایرانی است. آیا در تمرینها بداهه نقش زیادی داشته است؟
همان زمان که آقای پورصمیمی نمایشنامه را نوشتند و به من دادند و البته خیلی بیشتر از این بود که الان در حال اجراست، متوجه شدم کار در قالب نمایشهای ایرانی است. از تخته حوضی و سیاه بازی گرفته تا حتی معرکهگیری که یک نمایشواره ایرانی است، عناصری را در صحنه میبینیم. انگار متن میگوید باید این طور باشد. از جهت دیگر سوژه به شدت بکر و دست نخورده است و از طرف دیگر به شدت به تفکر مدرن و ابزورد تنه میزند.
مثل این که شخصیت غلام خرکچی مدام میگوید هیچ چیز معنی ندارد.
هم این و هم اصولا مشکل ارتباط به وسیله زبان که اولین وسیله ارتباطی ماست، مطرح میشود. این مسئلهای است که بزرگترین نمایشنامهنویسان سبک ابزورد مثل پینتر و یونسکو و بکت روی آن دست گذاشتهاند و اصلا یکی از فاکتورهای مهم نمایش ابزورد است. یعنی زبانی که باید باعث ارتباط بین آدمها شود، حالا برعکس باعث قطع ارتباط شده و ما خودمان را پشت یک سری کلمات پنهان میکنیم که آنچیزی که باید باشند، نیستند. از این جهت مشرف اصفهانی که دیوان شعر بی معنی سروده، از اولین پیشگامان شعر و هنر دادائیستی به حساب میآید. او در فرم شعر همه چیز را رعایت کرده، اما شعرش معنی ندارد. این برای من بسیار مهم بود. از آن مهمتر بیهویتی انسان قرن بیست و یکم است که با داستان مشرف اصفهانی که خواندم، متوجه شدم این فقط مربوط به انسان قرن و بیست و یک نبوده است.
در قسمتی از نمایش به شخصیت قاپوچی القا میشود که «مشرف» است و انقدر این تکرار میشود که خودش هم باور میکند و برای لحظهای هویتش را از دست میدهد. این تکرار خودش یکی از مشخصههای نمایشهای ابزورد است. یعنی چیزهایی فقط از فرط تکرار در ذهن شما ماندگار میشود و نه مفهومش. اینها من را به سمت تئاتر ابزورد و بازیهای اکسپرسیونیستی پیش میبرد. ترجیح دادم همه اینها را در کنار هم داشته باشم. فرم کار ما فرم نمایشهای ایرانی است، اما مفهومیکه ارائه میدهیم آن را از کار کمدی صرف فراتر میبرد.
حالا برمیگردم به سئوال شما. فکر میکنم خداوند اینقدر به من هوش داده که دست بازیگران را باز بگذارم تا هرچیزی که در باره کار به ذهنشان میرسد، به من بگویند و من انتخاب کنم. در انتها همه میخواهیم کاری بهتر اجرا شود. علاوه بر این من این بخت را داشتم که با بازیگرانی کار کنم که خیلی از آنها در این کار صاحب نظر هستند. دوستان جوانتری هم که هستند پابه پای ما آمدند و بیشتر گوش کردند. ضمن این که پیشنهاداتشان را هم به من دادند. این در واقع زرنگی من بود که از پیشنهاد بداهه بازیگران استفاده کنم.
- سراغی از نمایشی با بازی سعید پورصمیمی که قرار بود مهرماه روی صحنه برود| خوشدلان، شاید وقتی دیگر!
- برای مخاطب فرهیخته خوراک فرهنگی نداریم| کار ما بازیگر معروف ندارد، اما خوب می فروشد
در اجرا چطور؟ بداههپردازی اتفاق می افتد؟
بازیگران انقدر به من لطف دارند که قبل از این که کاری بکنند، به من میگویند. یعنی میگویند من به نظرم رسیده در این صحنه این کار را بکنم. آیا انجام بدهم یا نه؟
پس در لحظه روی صحنه اتفاق جدیدی نمیافتد؟
نه. چون فکر میکنم جنس کار ما طوری نیست که این اتفاق بیفتد. البته که پویایی نمایش هرکدام از ما بازیگران را به صورت ناخودآگاه به سمت بداهه میبرد. به همین دلیل هم هست که هرشب اجرا با شب قبلش فرق میکند. اما بداههای که منظور شماست، خیر. همیشه همه چیز به من گفته میشود. خود من شاید اصلا در این کار پیشقدم باشم که چیزی را تغییر بدهیم. اما از قبل یک بار با بازیگر مقابل آن را تمرین میکنم.
آقای پورصمیمی به عنوان نویسنده در تمرینها چیزی را زیاد و کم کردند؟
من پیش از این هم متنی از آقای پورصمیمی را کار کرده بودم. او از آن دست نویسندگانی است که وقتی متن را مینویسند و تمام میکند، تعصبی روی آن ندارد. اینجا هم بیشتر روی بازیگری تمرکز داشت. من بخش زیادی از نمایشنامه را کم کردم و به او دادم تا ببیند به ساختار متن ضربه خورده یا نه. خیلی از بخشها را قبول کرد و بعضی جاها را هم پیشنهاد داد که حذف نشود. در طول تمرین بارها اتفاق افتاد که گفت این قسمت گنگ است و تغییراتی داد یا دیالوگی برای قسمتی اضافه کرد. این شانس را داشتم که از حضورش به عنوان نویسنده استفاده کنم.
مسعود کرامتی هم بعد از مدتها به تئاتر برگشته اند. از حضور ایشان هم بگویید. جایی خواندم که با همین بازی اکسپرسیونیستی که از آن حرف زدید، مشکل داشتهاند.
تمام بازیگران ما که کار تصویر میکنند، بعد از مدتی به بازی رئالیستی روی میآورند. آقای کرامتی در تئاتر هم کارهایی که کرده، بیشتر با رویکرد رئالیستی بوده است. این نوع بازی اکسپرسیونیستی برای خودش هم جذاب بود. به من میگفت نمایش ایرانی و تخته حوضی کار نکردهام. برایش خیلی جالب بود و میخواست خودش را در این زمینه به چالش بکشد. به قول خودش خیلی جاها با هم بحث میکردیم و از من مثلا میپرسید چرا میخواهی این دیالوگ را این شکلی بگویم؟ بعد اگر دلایلم قانعکننده بود، میپذیرفت. البته شاید هنوز هم بعضی جاها بینش من را در بازی پیاده نکرده یا قبول نداشته است. اما به عنوان یک بازیگر متعهد تمام سعیش را میکند آن چیزی باشد که کارگردان انتظار دارد.
استقبال از کار چطور است؟
تا به حال خیلی خوب بوده است. تیوال ما را برای هفته پنجم جزو پرمخاطبترین تئاترها معرفی کرد. مخاطب به ما لطف دارد و حداقل این است که کنجکاو است بازیگران از سه نسل متفاوت را روی صحنه در کنار هم ببیند. چند شب است که توفیق این را داشتهایم که تماشاگر تکراری داشته باشیم. یعنی خودشان بعد از اجرا به ما میگویند برای بار دوم یا سوم به دیدن نمایش آمده اند.
نظر شما